آذری یا زبان باستان آذربایجان
نویسنده:
احمد کسروی
امتیاز دهید
این کتاب به بیگانه پرستانی که میخواهند برای آذربایجان و آذربایجانی ملیت جدا ، زبان جدا و تاریخ جدا بسازند با دلیلهای دانشمندانه و گواههای استوار پاسخ دندان شکن داده و مشت سختی بر دهان دروغگوی آنان میزند. این کتاب نشان میدهد که قومیت آذربایجان ایرانی زبانش (آذری) و تاریخش همواره با دیگر ایرانیان همبسته بوده و میباشد.
زبان آذری زبانی است از خانواده زبانهای ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بودهاست و امروزه گستره آن محدود شدهاست. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خواندهاند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرقشناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حمله عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه دادهاست. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهادهاست. گو اینکه هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها درباره تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شدهاست روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
زبان آذری زبانی است از خانواده زبانهای ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بودهاست و امروزه گستره آن محدود شدهاست. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خواندهاند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرقشناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حمله عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه دادهاست. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهادهاست. گو اینکه هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها درباره تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شدهاست روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
آپلود شده توسط:
Reza
1388/04/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آذری یا زبان باستان آذربایجان
رويكرد تاريخ وخوانش تاريخ به چند دسته تقسيم ميشود كه من تنها به دو دسته آن كه موضوع بحث است،اكتفا ميكنم.1-تاريخ كيلومتريك:هدف از اين رويكرد تنها ثبت وقايع است-اگرچه هيچ گاه نميتواند بيطرف نيز باشد- وبه بقيه مسايل كاري ندارد.مثل هرودوت كه هم به عنوان پدر تاريخ نگاري معروف است وهم به عنوان پدر دروغ!اين تضاد-تاريخ نگار بودن ودروغ گو بودن-بيان گر اينست كه تاريخ نگار هيچ گاه نميتواند خود را از بند جهت گيريها نجات دهد وناخواسته به دروغ گويي و بافتن اكاذيب نيز مشغول ميشود.البته نبايد از نظر دور داشت كه هرودوت نميتوانست بين اسطوره و تاريخ تفكيك قائل شود، وهمين نكته نيز به اين برچسب زني كمك كرده است.اما پرسش اين است آيا كسي وجود داشته كه بتواند خود را از بند اين جهت گيري نجات دهد و يا به اصطلاح متن بيطرفانه بنگارد؟ در مورد اين مسايل پيشتر صحبت كرده ايم كه خود زبان اين جهت گيري ها را در خود دارد و قادر نيست كه به صورت ابژكتيو چيزي را روايت كند،چه رسد به موارد ديگر نظير كلي گوييها كه هميشه افراد بي اهميت در آن مفقودند.مثلاچه كسي ميتواند مدعي اين شود كه ميتواند جنگ كريمه را بدون كم و كاست روايت كند؟ بايد خاطر نشان كنم كه همين ناتواني در روايت تاريخ موضوع يكي از داستانهاي كاستاندال است كه راوي داستان خواهان آنست كه جنگ مذكور را روايت كند،اما در ميانه هاي داستان متوجه ميشويم كه راوي خود را دلقك كرده است ودر عين جدي بودن،تصوير مضحكي از جنگ كريمه ارائه داده است.اين رويكرد-اگر نگويم كاملا-تقريبا ارزش خود را از دست داده است وبه عنوان روشي ماهرانه و آكادميك ديگر كارآيي چنداني ندارد.اينجاست كه ميگوييم كه نه تنها كسروي بلكه هر تاريخ نگار ديگري بدون جهت گيري نيست.اما ظاهرا بعضي از دوستان بجاي اينكه محترمانه از ما بپرسند كه منظورمان چيست،ما را متهم به ايران ستيزي ميكنند!واقعا خنده دار است.آدم به ياد آن ملاهاي كودني مي افتد كه با ترويج علم در ايران مخالفت ميكردند،چرا كه ترس اين را داشته اند كه مبادا اسلام آسيب ببيند و لي در حقيقت در فكر اضمحلال جايگاه خود بودند.
جنس خواست تدريس به زبان مادري با خواست تدريس به زبان نژادي تفاوت دارد و يعني با تلقي شما از نژاد و زبان و...
اين كه شما ميگوييد:
فكر ميكنم اين شرايط ويژه نياز به توضيح نداشته باشد چون پاسخها مشخص است و چيزهايي از قبيل دشمنان، تجزيهي ايران و هويت مجعول و بنيادهاي مختلف و دشمنان آريا و...
