رسته‌ها
آذری یا زبان باستان آذربایجان
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 445 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.7
با 445 رای
این کتاب به بیگانه پرستانی که میخواهند برای آذربایجان و آذربایجانی ملیت جدا ، زبان جدا و تاریخ جدا بسازند با دلیلهای دانشمندانه و گواههای استوار پاسخ دندان شکن داده و مشت سختی بر دهان دروغگوی آنان میزند. این کتاب نشان میدهد که قومیت آذربایجان ایرانی زبانش (آذری) و تاریخش همواره با دیگر ایرانیان همبسته بوده و میباشد.
زبان آذری زبانی است از خانواده زبان‌های ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بوده‌است و امروزه گستره آن محدود شده‌است. بیشتر دانشمندان ایران‌شناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخ‌دانان و جغرافی‌نویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خوانده‌اند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرق‌شناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخ‌نویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونه‌هایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبان‌شناسان با اشاره به وجود زبان‌های تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی می‌داند. زبان «آذری»، یکی از شاخه‌های زبان پهلوی است که پس از حمله عرب‌ها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه داده‌است. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهاده‌است. گو اینکه هنوز در پاره‌ای از روستاها و بخش‌های آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها درباره تاریخ گروه‌های مختلف ترک چاپ شده‌است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترک‌تبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
53
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1388/04/11

کتاب‌های مرتبط

اساس اشتقاق فارسی - جلد 1
اساس اشتقاق فارسی - جلد 1
4.8 امتیاز
از 23 رای
سیری در زبانشناسی
سیری در زبانشناسی
4.3 امتیاز
از 8 رای
A Little Book of Language
A Little Book of Language
5 امتیاز
از 2 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آذری یا زبان باستان آذربایجان

تعداد دیدگاه‌ها:
1324
درود به persianking
در ادامه جستار روشنی بخش شما
واژه‌ی «مادر» در مازندرانی «مار» گفته می‌شود و تبدیل «د» به «ر» هم از ویژگی زبان‌های ایرانی است. در آذری هم چنین بوده است. حتا در ارمنی که ماد را مار و سرزمین مادها را مارستان می‌گفتند (آذری یا زبان باستان آذربایجان-کسروی)
زبان‌های هندو اروپایی همانندی زیادی با هم دارند. نمونه:
فارسی: برادر من بهتر است
انگلیسی: مای برادِر ایز (ایس) بتر
مازندرانی: مِ برار بهتر هسه (ایسه)
در این موقعیت یک پانترک ممکن است ادعا کند که فارسی و تبری این جمله را از انگلیسی دزدیده‌اند و یا در موقعیتی دیگر بگوید انگلیسی و فارسی از مازندرانی وام گرفته اند و در شرایطی دیگر چیزی دیگری بگوید...
دوست گرامی، زینب تبریز! از بازگشت مجدد شما خوشحالم. نمی دانم در این دو روزی که تشریف نداشتید همه دیدگاه های مطرح شده پیشین را مطالعه فرمودید یا خیر. اگر چنین کرده اید، قاعدتا تصدیق می فرمایید که خود این افراد با ورود عجولانه به بحث های ما و توهین و تهمت و زبان درازی فضای گفتگوها را متشنج کردند.
این دروغ پرداز ایران ستیز (sansiz) با استدلال های من درآوردی که بیشتر به ترفندهای بچگانه کودکان خردسال در کودکستان ها شباهت دارد، مدعی می شود:
کلمه « بابک » که شما فارسی می دونید از ترکیب دو کلمه ترکیه «بای + بک» می خاید ترجمشم بنویسیم؟
نخست این كه چنين نامي در هيچ متن و سند تاریخی عربی و غیر عربی ديده نشده است و دوم اين كه «باي» و «بك» هر دو از يك ريشه هستند به معنای آقای آقا!! و تاكنون ديده نشده است كه يك نام مركب از دو واژه‌ي هم‌معني پياپي به کار روند. از سوي ديگر، واژگان «باي» و «بايرام» و «بك» همگي ريشه‌ي سغدي-ايراني (يعني از گرو‌ه زبان‌هاي ايراني شرقي) دارند كه به زبان‌هاي آلتايي وارد گشته است. نام بابك به آشكارا ايراني است و نام بنيانگذار سلسله‌ي ساساني نيز بوده است. نام «بابك» همان معني پدر را مي‌دهد: (باب «پدر» + ـك «پسوند تحبيب»)، نام (بابک) در گلستان سعدي و ويس و رامين و در شاهنامه (۵۰بار) آمده است ولي حتی يك بار نيز (نام تحریف شده پان ترکیست ها) در متون تركي و عربی ديده و يافته نشده است.
«بابك» هنوز در لهجه‌ي خراساني همان معني پدر را مي‌دهد و «باوك» نيز در گويش‌هاي ايراني ديگر (مانند فيلي) همين معني را مي‌دهد.
«بابك در شهري به نام بلال‌آباد به دنيا آمده است كه باز هم يك نام پارسي است. نام پدر بابك را مرداس (يك نام شاهنامه‌اي) ذكر كرده اند و نام مادرش را ماهرو. نام استاد بابك هم جاويدان پور شهرك است». مشاهده می شود كه هيچ كدام از اين‌ نام‌ها تركي نيستند. بديهي است اگر در آن دوران آذربايجان سرزميني ترك‌نشين بود و مردماني ترك‌زبان داشت، نام‌هاي جغرافيايي آن و نام مردمان آن نیز بايد تماما تركي مي‌شد، كه مي‌بينيم چنين نيست، و اين خود نكته‌‌ي ظريف ديگري است كه ايراني بودن زبان و تبار مردم آذربايجان و از جمله بابك خرم‌دين را اثبات و آشكار مي‌كند. در زمان قيام بابك هنوز نژاد آلتايي (اجداد 30 شاخه ترك امروزي) در آذربيجان (در آن زمان نيز به همين نام مشهور بوده) حضور نداشته اند و اولين حضور اقوام دورك (ترك امروزي) در آذربایجان به عنوان غلامان زر خريد به قرن 4 و 5 هجري باز می گردد.
«بابك» هنوز در لهجه‌ي خراساني همان معني پدر را مي‌دهد و «باوك» نيز در گويش‌هاي ايراني ديگر (مانند فيلي) همين معني را مي‌دهد.
«بابك در شهري به نام بلال‌آباد به دنيا آمده است كه باز هم يك نام پارسي است. نام پدر بابك را مرداس (يك نام شاهنامه‌اي) ذكر كرده اند و نام مادرش را ماهرو. نام استاد بابك هم جاويدان پور شهرك است». مشاهده می شود كه هيچ كدام از اين‌ نام‌ها تركي نيستند. بديهي است اگر در آن دوران آذربايجان سرزميني ترك‌نشين بود و مردماني ترك‌زبان داشت، نام‌هاي جغرافيايي آن و نام مردمان آن نیز بايد تماما تركي مي‌شد، كه مي‌بينيم چنين نيست، و اين خود نكته‌‌ي ظريف ديگري است كه ايراني بودن زبان و تبار مردم آذربايجان و از جمله بابك خرم‌دين را اثبات و آشكار مي‌كند. در زمان قيام بابك هنوز نژاد آلتايي (اجداد 30 شاخه ترك امروزي) در آذربيجان (در آن زمان نيز به همين نام مشهور بوده) حضور نداشته اند و اولين حضور اقوام دورك (ترك امروزي) در آذربایجان به عنوان غلامان زر خريد به قرن 4 و 5 هجري باز می گردد.
البته من با این گفته ارکال موافقم که تبعیض در مسائل اقتصادی صورت میگیرد. بخصوص در کردستان که چشم کور هم میبیند.در مورد وازه ای که از طرف دوستمان ارکال هم استفاده شد"ملیت" که خاطر برخی دیگر از دوستان را رنجدیده کرد، فکر نمیکنم منظور ایشان داشتن مرز جغرافیایی جداگانه و تجزیه طلبی باشد. بهرحال ما کشورهای چند ملیتی داریم که در قالب مرزهای جغرافیایی واحدی قرار دارند.مطلبی را میخواهم خطاب به دوستان دیگر عرض کنم لطفا کسی را با این عبارت "تجزیه طلب" و یا "پان ترک"محکوم نکنیم.چون اولا با این برچسب مخاطب خود را از همان ابتدا محکوم میکنیم و با این برچسبها فرصت شنیده شدن سخنانشان را به آنها نمیدهیم. در ثانی ما مگر خودمان چقدر از تعصبات و کینه ورزی ها توانسته ایم خود را دور کنیم. اگر یک اروپایی در بحث با شما از همان اول شما را اقتدار گرا بداند و بخواهد پوششی بر سخنان شما بکذارد شما اعتراض نمیکنید؟ این برچسب زدنها تنها یک نتیجه در پی خواهد داشت و آن اینست که ما تا ابد نمیتوانیم به یک گفتگوی آزاد دست پیدا کنیم، چیزی که واقعا در جامعه ما لازم است. فرقی نمیکند طرف بحث ما چه کسی است، این فرد حتی اگر تروریست هم باشد، وقتی قصد گفتگو و بحث منطقی دارد دیگر یک تروریست نیست وما باید بتوانیم بدون اینکه برچسبی به او بزنیم یا از همان اول حتی در مورد او پیش داوری کنیم به سخنان او گوش کنیم.
