دانلود رایگان
اگر عضو نیستید در کمتر از یک دقیقه عضو شوید و کتاب اول خود را رایگان دریافت کنید.
ورود / ثبتنام
دانلود بدون معطلی
این کتاب را بدون نیاز به عضویت، خریداری کنید. پیش از خرید، میتوانید از طریق گزینه مطالعه آنلاین، صفحاتی از کتاب را مشاهده کنید.
خرید 59,000 تومان
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هوای آفتاب
شعله ها را هیمه سوزنده
جنگلى هستى تو اى انسان
جنگل اى روییده آزاده
بى دریغ افکنده روى کوهها دامن
آشیان ها بر سر انگشتان تو جاوید
چشمهها در سایبان هاى تو جوشنده
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان
جان تو خدمتگر آتش
سر بلند و سبز باش اى جنگل انسان
بر لب طاقچه احساس تمام دل خوشیهایم را جا گذاشته ام
دل پر از حس سیاه...وپر از تب خیال....به تمنای نگاه....
میبرد تا به خدا...تا که تقدیم کند...جرم این دل سیاه...
که قضاوت بکند...که انسان زاده رنج است....
زنی رنجور ودلخسته....
در دل را به خود بسته...
نمیداند چه میخواهد ......
کجا باشد ...که را خواهد...که او زندانی غم شد ...چه حکمش زود صادر شد.....
واینک او زنی تنها....وزندانبان اوغمها....که میخواند تو را انجا.... ببر با خود مرا زینجا.
که من زندانی شهرم....وشاید تا ابد باشم....
که احساسم شبی یخ زد.....ومن بی روح بی روحم...
ولیکن لحظه ها جاریست...
مردم انسوی دیوار چه میدانند؟میپرسند هر دم...
امروز چه روزیست؟
هوا چقدر گرم است...
تنفس چقدر سخت است...
وکسی نپرسید:او چرا انجاست؟
زنی رنجور ودلخسته...
به زنجیر جنون بسته....
رها کی باشد او روزی....
که یلدایش سحر باشد....
ودو باره پر میشود لحظه هایم از حس حضور...
حضوری تلخ وبی پایان در این تنهایی زندان...
نوشته های من
good poetry
from fine poet
thanks