جادوگر شهر سرخپوشان
مترجم:
احمد سعیدی
امتیاز دهید
مادربزرگ شروع به صحبت کرد:
- آره بچه های عزیز من، امشب می خوام یک قصه خیلی خیلی خوب براتون بگم. از اون قصه هایی که هرگز و هیچ وقت از یادتون نره.
پکی، دختر کوچک و چشم آبی به میان حرف پیرزن پرید:
- ماما خواهش می کنم قصه را زودتر شروع کنید...
بیشتر
- آره بچه های عزیز من، امشب می خوام یک قصه خیلی خیلی خوب براتون بگم. از اون قصه هایی که هرگز و هیچ وقت از یادتون نره.
پکی، دختر کوچک و چشم آبی به میان حرف پیرزن پرید:
- ماما خواهش می کنم قصه را زودتر شروع کنید...
آپلود شده توسط:
soheil soheil
1390/03/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جادوگر شهر سرخپوشان