در بسیاری از متون تاریخی سرزمین ایران به نام امپراتوری پارس شناخته می شده و بر خلاف ادعاهای نژاد پرستان تجزیه طلب در بسیاری از منابع خارجی کاربرد واژه، Persian ،پارس یا فارس نه برای یک قومیت خاص که به صورت عام برای ایران و همه ملت یکپارچه ایران به کار می رفته است.
سند نخست از آن «ابن حزم»، مورخ عرب‌تبار است. ایشان در کتاب الفصل في الملل والأهواء والنحل، ص199 چنین می نویسد (برگردان به پارسي): «پارسيان (منظور ایرانیان) از نظر وسعت و ممالك و فزوني نيرو بر همه‌ي ملت ها برتري داشتند٬ ....چون دولتشان بر افتاد و عرب كه نزد آنها دون‌پايه‌‌ترين قوم جهان بود بر آنها مستولي گرديد اين امر بر آن ها گران آمد و خود به مصيبت تحمل نشدني روبرو يافتند٬ و بر آن شدند كه با راه‌هاي مختلف به جنگ برخيزند... از جمله رهبران آنان ( ايرانيان) سنباد٬ مقنع٬ استادسيس٬ بابك و ديگران بودند.»
در دومين سند نيز بابک خرمدين به صراحت ایرانی خوانده شده است. سعيد نفيسي مي‌نويسد (117-116):
«سرزميني که بابک خرم دين در آن سال‌ها فرمانروايي داشته از سوي مغرب همسايه ي ارمنستان بوده و بابک در ارمنستان نيز تاخت و تازهايي کرده است به همين جهت با شاهان ارمنستان رابطه داشته و تاریخ نويسان ارمني آگاهي‌هاي چندي درباره وي داده اند. از آن جمله يکي از کشيشان وارداپت واردان يا وارتان که در 1271 ميلادي و 670 قمري در گذشته در کتابي که بنام «تاريخ عموم» نوشته و از مآخذ پيش از خود بهره مند شده است، مطالبي دربارۀ او دارد. ارمنيان نام بابک را گاهي «باب»، گاهي «بابن» و گاهي «بابک» ضبط کرده اند. وارتان در حوادث سال 826 ميلادي و 211 قمري مي نويسد: «درين روزها مردي از نژاد ايراني به نام باب که از بغتات(بغداد) بيرون آمده بود بسياري از نژاد اسماعيل (ارمنيان در آن زمان به تازيان اسماعيلي و از اسماعيلي‌نژاد مي گفتند) را به شمشير از ميان برد و بسياري از ايشان را برده کرد و خود را جاودان مي دانست. در جنگي که با اسماعيليان کرد به يکبار سي هزار تن را نابود کرد. تاگغارخوني آمد و خرد و بزرگ را با شمشير از ميان برد. مأمون هفت سال در سرزمين يونانيان (خاک روم) بود و دژ ناگرفتني لولوا را گرفت و به بين النهرين بازگشت...»
در اين قطعه به صراحت به نژاد (يعني تبار) ايراني بابک خرمدين اشاره شده است. شايسته است که گفتار اين منبع را بيشتر شکافيم. اين منبع در سال 1919 ميلادي به فرانسوي نيز برگردانده شده است و استاد نفيسي بخش هايي از آن را به فارسي از فرانسه ترجمه کرده است.
در كتاب ياد شده، قطعه‌ي ارمني مذكور چنين ترجمه شده است (ص 119):
"En ces jours-lá, un homme de la race PERSE, nomm é Bab, sortant de Baltat, faiser passer par le fil de l’épée beaucoup de la race d’Ismayēl tandis qu’il.."
در زبان ارمني٬ پارسي را از ديرباز همانند امروز «پارسيک» مي گويند که در ترجمه فرانسوي منبع نام‌برده نيز بهPERSE به معنای ايراني ترجمه شده است.
