رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
مدایح بی صله
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 683 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 683 رای
هنوز توضیحاتی برای این کتاب ثبت نشده
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/07/18

کتاب‌های مرتبط

خاطرات آلزایمری من
خاطرات آلزایمری من
3.8 امتیاز
از 18 رای
صورتی تر از...
صورتی تر از...
3 امتیاز
از 1 رای
شعر در پانزده جستار
شعر در پانزده جستار
3.9 امتیاز
از 9 رای
مخاتب
مخاتب
3.7 امتیاز
از 7 رای
سنگ و شبنم
سنگ و شبنم
4.4 امتیاز
از 257 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مدایح بی صله

تعداد دیدگاه‌ها:
21
مدایح بی‌صله مجموعه شعری است از احمد شاملو شاعر معاصر که در سال ۱۳۷۱ منتشر گردید. این مجموعه شامل ۵۱ شعر می‌باشد. مدایح بی‌صله چهاردهمین مجموعه شعر احمد شاملو است که بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۹ سروده شده‌است. احمد شاملو برخی اشعارش را در این مجموعه به افرادی تقدیم کرده‌است. کوچکترین شعر احمد شاملو با نام «سلاخی می‌گریست» در این مجموعه می‌باشد. برخی اشعار این مجموعه در لندن و سن‌خوزه سروده شده‌است.
مـــن بـــامــدادِ نـخــســتــین و آخـــریــنــــم
هـــابـــیــلم مـــــن
بــــر ســــکّــــوی تـــحـــقیــــر
شــــــرفِ کیـــــهانم مــــــــن
تازیانـــــه‌خـــــورده‌ی خویــش
کــــه آتـــــشِ سیــاهِ اندوهم
دوزخ را
از بــــضــــــاعــتِ ناچـــیـــزش شـــــرمـــــســــــار مـــــــــی‌کند

2 مـــــرداد ســـالــگرد خـــاموشـــــــی احــمــد شـــامــلـــو ... یــــادش گـــــرامــــــی 3>

نمیخواستم نام چنگیز را بدانم
نمیخواستم نام نادر را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ،
نام خفت دهندگان را نمیخواستم و
نام خفت چشندگان را.
میخواستم نام تو را بدانم
و تنها نامی را که میخواستم
ندانستم.
ظلمت پوشانی از اعماق برآمدند که مجریان فرمان خداییم، شمشیری بی دسته را در مرز تباهی و انسان در نشاندند، و بر سفره ای مشکوک جهان را به ساده ترین لقمه بخش کرده اند....ما دوزخیان! شعری منتشر نشده از دفتر مدایخ بی صله، زنده یاد احمد شاملو
ظلمت پوشانی از اعماق برآمدند که مجریان فرمان خداییم، شمشیری بی دسته را در مرز تباهی و انسان در نشاندند، و بر سفره ای مشکوک جهان را به ساده ترین لقمه بخش کرده اند....ما دوزخیان! شعری منتشر نشده از دفتر مدایخ بی صله، زنده یاد احمد شاملو
اگر شاملو در تمام عمرش همین 1کتاب را هم سروده بود باز هم به نظر شگفت انگیز می رسید.بی نهایت لذت بردم،روزها وشب های بسیار!با صدای خودش...
سحر به بانگ ِ زحمت و جنون
ز خواب ِ ناز چشم باز می‌کنم.
کنار ِ تخت چاشت حاضر است
- بیات ِ وَهن و مغز ِ خر -
به عادت ِ همیشه دست سوی آن دراز می‌کنم.
تمام ِ روز را پکر
به کار ِ هضم ِ چاشتی چنین غروب می‌کنم،
شب از شگفت ِ این‌که فکر
باز
روشن است
به کورچشمی‌ حسود لمس ِ چوب می‌کنم.;-):-)
"گزارش"#
حمالان پوچی
مرزهای دشوار تحمل را شکستند
. تکبیر برادران
همسرایان وحدت
با حنجره های بی اعتقادی حماسه ی وحدت خواندند
. تکبیر برادران
کودکان شکوفه
افسانه ی دوزخ را تجربه کردند
. تکبیر برادران
***
ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آوردیم
هیچ کس برادر خطابمان نکرد
و به تشجیع ما تکبیری بر نیاورد
تنهایی را تاب آورده ایم و خاموشی را
و در اعماق خاکستر می تپیم .
*********************************ا.بامداد 12 / 9 / 63 **************
# : این شعر تنها در مدایح بی صله چاپ سوئد آورده شده
مدایح بی صله
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک