باشد که رویا ها ، بارور شوند ، چنانکه شاید ...
باشد که مردمان ایمان آورندگان باشند ...
و باشد که به سخره گیرند ، شهواتشان را
چرا که آنچه «شهوتش» می نامند
توان نهانی احساساتشان نیست
بلکه سایشی است میان روح درون و جهان بیرون و فرای هرچه . . .
باشد که بر خویشتن خویش ایمان آورند . . .
باشد که چون خردان ناتوان شوند
چرا که ضعف توانی مضاعف است و قدرت بی بها ...
آدمی چون زاده شود ، ضعیف است و منعطف
و به مرگ مغلوب ، جامد است و ناهموار
به هنگام رویش ، درخت سست و ظریف است
اما چونان که به خشکی ، سخته شود ، فراز مرگ اوست
جمود و قدرت ، یاوران مرگ اند ...
و ضعف و سستی ، صورتگران تازگی بودن ...
پس هر آنچه بر جمود خویش مزمن شود ، پیروزی نخواهد یافت.
............................................. و ااین شاه فیلم تارکوفسکی بزرگ، با این شعر پایان می یابد!
۴ چشمانت را دوست می دارم ، ای دوست . . ..
و آن فریبنده حرکات آتش وارش را . ..
و هنگامی را که به ناگاه خیره می شوند
به سان آذرخشی آسمانی که همه جا را می لرزاند
اما من چیز دیگری را در شگفت و تحیرم . . .
چشمانت را
زمانی که به زیر افکنده شده اند
هنگامی که شعله های آسمانی عشق در آنها فرو خفته است
و در آن گاه
می توان از میان مژگان اندوهگینت
خواهش غمگین و سرد آرزوها را دید
این هم لینک دانلود فیلم برای عشاق سینما: دانلود فیلم استاکر
درود بر روان تارکوفسکی بزرگ:x
اون نویسنده و دانشمندان اسم خودشون رو گذاشتن «روشنفکر» . . . اونها به هیچ چی «ایمان» ندارند . . .
اونها اندام فهمیدن ایمانشون رو از دست دادند،از بس ازش استفاده نکردند! . . .
خدایا ! چه آدمهایی . . .
- تو باید به حالشون افسوس بخوری تا اینکه از دستشون عصبانی باشی...
- مگه ندیدی چه چشم های بی نوری داشتند؟ . . .
اونها به تنها چیزی که می تونن فکر کنن،اینه که خودشون رو به بهترین قیمت بفروشن...
اونها می دونن که ما بی دلیل زاده نشده ایم،ما «فراخوانده» شدگانیم... و از همه مهمتر، فقط یکبار زندگی می کنیم ...
با این وجود باز هم میشه به چیزی ایمان نداشت؟
پس من دیگه کی رو «اونجا» ببرم؟ خدایا ... و بدتر از اون اینه که ... دیگه کسی به اون جا احتیاج نداره و همه تلاش های من(راه بلد) بی نتیجه بودند...
جواب زن رو ببینید که به استاکر چی میگه! :
می دونی؟ مادرم همیشه مخالف ازدواج ما بود،می گفت اون حواسش «توی این دنیا» نیست،همه ی همسایه ها بهش می خندند ... «عقلش» سر جاش نیست... آدم بیچاره ایه... می گفت اون یه استاکره... اون یه زندانیه ابدیه...
بزرگوار،تارکوفسکی یک کارگردان چند لایه ای است که فیلم هایش سطوح مختلفی دارد!
خیلی فلسفی و عرفانی فیلم می سازد،جوری نیست که انقدر راحت بتونین تحلیلش کنین،شما به سطح ظاهری و زیرین داستانش اشاره کردین،و این دلیلی بر ردّ حرفی که بنده زدم نیست!
پیشنهاد می کنم دوباره فیلم را ببینید با همین تفسیری که گفتم،مخصوصا دیالوگ های پایانی استاکر(راهنما) اصلا به اسم این مرد دقت کنید کسی که راه را بلد است،و می خواهد عده ای را به جایی که همه خرافاتش می پندارند برساند،فقط او ایمان دارد! فقط او! و به همین خاطر او را دیوانه می خوانندش! من دیالوگ های پایانی را می نویسم،قضاوتش با خودتون:
:-)
البته بزرگوار فیلم استالکر ( راه بلد ) اصلا در باره انسان معاصر یا دوره خاصی نیست.