من از اول هم گفتم كه بحث بر سر درستي يا نادرستي نظريات كسروي بيمحل است و دردي را دوا نميكند چرا كه كساني هم كه به دنبال تجزيهي ايران هستند اصولا خيلي با نظريات نژادي كار ندارند. خيلي متأسفم كه هر وقت كه بحث به جايي رسيد كه ميتوانست فرصتي براي گفتگو باشد دوستان دخالت نمودند و ما را از افتادن در دام دول شرق و غرب رهاندند. دوستان من به عنوان فردي ايراني اگر نژادم اجازه دهد البته! هيچ مشكلي با نژادپرستي ندارم (شايد برخي داشته باشند چرا كه به نظر من نميتوان به راحتي آن را ارزشگذاري كرد) و اعتقاد دارم آزادي انديشه و بيان و يا كاربرد هر زبان در عرصهي عمومي جزء حقوقي است كه به رأي گذارده نميشوند و هر كس به هر انديشهاي ولو نژادي ميتواند اعتقاد داشته باشد و تبليغ كند. ولي مطمئن باشيد كه به هنگام كانديتاتوري شما، در هيچ انتخاباتي به شما رأي نخواهم داد!
سئوالي كه در ابتداي ورودم به بحث مطرح كردم دوباره ميپرسم:
«چه ارتباطي ميان وجود زبان آذري و حقوق آذريهاي تركنماي امروز وجود دارد؟ كه در كتاب اشارهاي به آن نشده است؟؟؟» ثانياً آيا قبول اين كه به زور سرنيزه در 600، 700 يا 100 سال پيش اين زبان وارد ايران شده است مشابه با نظريهي اخراج يهوديها از اسراييل هست يا نه؟ (منظورم اخراج زباني است) و آيا اين حكم در مورد كردهاي ايران نيز كه هم آريايياند و هم به زور اسلحه كرد نشدهاند نيز صادق است يا نه؟
اشعار شیخ صفی الدین اردبیلی که نوادگانش یک شبه نسل فارسی زبانان را فرو ریخت!خود به زبان آذری (فارسی ) شعر سروده و نکته جالب اینکه کسروی و دیگران معنی این شعرها را نمیدانند ولی اطمینان صد در صد دارند که این اشعار به زبان آذری سروده شده است!!! اگر این اشعار فارسی است چگونه هیچکدام از فارسی زبانان تا کنون نتوانستند معنی آنها را دریابند و چگونه اطمینان حاصل کرده اند که این اشعار به فارسی سروده شده است!!!
یک مغلطه کودکانه دیگر! اندیشمندان فوق الذکر زبان آذری را شاخه ای از زبان پهلوی دانسته اند که شباهت هایی با آن دارد و تفاوت هایی نیز هم. فارسی را در پرانتز گذاشتید که نتیجه مطلوب تان را از بحث بگیرید؟ در ضمن معنی همه این اشعار (یا دست کم اغلب شان) روشن است. چطور ادعا می کنید هیچ کس نتوانسته معنی آنها را دریابد؟!
تنها نمونه هم اشعار شیخ صفی الدین اردبیلی نبوده است. دو بیتی های یعقوب اردبیلی، دو بیتی های عبدالقادر مراغه ای، فهلویات ماماعصمت و دها نمونه دیگر را از قلم انداخته اید.
مطالعه لینک های زیر هم به روشن تر شدن بحث ما کمک می کند:
http://azargoshnasp.net/languages/Azari/FahlaviyatAzariQarnHashtomNohom.pdf
http://azargoshnasp.net/languages/Azari/fahlaviyaatmamaesmat.pdf
- «اوغوزها (ترکمانان) که اجداد ترکان آسیای صغیر و آذربایجان و عراق و ترکمنها را تشکیل می دهند از اقوام ترک هستند و قبل از آنکه اسلام بیاورند در شمال ترکستان زندگی می کردند. اوغوزهای جدید اجداد ترک زبان ترکیه و تراکمنه را تشکیل می دهند و از قرن 13 به بعد، یعنی بعد از مهاجرت به غرب و آمیزش با سایر ترکان (قبچاق، ایغور) و مغولها و اهالی محلی، لهجه های ترکی آناطولی (آناتولی) و آذربایجانی و ترکمنی را به وجود آوردند... از قرن دهم میلادی اوغوزهای ناحیه سیحون اسلام آوردند و از قرن یازدهم به طرف ایران و آسیای صغیر سرازیر شدند... در سال 1035 میلادی قسمتی از اوغوزها به خراسان آمدند و بعد ازجنگ و جدال بالاخره خراسان را از غزنویان گرفتند و دولت سلاجقه را تشکیل دادند.»
پس بنا به اعتراف این نویسنده پان ترک، تا سده یازدهم میلادی ترک ها در ایران نبوده اند (و اگر هم بوده اند جمعیت شان قابل ذکر نبوده است) و لذا امکان ندارد آذربایجان از بدو پیدایش ترک زبان بوده باشد! بلکه ترک ها چندین سده پس از اسلام توانستند به آذربایجان رخنه کنند.
همچنین نگاهی می اندازیم به فرازهايي از کتاب «تاریخ آتورپاتکان» اثر اقرار علي اوف، عضو هيات علمي آکادمي علوم جمهوري آذربايجان در باکو. پروفسور اقرار علياوف از دانشمندان برجسته تـاريخشناسي و زبانشناسي جمهوري آذربايجان است كه تحقیقات فراوانی در گستره شوروي سابق و كشورهايي مانند ايـران و تركيه انجام داده و منزلت علمی وی بر همگان روشن است. ایشان در این باره می نویسد:
- «با وجود آنکه تا حال نشانه اي از زبان ماديان آتورپاتكان دوره هاي باستان به دست نيامده است (ما تنها يك نوشته به زبان ارمني در دوران بعد از قدرت هخامنشينان در «سن کله» نزديك زنجان داريم که شهادت می دهد در آتورپاتكان و کشورهاي همسايه، حتي ارمنيان از آن استفاده مي کرده اند. اما علاوه بر اين، ما می توانيم با تكيه بر پايه هاي استوار، تصديق کنيم که آنچه که زبان ماديان ميانه آتورپاتكان به شمار مي رود بي شك زبان ايرانيست که به طور وسيع، گسترده بود. در اين باره نه تنها به گونه اي نسبتا خوب فرهنگ نامگذاري آذربايجان در آغاز عصر ميانه، که آن را مي توان متعلق به دوره هاي باستاني نيز دانست، گواهي مي دهد هم چنين اسناد ديگر نيز وجود دارد.»
مولفان عرب در برابر ديگر زبانها و لهجه ها که در عصر ميانه در آذربايجان غربي معمول بودند، زبان هاي آذري (azari)، پهلوي (fahlavi)و فارسي (iuqat-i furs) را نام مي برند. درباره اين زبان ابن حوقل، ياقوت بلاذري و مولفان ديگر عرب نیز گزارش داده اند.
در رابطه با تاریخ هم، تاریخ ورود ترکان به ایران و ترک زبان شدن آذربایجان بر همه عالم بجز ترک گرایان متعصب امروز روشن است.
اينها نميتوانند يک سند از زبان ترکي پيش از ايلخانيان از آذربايجان نشانی کنند که مورد تأیید دانشمندان باشد و ناچار ادعاهاي بي پايه ای مطرح ميکنند تا شايد از راه جعل تاريخ و تشويش افکار عمومي، ريشه ايراني آذربايجان را کتمان کنند.
اما در مقابل، می توان نمونه های بی شماری از کتیبه ها و آتشکده ها و... در مناطق مختلف آذربایجان ذکر کرد که همگی نشان دهنده ریشه ایرانی مردم آذربایجان و وجود زبان آذری در این مناطق دارد.
حتي يک سند به زبان ترکي در همه جهان به قدمت کتيبه پهلوي مشکين شهر وجود ندارد (کتیبه ای که بر روی آن به زبان پهلوی نوشته شده است)؛ حتي يک سند بر چرم، کتاب، پوست، کتيبه.. از زبان ترکي آذربايجان پيش از ايلخانيان وجود ندارد. آن وقت دوستان مغلطه باف ما سخن از حضور چندهزار ساله ترکان در آذربایجان می رانند!!!
بدلیل طولانی شدن بحث از پرداختن به بسیاری از سفرنامه ها و بخش وسیعی از کتب تاریخی صرفنظر می کنیم.
-پروفسور ماركوارت J.Marquart ايرانشناس فقيد آلماني در 1901 میلادی در برلین کتابی تحت عنوان ایرانشهر چاپ كرده و اعلام جغرافيايي ايران را ريشهيابي نموده و دربارهي زبان آذربايجان تصريح كرده است که: «زبان حقيقي پهلوي، زبان آذربايجان است كه زبان اشكانيان بوده است.»