گزارش اين منبع هم‌زمان ارمني، سندي صريح و آشكار مبني بر پارسيك (تلفظ پهلوي واژه پارسي در ارمني) یعنی ایرانی تبار بودن بابك خرم‌دين است.
بيگانه‌پرستان ضد ایرانی در برابر اين دو سند صريح چيزي براي گفتن ندارند و حتی كوچك‌ترين مدركي نيز در دست ندارند كه نشان از ترک و غیر ایرانی بودن بابك بوده باشد. ولی با وجود چنين اسناد صريحي كه بابك را پارسی (یعنی ایرانی) خوانده‌اند٬ با موضع گیری شووینیستی ضد ایرانی ادعا می کنند چون هم اکنون زبان مردم آذربایجان ترکی آذری است پس بابک هم در بیش از 1200 سال پیش حتما به زبان ترکی آذری سخن می گفته است و چون هم اکنون پان ترکیست ها می خواهند به بهانه اختلاف زبانی مسیر خود را از سرزمین تاریخی و ملت ایران جدا کنند پس بابک هم می بایست به زعم آنان تجزیه طلب بوده! و براي چيره ساختن زبان تركي بر زبان ملی ایرانیان مي جنگيده است!!!
[edit=Reza]۱۳۸۹/۰۶/۱۷[/edit]
خطاهای این ... در بحث واژه شناسی به همین جا ختم نمی شود. این فرد مدعی است:
اصلا شما در زبانتان کلمه مجزای مادر ندارید کلمه مادر انگلسیست و مامان فرانسه
خوشبختانه بر واژه شناسی و زبان های باستانی نظیر زبان پهلوی به حد کافی اشراف دارم تا بتوانم پاسخ این .... را بدهم:
واژه هایی چون «مادر mother، پدرfather ، برادرbrother ، دخترdaughter ، پردیس paradise ،... و بسیاری از اعداد، ریشه ایرانی داشته و از زبان پهلوی به سایر زبان ها راه یافته اند (برخی از واژه ها نیز ریشه اوستایی دارند). چطور ممکن است واژه ای که قدمتی چندهزار ساله در زبان ما دارد از زبان انگلیسی که قدمت آن از سده پنجم میلادی فراتر نمی رود آمده باشد؟!
مثلا درباره واژه مادر:
مادر از واژه (ماتَرَ) گرفته شده که ریشه ای اوستایی دارد. در زبان پهلوی نیز به شکل (ماتَرْ) وجود داشته است. (ما) در زبان اوستایی به معنی شمارش و اندازه گیری است و (ماتر) به معنای شمارنده یا اندازه گیرنده است. وجه تسمیه: در روزگاران کهن، نقش مادران بیشتر به سر و سامان دادن امور خانه و زایش و پرورش فرزندان بود. یعنی شمارنده و اندازه گیرنده تعداد فرزندان (در آن روزگاران برخلاف امروز کسی چندان به شعار فرزند کمتر، زندگی بهتر توجه نمی کرد!!!) بود.
یا مثلا واژه پدر:
پدر هم در زبان اوستایی و پهلوی به شکل (پیتَرْ) وجود داشته است که از دو جزء (پی) و (تر) تشکیل شده است و به معنای (پاییدن، نگاهبانی کردن و محافظت کردن) است. وجه تسمیه: پر واضح است که در آن روزگاران مردان جنگجو و جنگاور همواره نقش مخافظت و نگاهبانی از خانه و خانواده را بر عهده داشته اند.
و بقیه واژه ها نیز به همین ترتیب. نمونه روشن دیگری که می توانیم به آن اشاره کنیم واژه پردیس است که ریشه ای ایرانی (اوستایی) دارد و از دو جزء (پَیری) به معنی (پیرامون) و (دائِزَ) به معنی (انباشتن و دیوار کشیدن) (pairidaeza) تشکیل شده است. فردوس (عربی)، paradise (انگلیسی)، paradis (فرانسوی)، Paradies (آلمانی) و... جملگی از همین واژه پردیس نشأت گرفته اند.
:Etymology
The word paradise is derived from the Avestan (Old Persian) word pairidaeza (a walled enclosure), which is a compound of pairi- (around), a cognate of the Greek περί peri-, and -diz (to create, make), a cognate of the English dough. An associated word is the Sanskrit word paradesha which literally means supreme country.
