هانریت
نویسنده:
انوره دو بالزاک
مترجم:
عنایت الله شکیباپور
امتیاز دهید
✔️ بخشی از سرآغاز داستان:
بابا جوزف یک کارخانه چوب بری کوچکی در ناحیه من مارتر داشت که با تنها دخترش که به او ماری جیزل می گفتند، زندگی می کرد. ماری جیزل در این ناحیه من مارتر به واسطه زیبایی خیره کننده ای که داشت، مشهور بود. در این ناحیه برای او هزاران اسم و شهرت گذاشته بودند. گاهی او را کاکلی و زمانی فرشته من مارتر و از این اسامی گوناگون زیاد بود که به او می گفتند. اما ماری جیزل برخلاف سایر دخترهای این ناحیه، بسیار ساکت و آرام و کم حرف بود و ساعتها که در کنار دوستان و همسالانش بود، چیزی نمی گفت. بعضی ها او را مسخره می کردند و می گفتند:
- هی کاکلی مگر تو زبان نداری؟ چرا حرف نمی زنی؟
- چه بگویم؟ شما همه چیز را می گویید و دیگر چیزی باقی نمی ماند که من بگویم.
دخترها می خندیدند و می گفتند:
- نه اینطور نیست. نکند عاشق کسی شده ای؟
- نه! من عاشق کسی نیستم. و بعد از اندکی مکث افزود:
- البته عاشق یک نفر بودم که از دستم رفت...
بیشتر
بابا جوزف یک کارخانه چوب بری کوچکی در ناحیه من مارتر داشت که با تنها دخترش که به او ماری جیزل می گفتند، زندگی می کرد. ماری جیزل در این ناحیه من مارتر به واسطه زیبایی خیره کننده ای که داشت، مشهور بود. در این ناحیه برای او هزاران اسم و شهرت گذاشته بودند. گاهی او را کاکلی و زمانی فرشته من مارتر و از این اسامی گوناگون زیاد بود که به او می گفتند. اما ماری جیزل برخلاف سایر دخترهای این ناحیه، بسیار ساکت و آرام و کم حرف بود و ساعتها که در کنار دوستان و همسالانش بود، چیزی نمی گفت. بعضی ها او را مسخره می کردند و می گفتند:
- هی کاکلی مگر تو زبان نداری؟ چرا حرف نمی زنی؟
- چه بگویم؟ شما همه چیز را می گویید و دیگر چیزی باقی نمی ماند که من بگویم.
دخترها می خندیدند و می گفتند:
- نه اینطور نیست. نکند عاشق کسی شده ای؟
- نه! من عاشق کسی نیستم. و بعد از اندکی مکث افزود:
- البته عاشق یک نفر بودم که از دستم رفت...
آپلود شده توسط:
اسپارتاکوس
1390/04/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هانریت
موضوع در مورد خیانت همسر به شوهرش می باشد هانریت اسم دختر نا مشروع زن می باشد که به صورت اتفاقی شوهرش آن را به فرزند خواندگی قبول می کند که بعد از آن پدر نامشروع هانریت وارد داستان می شود.....