و دهها منبع تاریخی دیگر که در همه آنها از وجود زبانی بنام زبان آذری یاد شده است. در هیچیک از این منابع تاریخی نمی بینیم که مورخان و نویسندگان از ترک یا زبان ترکی در آذربایجان سخنی گفته باشند. (توجه دارید که ما در حال بحث پیرامون مستندات تاریخی هستیم؟)
فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغيرها وآذربيجان إلى ما يلي بلاد أرمينية وأران والبيلقان إلى دربند وهو الباب والأبواب والري وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهي نيسابور، وهراة ومرو وغير ذلك من بلاد خراسان وسجستان وكرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلك من أرض الأعاجم في هذا الوقت وكل هذه البلاد كانت مملكة واحدة ملكها ملك واحد ولسانها واحد، إلا أنهم كانوا يتباينون في شيء يسير من اللغات وذلك أن اللغة إنما تكون واحدة بأن تكون حروفها التي تكتب واحدة وتأليف حروفها تأليف واحد، وإن اختلفت بعد ذلك في سائر الأشياء الأخر كالفهلوية والدرية والآذرية وغيرها من لغات الفرس.
ترجمه: پارسيان قومي بودند كه قلمروشان ديار جبال بود از ماهات و غيره و آذربايجان تا مجاور ارمنيه و اران و بيلقان تا دربند كه باب و ابواب است و ري و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر كه نيشابور است و هرات و مرو و ديگر ولايتهاي خراسان و سيستان و كرمان و فارس و اهواز با ديگر سرزمين عجمان كه در وقت حاضر به اين ولايتها پيوسته است، همهي اين ولايتها يك مملكت بود، پادشاهاش يكي بود و زباناش يكي بود، فقط در بعضي كلمات تفاوت داشتند، زيرا وقتي حروفي كه زبان را بدان مينويسند يكي باشد، زبان يكي است وگر چه در چيزهاي ديگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوي و دري و آذري و ديگر زبانهاي پارسي.
- كتاب «الفهرست» قديمترين منبعي است كه زبان مردم آذربايجان در آن معرفي شده است. ابن نديم در الفهرست مينويسد:
فأما الفهلوية فمنسوب إلى فهله اسم يقع على خمسة بلدان وهي أصفهان والري وهمدان وماه نهاوند وأذربيجان وأما الدرية فلغة مدن المدائن وبها كان يتكلم من بباب الملك وهي منسوبة إلى حاضرة الباب والغالب عليها من لغة أهل خراسان والمشرق و اللغة أهل بلخ وأما الفارسية فتكلم بها الموابدة والعلماء وأشباههم وهي لغة أهل فارس وأما الخوزية فبها كان يتكلم الملوك والأشراف في الخلوة ومواضع اللعب واللذة ومع الحاشية وأما السريانية فكان يتكلم بها أهل السواد والمكاتبة في نوع من اللغة بالسرياني فارسي
ترجمه: اما فهلوي منسوب است به فهله كه نام نهاده شده است بر پنج شهر: اصفهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان. و دري لغت شهرهاي مداين است و درباريان پادشاه بدان زبان سخن ميگفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسي كلامي است كه موبدان و علما و مانند ايشان بدان سخن گويند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزي زباني است كه ملوك و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با نديمان و حاشيت خود گفتوگو كنند. اما سرياني آن است كه مردم سواد بدان سخن رانند.
- ياقوت نيز در كتاب خود درباره زبان مردم آذربايجان و تبريز مينويسد آنها را گويشي است كه « آذريه» گفته ميشود و جز خودشان كسي آن را نميفهمند.
- بلاذري نيز در فتوح البدان (تالیف 225ﻫ.ق) در فصل مربوط به «فتح آذربايجان» زبان آذريايجان را «فهلوي» معرفي ميكند.
- حمزه اسپهاني (280 ـ 360 هـ . ق /893 ـ 970 م.) در كتاب «التنبيه علي حدوث التصحيف» از زبان يك ايراني نومسلمان همروزگار خود به نام زردشت پورآذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن موبد متوكلي، زبان مردم آذربايگان را پهلوي ياد كرده، مينويسد: «ايرانيان را پنج زبان بود: پهلوي، دري، پارسي،خوزي، و سرياني. پهلوي زباني بود كه شاهان در نشستهاي خود بدان سخن ميگفتند و اين زبان منسوب است به پهله و پهله نام پنج شهر اسپهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايگان است (حمزه اسپهاني ص 23)
1- شماري از مورخان باستان، به صراحت، مادها را «آريايي» خواندهاند؛ مانند هردوت [ VII/62؛ فراي، ص 4 و 411]، استرابون [XV/2.8؛ پيرنيا، ص 160] و موسا خورني[I/29؛ فراي، همانجا].
2- نام شاهان و سرداران ماد كه در متون آشوري و يوناني و پارسيباستان ذكر گرديدهاند (مانند: فْرَوَرتي، اوُوَخْشَترَ، اَرشْتْيوَييگَ، شيديرپَرنَ، تَخمَسپادَ و…) [كمرون، ص 110، 117، 132؛ بويس، ص 6-32؛ كتيبهي DB,II/33]، همگي به آشكارا «آريايي» هستند و نه آسيانيك يا سامي يا از همه محالتر: تركي!
3- واژگان بازمانده از گويش مادي [مانند: Farnah (=فر)؛ Paradayda (=پرديس)؛ Vazraka (=بزرگ)؛ Vispa (=همه)؛ Spaka (=سگ)؛ Mitra (=مهر)؛ Xshayathia (=شاه)] [دياكونوف، ص 6-65؛ لغتنامهي دهخدا، مقدمه، ص10؛ فقيه، ص172] در زبان پارسي باستان، و نيز تصريح «استرابون» به «آريايي» بودن زبان مادها و پيوند و همساني آن با زبانهاي پارس و بلخ و سغد [XV/2.8؛ پيرنيا، ص160] و نيز كلام داريوش بزرگ ـ كه زبان مادها و پارس ها را در يك گروه قرار ميدهد [كتيبهي DPg؛ بريان، ص408 و 406]، نشانهي روشن «آريايي»بودن زبان مادهاست و نه ـ فرضاً ـ تركي بودن آن!
4- بناهاي مذهبي (معابد) يافته شده در سكونتگاههاي مادها [سرفراز و فيروزمندي، ص64، 58،55] و نيز نامهاي خاص مادي كه با اسامي ديني آريايي تركيب شدهاند (مانند: Mazdakku, Bagparna, Auraparnu, (Artasiraru, Bagdatti, Bagmashda [كمرون، همانجا؛ بويس، همانجا] به آشكارا تعلق مذهبي قوم ماد را به انديشهها و آيينهاي ديني هندوايراني(آريايي) و شايد زرتشتي، نشان ميدهد و نه تعلق به «شَمَنيسم» و گرگپرستي تركي را!
و ...
حال، با اين اوصاف چه گونه ميتوان قوم ماد را كه عنوان، زبان و فرهنگ، دين و در يك كلام، تمام هويتاش «آريايي»ست، بي هيچ دليل و سندي، سادهلوحانه «ترك» دانست؟!
بيش از همه بايد از كتاب Oppert باستان شناس فرانسوي نام برد كه مادها را به حدس و گمان التايي و ترك دانسته است.بايد خاطر نشان كرد كه اظهار نظر اين نويسنده قبل از كشفيات باستان شناسي و سنگ نبشته هاي اشوري و ايلامي و پيش از پيدايش تحقيقات علمي صورت گرفته است.بعدها با كشف سنگ نبشته هاي ايلامي و اشوري و به دنبال حفريات شوش، اسناد و مدارك جديدي به دست امد كه سهو oppert را اشكار كردو دهها و صدها محقق و تاريخ شناس بزرگ آريايي بودن مادها را اعلام كردند. در زير تنها به نوشته دو تن از بزرگترين باستان شناسان،يك ايراني و يك خارجي اشاره مي كنيم.
مشيرالدوله در كتاب ايران باستان كه در دهه اول قرن چهاردهم هجري نوشته شده است،پس از بيان اينكه ماديها مردم آريا نژاد بودند با ارائه اسناد و دلايل معتبر خطاي اين خاور شناس فرانسوي را اشكار كرده و نوشته است:
‹‹اُپرت›› در ان زمان كه هنوز تحقيقات كافي در باره مادها نشده بود به اشتباعه مادها را التاييي( مغول )پنداشته و اكنون با اكتشاف كتيبه ايلامي بيستون مبنا و پايه و عقيده Oppert باطل شده و ديگر كسي بر اريايي بودن مادها ترديد ندارد و محقق است كه ماديها شعبه اي از ارينهاي ايراني بوده اند.
دياكونوف نيز در كتاب تاريخ ماد كه حاوي اخرين كشفيات علمي در باره مادها است اظهار نظر اُپرت را در يك بخش مفصل بيست صفحه اي تحت عنوان ‹‹زبان شناسي››رد كرده و نوشته است:‹ ‹اظهار نظر اوپرت كهنه و بي اساس و مردود است،زيرا اين اظهار نظر مربوط به زماني است كه هيچ اطلاعي از سنگنبشته هاي ايلامي و حفريات شوش و ديگر اسناد و دستاوردهاي باستانشناسي وجود نداشت››،در واقع در سراسر كتاب دياكونوف گواه آريايي بودن مادها (اذربايجاني ها)است.