مدایح بیصله مجموعه شعری است از احمد شاملو شاعر معاصر که در سال ۱۳۷۱ منتشر گردید. این مجموعه شامل ۵۱ شعر میباشد. مدایح بیصله چهاردهمین مجموعه شعر احمد شاملو است که بین سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۹ سروده شدهاست. احمد شاملو برخی اشعارش را در این مجموعه به افرادی تقدیم کردهاست. کوچکترین شعر احمد شاملو با نام «سلاخی میگریست» در این مجموعه میباشد. برخی اشعار این مجموعه در لندن و سنخوزه سروده شدهاست.
نمیخواستم نام چنگیز را بدانم
نمیخواستم نام نادر را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ،
نام خفت دهندگان را نمیخواستم و
نام خفت چشندگان را.
میخواستم نام تو را بدانم
و تنها نامی را که میخواستم
ندانستم.
ظلمت پوشانی از اعماق برآمدند که مجریان فرمان خداییم، شمشیری بی دسته را در مرز تباهی و انسان در نشاندند، و بر سفره ای مشکوک جهان را به ساده ترین لقمه بخش کرده اند....ما دوزخیان! شعری منتشر نشده از دفتر مدایخ بی صله، زنده یاد احمد شاملو
ظلمت پوشانی از اعماق برآمدند که مجریان فرمان خداییم، شمشیری بی دسته را در مرز تباهی و انسان در نشاندند، و بر سفره ای مشکوک جهان را به ساده ترین لقمه بخش کرده اند....ما دوزخیان! شعری منتشر نشده از دفتر مدایخ بی صله، زنده یاد احمد شاملو
سحر به بانگ ِ زحمت و جنون
ز خواب ِ ناز چشم باز میکنم.
کنار ِ تخت چاشت حاضر است
- بیات ِ وَهن و مغز ِ خر -
به عادت ِ همیشه دست سوی آن دراز میکنم.
تمام ِ روز را پکر
به کار ِ هضم ِ چاشتی چنین غروب میکنم،
شب از شگفت ِ اینکه فکر
باز
روشن است
به کورچشمی حسود لمس ِ چوب میکنم.;-):-)
"گزارش"#
حمالان پوچی
مرزهای دشوار تحمل را شکستند
. تکبیر برادران
همسرایان وحدت
با حنجره های بی اعتقادی حماسه ی وحدت خواندند
. تکبیر برادران
کودکان شکوفه
افسانه ی دوزخ را تجربه کردند
. تکبیر برادران
***
ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آوردیم
هیچ کس برادر خطابمان نکرد
و به تشجیع ما تکبیری بر نیاورد
تنهایی را تاب آورده ایم و خاموشی را
و در اعماق خاکستر می تپیم .
*********************************ا.بامداد 12 / 9 / 63 **************
# : این شعر تنها در مدایح بی صله چاپ سوئد آورده شده
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مدایح بی صله
هـــابـــیــلم مـــــن
بــــر ســــکّــــوی تـــحـــقیــــر
شــــــرفِ کیـــــهانم مــــــــن
تازیانـــــهخـــــوردهی خویــش
کــــه آتـــــشِ سیــاهِ اندوهم
دوزخ را
از بــــضــــــاعــتِ ناچـــیـــزش شـــــرمـــــســــــار مـــــــــیکند
2 مـــــرداد ســـالــگرد خـــاموشـــــــی احــمــد شـــامــلـــو ... یــــادش گـــــرامــــــی 3>
نمیخواستم نام نادر را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ،
نام خفت دهندگان را نمیخواستم و
نام خفت چشندگان را.
میخواستم نام تو را بدانم
و تنها نامی را که میخواستم
ندانستم.
ز خواب ِ ناز چشم باز میکنم.
کنار ِ تخت چاشت حاضر است
- بیات ِ وَهن و مغز ِ خر -
به عادت ِ همیشه دست سوی آن دراز میکنم.
تمام ِ روز را پکر
به کار ِ هضم ِ چاشتی چنین غروب میکنم،
شب از شگفت ِ اینکه فکر
باز
روشن است
به کورچشمی حسود لمس ِ چوب میکنم.;-):-)
حمالان پوچی
مرزهای دشوار تحمل را شکستند
. تکبیر برادران
همسرایان وحدت
با حنجره های بی اعتقادی حماسه ی وحدت خواندند
. تکبیر برادران
کودکان شکوفه
افسانه ی دوزخ را تجربه کردند
. تکبیر برادران
***
ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آوردیم
هیچ کس برادر خطابمان نکرد
و به تشجیع ما تکبیری بر نیاورد
تنهایی را تاب آورده ایم و خاموشی را
و در اعماق خاکستر می تپیم .
*********************************ا.بامداد 12 / 9 / 63 **************
# : این شعر تنها در مدایح بی صله چاپ سوئد آورده شده