رسته‌ها
نیم قرن با سیاوش قمیشی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 97 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 97 رای
.
مجموعه آثار ، همراه با آکورد و نت در شناخت و بزرگداشت سیاوش قمیشی
مجموعه ای که پیش رو دارید شامل تمامی آهنگ های سیاوش و گلچینی از ساخته های ایشان برای دیگر هنرمندان میباشد که برای نوازندگان گیتار ، کیبرد و .... نگارش شده است
برای نوازندگان گیتار علاوه بر نت نویسی استاندارد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
230
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
farbehar
farbehar
1391/04/31

کتاب‌های مرتبط

دستور ابجدی در کتابت موسیقی
دستور ابجدی در کتابت موسیقی
4.9 امتیاز
از 24 رای
موسیقی فیلم - جلد 2
موسیقی فیلم - جلد 2
4.6 امتیاز
از 10 رای
The Film Book - Great Piano Solos
The Film Book - Great Piano Solos
4.8 امتیاز
از 34 رای
THE DARK SIDE OF THE MOON
THE DARK SIDE OF THE MOON
5 امتیاز
از 5 رای
شناخت موسیقی دستگاهی ایران
شناخت موسیقی دستگاهی ایران
4.5 امتیاز
از 24 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نیم قرن با سیاوش قمیشی

تعداد دیدگاه‌ها:
69
ای بازیگر گریه نکن ما هممون مثل همیم/
صبحها که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم/
یکی معلم میشه و یکی میشه خونه به دوش/
یکی ترانه ساز میشه ، یکی میشه غزل فروش/
کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورتهای ماست/
گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداست/
هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب/
از رو نوشته حرف نزن رها شو از پیله ی خواب/
نقش یک دریچه رو رو میله ی قفس بکش/
برای یکبار که شده جای خودت نفس بکش/
کاشکی میشد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس/
تنها برای یک نگاه حتی برای یک نفس/
تا کی به جای خودما نقاب ما حرف بزنه/
تا کی سکوت و رج زدن نقش نمایش منه/
هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب/
از رو نوشته حرف نزن رها شو از پیله ی خواب/
نقش یک دریچه رو رو میله ی قفس بکش/
برای یکبار که شده جای خودت نفس بکش/
میخوام همین ترانه رو رو صحنه فریاد بزنم/
نقابمو پاره کنم جای خودم داد بزنم/
واسه ما فرقی نداره هر جا باشیم شب نشینیم
دلخوشیم به این که شاید سحر یه روز ببینیم

از عذاب جاده خسته
نرسیده و رسیده ...
آهی از سر رسیدن...
نکشیده و کشیده
از روی اسامی شعر های قمیشی این متن رو آماده کردم.:x نمیدونم خوب شد یا نه ولی امیدوارم خوشتون بیاد:baaa:
بذار یه حکایت از یک پرنده مهاجر که شده یه خاطره ،یک حادثه برای من ،براتون بگم.اون روزها توی جزیره مثل یک فرشته ی خوش خیال کنار پنجره پیخیال نشسته بودم و به سایه ی تاک و باغ بارون زده نگاه میکردم.زمزمه ی فرنگیس رو که در گوش عسل بانو داشت قصه ی گل و تگرگ رو تعریف میکرد میشنیدم.هوای خانه مان پر بود از عطر گلهای پونه.هنوز تنها و چشم انتظار به راه یک ایرونی که بیاد و منو از این دلتنگی نجات بده بودم.فصل پاییزی داشت به پایان میرسید و جنگل بدون ریشه و برگ شده بود.کلافه بلند شدم و پرسه زنان از خانه فاصله گرفتم.ناگهان از دور غریبه ایی را دیدم که در دستش شکوفه های کویری بود .او نزدیکتر شد و بدون هیچ نقابی خود را رسواترین عاشق خواند.یک مسافر که تنگ غروب با منی که غرقابه درد بودم قصه امیر عاشق را میخواند.مثل یک سراب بود.با دودلی به حرفهایش گوش دادم.تصور کن،هنوز هدیه ی او را دارم.ما با هم تا ستاره ها قدم زدیم و در کنار دریای مغرب به آرامش رسیدیدم.
گل من،حالا امروز فردای دیروزی است که تو قول دادی همیشه برایم نامه بنویسی.از وقتی تو بارون که رفتی ،من مثل یک دیونه شدم.چشمانم همیشه خواب بارون رو میبینه.پرنده های قفسی ام دیگر آواز نمیخوانند.طفلکی،قناری ام از غصه افسرده شده و در کنجی تنها نشسته.به تو گفتم اگر بری ،زندگی برام تلخ میشه و حاالا هر روز برام یک روز برفی شده.چه دردیست به بن بست رسیدن.گره ایی گم شده در زندگیم افتاده که توان پیدا کردن و باز کردنش را ندارم.راستی آخرین نامه ات،خاری شده بر چشمانم.با خواندنش هوای دلم ابری میشود .در چشمانم رگبار تند اشک است که اتفاق میافتد و سیل اشک است که خانه دلم را ویران میکند.راستی محبوب دشت دنبال خودت نگرد.تو در قلب منی.وقت دلتنگم به خود میگویم:نفس بکش.بلند،بلندتر.زیرا قلبم جایگاه اوست.میخواهم روزی که برگشتی قلبم هنوز هم بتپد و تو نیز حضورت را در قلبم ببینی.از تو میخواهم فقط با من باشی و همیشه به یاد من باشی.
امضاء:قاب شیشه ایی
جزیره
من همون جزیره بودم
خاکی و صمیمی و گرم
واسه عشق بازیه موجها
قامتم یه بستر نرم
یه عزیز دردونه بودم
پیش چشم خیس موجها
یه نگین سبزِ خالص
روی انگشتر دریا
تا که یک روز تو رسیدی
توی قلبم پاگذاشتی
غصه های عاشقی رو
تو وجودم جا گذاشتی
زیر رگبار نگاهت
دلم انگار زیر و رو شد
برای داشتن عشقت
همه جونم آرزو شد
تا نفس کشیدی انگار
نفسم بُرید تو سینه
ابر و باد و دریا گفتن
«حس عاشقی همینه»
اومدی تو سرنوشتم
بی بهونه پا گذاشتی
اما تا «قایقی» اومد
از من و دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت
سوی روشنیه فردا
من و دل اما نشستیم
چشم به راهت لبِ دریا...


هرگز نخواستم که تـو رو با کسی قسـمت بکنم
یا از تــو حتی با خـودم یه لــــحظه صـحبت بکنم
هـرگز نـخواستم که به داشتن تو عــادت بکنم
بگـم فــقط مال مـــنی ، به تــو جســارت بکنم

........
ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻢ ﺣﺎﻻ ﺑﺴﻮزم ﻳـﺎ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻏـﺼﻪ ﺑﺴﺎزم
ﺗﻮ ﻣﻴﮕﻲ ﻓﺮﻗﻲ ﻧـﺪاره ﻣﻦ ﻛﻪ ﭼﻴﺰی ﻧﻤﻴﺒﺎزم
ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻢ اﻳﻨﺠﺎ رو ﺑﺎﺧﺘﻲ ﻋـﻤﺮی ﻛﻪ رﻓـﺘﻪ ﻧـﻤﻴـﺎد
ﺗﻮ ﻣﻴﮕﻲ ﻗﺼﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻮد ﺗﻮ ﻳﻪ ﺑﺮﮔﻲ ﺗﻮی اﻳﻦ ﺑﺎد
خواستم اولین کامنت رو خودم بذارم!
فقط یک جمله:
عالی است
8-)
نیم قرن با سیاوش قمیشی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک