خدا و هستی
نویسنده:
موریس مترلینگ
مترجم:
ذبیح الله منصوری
امتیاز دهید
موریس مترلینگ اصلاً بلژیکی است و در سال 1860 میلادی در ایالت فلاماند در شهر کان متولد شده زبان آلمانی و فرانسه را که زبان خانوادگی او محسوب میشد در خانواده فراگرفت و بعد در مدرسه زبان لاتینی را آموخت و تحصیلات خود را در رشته حقوق به پایان رسانید و در بلژیک وکیل دعاوی بود و ناگهان بطوریکه مشهور است بر اثر عشق دختری که به مترلینگ خیانت کرده بود وکالت دعاوی را ترک نمود و به نویسندگی پرداخت و ضمناً زبان انگلیسی را که تا آن وقت نمیدانست تحصیل کرد. در ابتدا کتب تآتر مینوشت و تآتر پرنده آبی رنگ او در سال 1911 میلادی جایزه نوبل را دریافت داشت. مترلینگ ناگهان نوشتن تآتر را ترک کرد و شروع به نوشتن کتب فلسفی نمود. از کتابهای فلسفی وی میتوان موارد زیر را نام برد:
1- عقل و سرنوشت
2- زندگی زنبور عسل
3- هوش گلها
4- مرگ
5- بقایای جنگ
6- صاحبخانه ناشناس
7- زندگی موریانه
8- زندگی مورچه
9- قانون بزرگ
10- گنجینه فقرا
بیشتر
1- عقل و سرنوشت
2- زندگی زنبور عسل
3- هوش گلها
4- مرگ
5- بقایای جنگ
6- صاحبخانه ناشناس
7- زندگی موریانه
8- زندگی مورچه
9- قانون بزرگ
10- گنجینه فقرا
آپلود شده توسط:
1masoud2mohammad
1390/02/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خدا و هستی
موریس مترلینگ را بخوانید. تمرین تفکر است. تمرین بیان تفکر است.
... ما فلاسفه با همه مطالعات و اندیشه های خود نتوانستیم به راز خلقت و علت ایجاد جهان هستی آگاه شویم؛ و مسلماً شما که شاگردان ما هستید نیز موفق نخواهید شد...
فقط این راز را در دل خود نگاه دارید تا نظم اجتماع دچار اختلال نشود...
چونکه مردم خواهند گفت:
دانشمندان ما که چیزی نفهمیده اند
پس وای به حال ما که کم سواد و ناآگاه هستیم
و هیچگاه از اسرار الهی آگاه نخواهیم گردید!!!
اما من، به شخصه با این جملات مشکل دارم!
اولاً ایشان از کجا خودشان را آخر علم میدانند و دانشمندان و عالمان نسلهای آینده را محکوم به شکست میشمارند!!
آقای مترلینگ رشته حقوق خوانده و بعد از آن به ادبیات و فلسفه روی آورده، سه رمان علمی- تخیلی درباره مورچه و موریانه و زنبورعسل نوشته و از طرفی چند نمایشنامه موفق...
این دلیل نمیشود که کسی خود را انتهای علم و فلسفه بشمارد و بعد هم حکم دهد که: من گشتم پیدا نکردم... شما هم نگردید که پیدا نمی کنید...
حالا صحبت اینجاست: موریس جان! دنبال چه گشتی؟!! انسان باید دنبال چیزی بگردد که وجود هم داشته باشد... معلوم است وقتی چیزی وجود ندارد جستجوی آن هم بی سرانجام و بی فایده است!... برای مثال فرض کنید من به دنبال سیمرغ بگردم که قرار است پشت کوه قاف باشد... در حالیکه نه قاف وجود خارجی دارد و نه سیمرغ افسانه ای و سمبولیک، یک پرنده حقیقی است... پس جستجوی من از قبل محکوم به شکست است...
ایشان گفته هیچگاه از راز خلقت و اسرار الهی آگاه نخواهیم شد... میدانید چرا؟! چونکه اصولاً این طرز نگاه غلط است! اگر منظور ایشان از رازها و اسرار، همان مجهولات عالم هستی و طبیعت است که با سرعت چشمگیری دانشمندان در حال حل و فصل آنها هستند... اما اگر مراد ایشان همان خرافات و خزعبلات رمال ها و افسانه سرابان در مورد پشت صحنه جهان هستی است ... باید بگویم بلی... هیچگاه از آن چرندیات سر در نخواهیم آورد ... زمانیکه مجهولات عالم هستی همچنان پابرجا هستد؛ شایسته نیست مدعی باشیم که مجهولات پشت صحنه عالم هستی حل شده اند... راستی یک سؤال؟! آیا عالم هستی پشت صحنه هم دارد؟!! سؤال دوم؛ آیا خود هستی را فهمیده ایم که عده ای پا فراتر گذاشته اند و سخن از پشت صحنه ای میکنند که از آن اطلاعی ندارند!...
نه آقا !! اطلاع دارند!! با چشمهای خودشان دیده اند... شما ندیده ای، دلیل نمیشود که آنها ندیده باشند!!!!