درباره روانکاوی چند نمونه تیپیک از آدمها در جاده رسیدن به ارزوها و عکسالعمل های اونا
به احتمال زیاد اگر این فیلم ملال آور تارکوفسکی را در سینما (با چراغ خاموش) دیده بودم،خوابم برده بود:D
ولی ممنون از آپلودش،شاید اگر الآن ببینمش انقدر برام خسته کننده نباشه! اِستاکر و سولاریس از این کارگردان یگ چیز دیگه اند... مخصوصا استاکر؛
سرنوشت انسان معاصر و مدرن است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آینه
باشد که مردمان ایمان آورندگان باشند ...
و باشد که به سخره گیرند ، شهواتشان را
چرا که آنچه «شهوتش» می نامند
توان نهانی احساساتشان نیست
بلکه سایشی است میان روح درون و جهان بیرون
و فرای هرچه . . .
باشد که بر خویشتن خویش ایمان آورند . . .
باشد که چون خردان ناتوان شوند
چرا که ضعف توانی مضاعف است و قدرت بی بها ...
آدمی چون زاده شود ، ضعیف است و منعطف
و به مرگ مغلوب ، جامد است و ناهموار
به هنگام رویش ، درخت سست و ظریف است
اما چونان که به خشکی ، سخته شود ، فراز مرگ اوست
جمود و قدرت ، یاوران مرگ اند ...
و ضعف و سستی ، صورتگران تازگی بودن ...
پس هر آنچه بر جمود خویش مزمن شود ، پیروزی نخواهد یافت.
.............................................
و ااین شاه فیلم تارکوفسکی بزرگ، با این شعر پایان می یابد!
۴
چشمانت را دوست می دارم ، ای دوست . . ..
و آن فریبنده حرکات آتش وارش را . ..
و هنگامی را که به ناگاه خیره می شوند
به سان آذرخشی آسمانی که همه جا را می لرزاند
اما من چیز دیگری را در شگفت و تحیرم . . .
چشمانت را
زمانی که به زیر افکنده شده اند
هنگامی که شعله های آسمانی عشق در آنها فرو خفته است
و در آن گاه
می توان از میان مژگان اندوهگینت
خواهش غمگین و سرد آرزوها را دید
این هم لینک دانلود فیلم برای عشاق سینما:
دانلود فیلم استاکر
درود بر روان تارکوفسکی بزرگ:x
اونها اندام فهمیدن ایمانشون رو از دست دادند،از بس ازش استفاده نکردند! . . .
خدایا ! چه آدمهایی . . .
- تو باید به حالشون افسوس بخوری تا اینکه از دستشون عصبانی باشی...
- مگه ندیدی چه چشم های بی نوری داشتند؟ . . .
اونها به تنها چیزی که می تونن فکر کنن،اینه که خودشون رو به بهترین قیمت بفروشن...
اونها می دونن که ما بی دلیل زاده نشده ایم،ما «فراخوانده» شدگانیم... و از همه مهمتر، فقط یکبار زندگی می کنیم ...
با این وجود باز هم میشه به چیزی ایمان نداشت؟
پس من دیگه کی رو «اونجا» ببرم؟ خدایا ... و بدتر از اون اینه که ... دیگه کسی به اون جا احتیاج نداره و همه تلاش های من(راه بلد) بی نتیجه بودند...
جواب زن رو ببینید که به استاکر چی میگه! :
می دونی؟ مادرم همیشه مخالف ازدواج ما بود،می گفت اون حواسش «توی این دنیا» نیست،همه ی همسایه ها بهش می خندند ... «عقلش» سر جاش نیست... آدم بیچاره ایه... می گفت اون یه استاکره... اون یه زندانیه ابدیه...
خیلی فلسفی و عرفانی فیلم می سازد،جوری نیست که انقدر راحت بتونین تحلیلش کنین،شما به سطح ظاهری و زیرین داستانش اشاره کردین،و این دلیلی بر ردّ حرفی که بنده زدم نیست!
پیشنهاد می کنم دوباره فیلم را ببینید با همین تفسیری که گفتم،مخصوصا دیالوگ های پایانی استاکر(راهنما) اصلا به اسم این مرد دقت کنید کسی که راه را بلد است،و می خواهد عده ای را به جایی که همه خرافاتش می پندارند برساند،فقط او ایمان دارد! فقط او! و به همین خاطر او را دیوانه می خوانندش! من دیالوگ های پایانی را می نویسم،قضاوتش با خودتون:
:-)
درباره روانکاوی چند نمونه تیپیک از آدمها در جاده رسیدن به ارزوها و عکسالعمل های اونا
ولی ممنون از آپلودش،شاید اگر الآن ببینمش انقدر برام خسته کننده نباشه!
اِستاکر و سولاریس از این کارگردان یگ چیز دیگه اند... مخصوصا استاکر؛
سرنوشت انسان معاصر و مدرن است.