و همچنین بنگرید به لینک زیر (واژه paradise در ویکیپدیای انگلیسی):
http://en.wikipedia.org/wiki/Paradise#Islam
این فرد دروغ پرداز در پاسخ به دیدگاه دوست گرامی ام جناب angil می گوید:
چقدر مثال ابلهانه ای «من »!؟، کلمه من هم واسه خودتو کردید یعنی ترکیه استامبول هم که میگه من اومد از ایران این واژه رو برد نه ؟ یا ترکهای جای دیگه؟
ریشه شناسی واژه «من»:
من در پارسي باستان به صورت «منا» و در زبان اوستایی به شکل «منه» وجود داشته است. در زبان پراصالت کردی هم به شکل «من» وجود دارد. همچنین در زبان های فرانسه (Mon) و آلمانی (Mein) و... حال آنکه در زبان های ترکی باستان واژه (بن) را داریم و هنوز هم در زبان های کهن تر و مغولي واژه بن رایج است...
[edit=Reza]۱۳۸۹/۰۶/۱۷[/edit]
Sansiz، مدعی است:
شما بجای واژه های (سورتمه،دلمه،دکمه،چکمه،قورمه ، قیمه ،قاچاق،اتاق،قاشق،یورش،قره قوروت،گنگدن،سرگرد،گردان،گلندگدن،ساقدو� �،سولدوش،آچار،وبسیاری لغت که باید به لغت نامه معروف خودتان دهخدا مراجعه کنید و الان در خاطرم نیست)شما اصیل را در این زمینه ها بکار می برید؟ بعضی از این کلمات حتی معادل فارسی ندارند و یک نویسینده فارس زبان نمی داند بجای این واژه ها از چی استفاده کند.
نخست: پان ... در بررسی ریشه واژه ها و معادل آن، تنها به فارسی تهران مینگرند (و هیچ آگاهی از گویشه‌های دیگر فارسی و زبانهای ایرانی بکلی ندارند) ولی اینطور نیست که زبان فارسی معادلهای کهنتر آن را نداشته باشد. بسیاری از واژگان فارسی را نیز (مانند بیزار و اوستا و چنگار و چادر و قشنگ و آرزو و تخم و من(شباهت این با زبان ترکی من ربطی ندارد و خود این واژه برمیگردد به پارسی باستان رجوع کنید به لغتنامه دهخدا)...) به طور اشتباه ترکی پنداشتند.
بلکه فارسی تهران برخی از لغات ترکی را دارد که در سایر گویشهای فارسی و زبان‌های ایرانی دیگر نیست. اما زمانیکه ما میگوییم «فارسی»(بطور گسترده‌ترین معنی این لغت) منظور تنها فارسی تهران نیست. فارسی به طور معنی واقعی وگسترده‌ی خود، فراگیرنده‌ی لهجه‌ها فارسی(از سمرقند و دوشنبه تا درفول و جاهای دیگر خوزستان) و حتی گویش‌های ایرانی دیگر نیز هست.
دوم: اتفاقا همه واژه هایی که این فرد به آنها استناد کرد معادل اصیل فارسی دارند. کافی است نگاهی به ریشه تعدادی از این واژه ها بیندازیم:
قاشق: قاشق را در کرمانشاه چمچه میگویند. در پارسی میانه نیز کپچک میگویند که در فارسی امروزی کفچه شده‌است.
در لغتنامه دهخدا نیز کپچپک پهلوی آمده است که فارسی کنونی آن کفچه است. در کردی کرمانجی (در ترکیه) همین واژه به گونه kevchi آمده است.
بنابر لغتنامه دهخدا:

http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-d29106a91f3a43c196e1545d50b7d285-fa.html

کفچه. [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) چمچه . (برهان) (فرهنگ جهانگیری). کفگیر. کمچه. چمچه. (انجمن آرا). چمچه ٔ کلان. (غیاث ). ملعقه . (دهار). کفچ. کپچ. کپچه. کبچه. پهلوی کپچک، طبری کچه (قاشق). گیلکی نیز کچه (قاشق بزرگ).(از حاشیه ٔبرهان چ معین).
