گوژپشت نتردام
نویسنده:
ویکتور هوگو
مترجم:
ا. کاویان
امتیاز دهید
✔️ مروری بر داستان کتاب:
کازیمودو، ناقوس زن کلیسای نتردام گوژپشتی به غایت زشت روی و هراس انگیز که از کودکی تحت سرپرستی راهب کلیسا، کلود قرار دارد. کلود راهب که از جوانی خود را وقف آموختن علم و دانش و تزکیه نفس کرده است، در ماجرایی اتفاقی در دام عشق دختری کولی به نام اسمرالدا گرفتار می شود. اسمرالدا خود دل در گرو عشق افسر جوانی به نام فوبوس دارد اما عشق فوبوس به اسمرالدا تنها هوسی بیش نیست و دخترک از آن بی خبر است. دختر کولی که در کودکی توسط کولیان ربوده شده است، در پی مادر خویش می گردد و کولیان به او گفته اند که چنانچه با کسی ازدواج کند، هیچگاه مادر خود را نخواهد یافت. از این رو دخترک در وصال به عشق خود در کشاکش است. در این میان راهب به عشق افسر جوان و دخترک پی می برد، لذا حسادت به او چیره شده و تصمیم می گیرد که با کشتن جوان و متهم کردن دخترک به قتل او، مانع از وصال آن دو شود. لذا نقشه ای کشیده و جوان را با چاقو زخمی می کند و می گریزد. افسر جوان نمی میرد اما دختر کولی به اتهام سوء قصد و جادوگری به اعدام محکوم می شود. در حین بردن او به جایگاه اعدام، دخترک توسط کازیمودو به داخل کلیسا برده می شود و در امان می ماند (در آن زمان رسم بر این بوده که چنانچه مکانی برای تحصن تعیین شود، هیچ کس حتی مجری قانون اجازه اجرای قانون در آن مکان را ندارد. کلیسا یکی از آن مکانها بوده است). کلود راهب بعد از باخبر شدن نجات اسمرالدا به کلیسا می رود و....
بیشتر
کازیمودو، ناقوس زن کلیسای نتردام گوژپشتی به غایت زشت روی و هراس انگیز که از کودکی تحت سرپرستی راهب کلیسا، کلود قرار دارد. کلود راهب که از جوانی خود را وقف آموختن علم و دانش و تزکیه نفس کرده است، در ماجرایی اتفاقی در دام عشق دختری کولی به نام اسمرالدا گرفتار می شود. اسمرالدا خود دل در گرو عشق افسر جوانی به نام فوبوس دارد اما عشق فوبوس به اسمرالدا تنها هوسی بیش نیست و دخترک از آن بی خبر است. دختر کولی که در کودکی توسط کولیان ربوده شده است، در پی مادر خویش می گردد و کولیان به او گفته اند که چنانچه با کسی ازدواج کند، هیچگاه مادر خود را نخواهد یافت. از این رو دخترک در وصال به عشق خود در کشاکش است. در این میان راهب به عشق افسر جوان و دخترک پی می برد، لذا حسادت به او چیره شده و تصمیم می گیرد که با کشتن جوان و متهم کردن دخترک به قتل او، مانع از وصال آن دو شود. لذا نقشه ای کشیده و جوان را با چاقو زخمی می کند و می گریزد. افسر جوان نمی میرد اما دختر کولی به اتهام سوء قصد و جادوگری به اعدام محکوم می شود. در حین بردن او به جایگاه اعدام، دخترک توسط کازیمودو به داخل کلیسا برده می شود و در امان می ماند (در آن زمان رسم بر این بوده که چنانچه مکانی برای تحصن تعیین شود، هیچ کس حتی مجری قانون اجازه اجرای قانون در آن مکان را ندارد. کلیسا یکی از آن مکانها بوده است). کلود راهب بعد از باخبر شدن نجات اسمرالدا به کلیسا می رود و....
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گوژپشت نتردام
بازم ممنون!
بازم تشکر ;-)