با سلام. من که بارها تلاش کردم ولی متاسفانه نتونستم هیچ کدوم از آثار روان شاد تینا را دانلود کنم. خیلی دوست داشتم آثار شادروان تینا را بخونم، بارها به کتاب فروشی ها مراجعه کردم ولی نشد. متآسفانه صفحه شما هم به این نیاز من پاسخ مثبت نداد. در نتیجه نمی تونم نظری بذارم.
کلک - شهریور 1369
---------------------------------------------- در رثای ک.تینا
شاپور بنیاد
از همه همکلاسیهای سال چندم خداحافظی می کنم
سایه هائی هستند روشن،شفاف و زلال که همه سو را روشن،شفاف و زلال میکنند اما خود همیشه سایه می مانند،نرم و نازک،مثل حریر می آیند و می روند.وقتی می آیند تنها شفافیت را احساس می کنیم.وقتی می روند،ما خود دریغ می شویم و درمی یابیم از برکت وجود آن رفته،آن سایه،آن زلال،شفاف بوده ایم و هنوز و بسا تا همیشه شفافیم.این سایهها برتر از دیگرانند،چون خود،زمان را فرا می خوانند، اینان نمی مانند تا زمان فرا بخواندشان.
ک.تینا(کاظم تینا تهرانی)هم،خود وقت را فراخواند.
***
ک.تینا سایهوار قصههای شفاف خود را برای ما خواند،نه،غلط گفتم.ک.تینا سایه وار قصههای شفاف خود را،برای خود،زمزمه کرد و تو فقط چون نزدیک او نشسته بودی،صدای مرواریدش را شنیدی.
و تو فقط در خلوت جرات داشتی این صدای مروارید را،برای آن کس که نزدیکتربه تو است تکرار کنی،والا همهمهی بیحرمت خیابان،صدای تو را میشکست و دلت میشکست.به این میاندیشیدی که مگر آن قاصد،خود نمیتوانست تا فریاد بزند؟پس، چرا زمزمه میکرد؟و تو،پاس صاحب صدا،صدای مروارید را زمزمه میکردی.
***
و تو که اتفاقا نزدیک سایهی زلال نشسته بودی،و اتفاقا،زمزمهی او را شنیده بودی،وقتی که روی برگرداندی تا صاحب صدا را ببینی،دریافتی که ک.تینا وقت را فراخوانده است.تو آسمان را نگاه میکنی و میبینی ناگهان بیست و ششم تیرماه است.
و تو مدام به نور سوگند میخوری و حریر و آب،و سایه رفته است.و تو به نجابت سوگند میخوری و(آفتاب بیغروب)1و(گذرگاه بیپایان)2و(شرف و هبوط و وبال)3و سایه رفته است و سایه رفته است تا باز در کدام سال 1308 خورشیدی،در کدام تهران،تولد شود.
***
"فردا را،سپیده دمانش را،طلوع آفتاب و خورشیدش را نخواهم دید؟یا به گوهر سپیدهدم و ذات نور و چشمهی آفتاب رسیدهام؟و آنک(و اینک)در پگاه ازلی...
...دستکم اما یک بار میطلبد،یاری همدل و معنا آشنا و توانمند مثل"س"4 حال اگر گردابرت همه هیچ بود؟فقط هیچ...
از همه همکلاسیهای سال چندم خداحافظی میکنم"(5)
شاپور بنیاد-شهریور 69
-------------------------------------------------
(1)،(2)،(3)-مجموعه داستانهای ک.تینا
(4)-سهراب سپهری؟
(5)-از آخرین دستنوشتههای ک.تینا
سمت خيال دوست سهراب سپهری برای ک.تینا
ماه
رنگ تفسير مس بود.
مثل اندوه تفهيم بالا مي آمد.
سرو
شيهه بارز خاك بود.
كاج نزديك
مثل انبوه فهم
صفحه ساده فصل را سايه ميزد.
كوفي خشك تيغال ها خوانده مي شد.
از زمين هاي تاريك
بوي تشكيل ادراك مي آمد.
دوست
توري هوش را روي اشيا
لمس مي كرد.
جمله جاري جوي را مي شنيد،
با خود انگار مي گفت:
هيچ حرفي به اين روشني نيست.
من كنار زهاب
فكر مي كردم:
امشب
راه معراج اشيا چه صاف است
از کتاب ما هیچ ما نگاه
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آفتاب بی غروب
با تشکر از دوست گرامی mrezie67 بابت آپلود این کتاب کمیاب
یکی از بستگان دایی کاظم
سپاس
----------------------------------------------
در رثای ک.تینا
شاپور بنیاد
از همه همکلاسیهای سال چندم خداحافظی می کنم
سایه هائی هستند روشن،شفاف و زلال که همه سو را روشن،شفاف و زلال میکنند اما خود همیشه سایه می مانند،نرم و نازک،مثل حریر می آیند و می روند.وقتی می آیند تنها شفافیت را احساس می کنیم.وقتی می روند،ما خود دریغ می شویم و درمی یابیم از برکت وجود آن رفته،آن سایه،آن زلال،شفاف بوده ایم و هنوز و بسا تا همیشه شفافیم.این سایهها برتر از دیگرانند،چون خود،زمان را فرا می خوانند، اینان نمی مانند تا زمان فرا بخواندشان.
ک.تینا(کاظم تینا تهرانی)هم،خود وقت را فراخواند.
***
ک.تینا سایهوار قصههای شفاف خود را برای ما خواند،نه،غلط گفتم.ک.تینا سایه وار قصههای شفاف خود را،برای خود،زمزمه کرد و تو فقط چون نزدیک او نشسته بودی،صدای مرواریدش را شنیدی.
و تو فقط در خلوت جرات داشتی این صدای مروارید را،برای آن کس که نزدیکتربه تو است تکرار کنی،والا همهمهی بیحرمت خیابان،صدای تو را میشکست و دلت میشکست.به این میاندیشیدی که مگر آن قاصد،خود نمیتوانست تا فریاد بزند؟پس، چرا زمزمه میکرد؟و تو،پاس صاحب صدا،صدای مروارید را زمزمه میکردی.
***
و تو که اتفاقا نزدیک سایهی زلال نشسته بودی،و اتفاقا،زمزمهی او را شنیده بودی،وقتی که روی برگرداندی تا صاحب صدا را ببینی،دریافتی که ک.تینا وقت را فراخوانده است.تو آسمان را نگاه میکنی و میبینی ناگهان بیست و ششم تیرماه است.
و تو مدام به نور سوگند میخوری و حریر و آب،و سایه رفته است.و تو به نجابت سوگند میخوری و(آفتاب بیغروب)1و(گذرگاه بیپایان)2و(شرف و هبوط و وبال)3و سایه رفته است و سایه رفته است تا باز در کدام سال 1308 خورشیدی،در کدام تهران،تولد شود.
***
"فردا را،سپیده دمانش را،طلوع آفتاب و خورشیدش را نخواهم دید؟یا به گوهر سپیدهدم و ذات نور و چشمهی آفتاب رسیدهام؟و آنک(و اینک)در پگاه ازلی...
...دستکم اما یک بار میطلبد،یاری همدل و معنا آشنا و توانمند مثل"س"4 حال اگر گردابرت همه هیچ بود؟فقط هیچ...
از همه همکلاسیهای سال چندم خداحافظی میکنم"(5)
شاپور بنیاد-شهریور 69
-------------------------------------------------
(1)،(2)،(3)-مجموعه داستانهای ک.تینا
(4)-سهراب سپهری؟
(5)-از آخرین دستنوشتههای ک.تینا
ماه
رنگ تفسير مس بود.
مثل اندوه تفهيم بالا مي آمد.
سرو
شيهه بارز خاك بود.
كاج نزديك
مثل انبوه فهم
صفحه ساده فصل را سايه ميزد.
كوفي خشك تيغال ها خوانده مي شد.
از زمين هاي تاريك
بوي تشكيل ادراك مي آمد.
دوست
توري هوش را روي اشيا
لمس مي كرد.
جمله جاري جوي را مي شنيد،
با خود انگار مي گفت:
هيچ حرفي به اين روشني نيست.
من كنار زهاب
فكر مي كردم:
امشب
راه معراج اشيا چه صاف است
از کتاب ما هیچ ما نگاه