در واقع پان‌ترکیستها بخاطر ترفندکاری تنها گویش فارسی تهران را در نظر دارند و به زبان/گویشهای فارسی و ایرانی دیگر توجه ندارند. چیزی در حدود طبرستان/گیلان و کرمانشاه/کردستان و تالش از یک طرف و تقریبا اغلب لهجه‌های مرکز کشور چیزی به عنوان "کچه" یا کفچه/کفجه و کمچه و غیره را بکار میبرند. در قزوین چمچه، کمچه، کپچه، در استان فارس و گیلکی: کچه، بستو. قاشق را چیبک هم گویند. علاوه بر استان فارس و گیلان، در لنکران و خراسان هم قاشق را کچه میگویند. یعنی چیزی از تالش تا استان فارس کم و بیش یک لغت برای آن وجود دارد، که آن هم در واقع باید دگرش کفچه/کپچه باشدکه در بسیاری جاهای دیگر هم استفاده میشده یا میشود. خلاصه اصل همه این پهلوی کپچک(کف+چه) است که در فارسی نوشتاری دری کفچه‌ است.
قابلمه: کماجدان، آونگ، تاس
اتاق: این واژه از وثاق عربی می آید و از انجا به ترکی عثمانی رافته است. در فارسی برای این واژه معادل زیاد است مانند ژور، سرای، خان (در پهلوی به اتاق خان میگفتند) و به خانه میگفتند مان. اصطلاح خان و مان (خانمان) از همین جا گرفته شده است.
قاچاق: واژه ای است مغولی، به معنای ربوده.
و...
در دیدگاه قبلی پیرامون این حقیقت غیرقابل انکار به تفصیل سخن گفتیم که زبان ها و گویش های ایرانی در طول تاریخ از یکدیگر تأثیر پذیرفته اند و این امری طبیعی است. لینک هایی هم پیرامون همین بحث به دوستان پیشنهاد کردم که به اندازه کافی گویای این تعامل دو طرفه زبان فارسی با ترکی (یا دیگر زبان ها) می باشد.
[edit=Reza]۱۳۸۹/۰۶/۱۷[/edit]
به zeinabtabriz
باور کن خسته شدم! من گفتم جوجه پانترک و کسانی که در روز روشن تاریخ سازی می‌کنند. این چه ارتباطی با مردم آذربایجان دارد؟! اگر اهانت دیگری بوده مخاطب من پانترکیست‌ها بوده‌اند نه مردم آذربایجان...
تمام سرمایه ها بدست آمده به سوی مناطق مرکزی فارس نشین هدایت میشود مبادا با پیشرفت و رونق اقتصادی مناطق تورک زبان، ملت آذربایجان مدعی استقلال خود شود

جناب آركال شما كه چنين ادعايي داريد،بايد ثابت كنيد كه وضعيت اقتصادي فارسهاي ايران بسيار بهتر است از وضعيت معيشتي غير فارسها.در صورتي كه به هيچ وجه اينگونه نيست،ويكي از دلايل نارضايتي مردم اعم از فارس و غير آن همين سياستهاي غلط اقتصاديست.اگر بخواهيم كه كل مردم ايران را به صورت كلي تقسيم بندي كنيم، بايد آنها را به دو دسته محروم و محروم تر قسمت كنيم.متاسفانه سياست غلط دولت و تقسيم مردم به خودي وغير خودي باعث انباشت سرمايه در دست معدودي از افراد شده است،وميتوان گفت كه همه مردم از چنين برنامه هايي آسيب ديده اند و اين مشكل فقط گريبان گير قوميتها نيست.به عنوان مثال شما اگر شهري چون همدان را در نظر بگيريد كه همه مردم علاقه شديدي به نظام و تماميت ارضي دارند، متوجه خواهيد شد كه استدلال شما درست نيست. اكثر مردم در اين شهر با مشكل شديد اقتصادي دست بگريبانند و از آن صنايعي كه شما از آن صحبت ميكنيد محروم. بياييد از اين توهم گرايي بيرون بياييم و هر مشكلي را از پيش تعيين شده نپنداريم. ضمنا شما طوري از رذالت فارسها صحبت ميكنيد كه تو گويي همه متفق القول تصميم به اين گرفته اند كه غير خودي را تحقير كنند. كمي منطقي تر باشيد واز اين كلي گويي بپرهيزيد كه يكي از خصيصه هاي فاشيسم مورد تنفر شدن همين كلي گويي هاست. اگر به علت چرخش ايدويولژي وگفتماني اين نگاه تحقير آميز وجود دارد اين بدان معني نيست كه همه ما را بايد با يك چوب زد.كسي كه در اين گفتان به دنيا مي آيد و به خورد او داده ميشود كه مثلا بابك قهرمان ملي_پارسي بوده،نبايد او را شماتت كرد كه چرا چنين باوري دارد.
جمله highlight شده، درخواست منست كه ميخواستم بر اهميت آن تاكيد كنم.منتظرم
آذری یا زبان باستان آذربایجان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک