رسته‌ها
دل کور
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 54 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 54 رای
✔ داستان با خوابِ عجیب و آشفته صادق آریان، یکی از پسران خانواده آریان، شروع می‌شود و ما مخاطب روایتی هستیم که دانایِ کل یا سوم‌شخص آن را بازگو می‌کند، اما این راوی همه‌چیز را بدون کم‌وکاست از منظر و نگاهِ صادق آریان برای ما تعریف می‌کند.

تمام داستان ماجرای خانواده آریان و چهار پسر اوست که هر کدام ویژگی‌ها و خصوصیات خاص و متفاوتی دارند که هر فصل به توصیف و روایت هر پسر اختصاص دارد. در فصل اول، صادق آریان به‌یاد خاطره‌ای از دوران کودکی‌اش می‌افتد. در ادامه روایت این فصل، راوی به‌دنبال اصل و ریشه خانواده می‌گردد و با رجوع به گذشته، ماجرای ارباب حسن و کوکب خانم را هم روایت می‌کند.

فصل دوم، فصلِ علی، پسر خانواده است که خود را تافته جدابافته می‌داند. اهل کسب‌وکار نیست و دل به نوازندگی و موسیقی سپرده است. فصل سوم، فصل آشنایی با رسول به‌عنوان سومین فرزند خانواده است. ادامه داستان و فصل‌های بعدی نیز پرداختن به یکی از همین شخصیت‌هاست. البته تمام موضوع داستان پرداختن به این شخصیت‌ها نیست. خرده‌روایت‌هایی نیز چاشنی روایت اصلی شده است که می‌تواند مخاطب را تا شنیدن آخرین صفحه این کتاب صوتی، مشتاق نگه دارد.

بخشهایی از کتاب:
-در آسمان هوا برق می‌زد و غرش رعد با رگبار و باد قاطی بود. پسر کوچک سر برگردانده بود و طوفان را نگاه می‌کرد. داربست مو، حوض بیضی، آجرهای نظامی، باغچه‌های حیاط، همه چیز زیر طوفان و باد و باران شسته می‌شد. ناگهان باران بدی که روی تار و پود خانه می‌ریخت پسر کوچک را لرزاند و یاد شبی انداخت که پدرش مرده بود. وقتی یکهو برگشت و دوباره رسول را نگاه کرد، کار از کار گذشته بود. رسول چاقو را باز کرده بود و گلوی خودش را روی کاغذ مختار بریده بود.

- اشک روی گونه‌های زن لغزید. دکتر جوان بی‌حرکت ماند حالا بیدار و هوشیار به حقیقت بود. راست نشست و سیگار روشنش را توی زیرسیگاری کنار تخت له و خاموش کرد. بدون آنکه سرش را برگرداند و انگاری که با خودش حرف می‌زند زیر لب گفت: «می‌دونی، من هیچ‌وقت از این پیرمرد خرفت خوشم نیومده بود اما امشب، چرا امشب حالا یکهو دلم براش می‌سوزه؟» جوابی بر این پرسش نبود و آن‌ها هر دو می‌دانستند. زن جوان در سکوت دست او را گرفت و نوازش کرد. بیرون پنجره، شب سفید و ساکت شهر را گرفته بود. دانه‌های روشن برف روی خیابان می‌ریخت. از رختخواب بیرون آمد، به گوشه‌ی اتاق رفت، جلوی کمد لباس‌ها ایستاد، دستش را روی دستگیره‌ کمد گذاشت.

به‌گفته نویسنده، این کتاب حاصل تجربیات دوران کودکی و نوجوانی او و حضورش در یکی از محله‌های قدیمی تهران است که بعدها در داستان‌هایش بازتاب می‌یابد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
280
فرمت:
MP3, PDF
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دل کور

تعداد دیدگاه‌ها:
12
یک دنیا تشکر بابت این کتاب ارزشمند با ارزوی موفقیت
ممنون از لطف شما
ولی به روایت دیگر رو متوجه نمی شم دانلود کردم چند صفحه ای هم گذری نگاه کردم فرقی ندیدم
یک توضیحی بدن اسپارتا جان ممنون می شم
دل کور
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک