رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
آیدا در آینه
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 1047 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 1047 رای
شامل 13 شعر

شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان ( ریتا آتانث سرکیسیان) آشنا می‌شود . این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطهٔ عطفی در زندگی او محسوب می‌شود . در این سال‌ها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر می‌برد و تحت تأثیر این آشنایی شعرهای مجموعهٔ آیدا : درخت و خنجر و خاطره ! و آیدا در آینه را می‌سراید . او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت : «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او ... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده ‌بودم پیدا کردم» . آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج می‌کنند و شش ماه در ده شیرگاه (مازندران) اقامت می‌گزینند و از آن پس شاملو تا آخر عمر در کنار او زندگی می‌کند . شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نام‌های آیدا در آینه و لحظه‌ها و همیشه را منتشر می‌کند و سال بعد نیز مجموعه‌ای به نام آیدا : درخت و خنجر و خاطره ! منتشر می‌شود و در سال ۱۳۴۵ برای سومین بار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه را آغاز می‌کند و برنامهٔ قصه‌های مادربزرگ را برای بخش برنامه‌های کودک تلویزیون ملی ایران تهیه می‌کند . آیدا شاملو در برخی کارهای احمد شاملو مانند دفتر کتاب کوچه با او همکاری داشت و سرپرست این مجموعه بعد از اوست.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/07/18

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آیدا در آینه

تعداد دیدگاه‌ها:
53
در فراسوهای عشق
تو را دوست می‌دارم،
در فراسوهای پرده و رنگ.
در فراسوهای پیکرهایِمان
با من وعده‌ی دیداری بده :)
ایم مجموعه اولین مجموعه شعر پس از حضور آیدا در زندگی شاملو. از مهم‌ترین شعرهای این کتاب می‌توان به آیدا در آینه ، سخنی نیست، سرود برای سپاس و پرستش، شبانه (میان خورشیدهای همیشه...)، آغاز، تکرار، وصل، پایتخت عطش، من مرگ را اشاره کرد.
و گونه هایت با 2شیار مورب, که غرور تو را هدایت می کنند و سرنوشت مرا..
که شب را تحمل کرده ام, بی آنکه به انتظار صبح مسلح بوده باشم

من و تو یکی شوریم
از هر شعله‌یی برتر،
که هیچگاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق
رویینه‌تنیم.

ایــــــنـان بـــه مـــــرگ از مـــــرگ شبــــــیه ترنـــد
ایــــــنـان از مــــــرگی بی مــــــرگ شبـــــاهـــت بـــــرده انــــد ...
و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند
من و تو، درخت و بارون ...
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار ــ
نازِ انگشتای بارونِ تو باغم می‌کنه
میونِ جنگلا تاقم می‌کنه.
...
...
...
تو مثِ مخملِ ابری
مثِ بوی علفی
مثِ اون ململِ مه نازکی:
اون ململِ مه
که رو عطرِ علفا، مثلِ بلاتکلیفی
هاج و واج مونده مردد
میونِ موندن و رفتن
میونِ مرگ و حیات.
مثِ برفایی تو.
تازه آبم که بشن برفا و عُریون بشه کوه
مثِ اون قله‌ی مغرورِ بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می‌خندی...
کاش بک روز همه ما شاعر زندگی خود بودیم وهمه انچه را که شاعرانمان احساس کرده اند وشعر سروده اند ما هم ذره ای حس میکردیم .مرسی از یو بابت اشعار :x
آیدا در آینه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک