1984
نویسنده:
جرج اورول
مترجم:
حمیدرضا بلوچ
امتیاز دهید
با مقدمه ای از اریک فروم
✔️ جورج اورول (George Orwell) کتاب 1984 را در سال 1949 نوشت، زمانی که جنگ دوم جهانی به تازگی پایان یافته بود و جهان خطر تسلیم شدن در مقابل حکومتی ظالم و دیکتاتوری را به خوبی احساس کرده بود. در آن زمان جنگ سرد هنوز به معنای واقعی آغاز نشده بود و در دنیای غرب روشنفکرانی بودند که به دفاع از کمونیسم برخواسته بودند. اورول این کتاب را در واقع برای اخطار به غرب در مورد گسترش کمونیسم نوشت. اما داستان این اثر را میتوان تا حدود زیادی به شرایط حاکم بر تمام جوامع تحت سلطه ی حکومتهای استبدادی تعمیم داد.
داستان در سال 1984 (35 سال بعد از تاریخ نگارش کتاب) در شهر لندن رخ میدهد. بعد از جنگ جهانی حاکمان کشورهای قدرتمند به این نتیجه رسیده اند که اگر جهان به همین ترتیب روند افزایش ثروت را ادامه دهد ارکان جامعۀ طبقاتی به خطر افتاده و حکومتشان سرنگون خواهد شد. آنها تنها راه جلوگیری از این امر را نابود کردن ثروت تولید شده در جنگی بی پایان میبینند و ....
✔️ جورج اورول (George Orwell) کتاب 1984 را در سال 1949 نوشت، زمانی که جنگ دوم جهانی به تازگی پایان یافته بود و جهان خطر تسلیم شدن در مقابل حکومتی ظالم و دیکتاتوری را به خوبی احساس کرده بود. در آن زمان جنگ سرد هنوز به معنای واقعی آغاز نشده بود و در دنیای غرب روشنفکرانی بودند که به دفاع از کمونیسم برخواسته بودند. اورول این کتاب را در واقع برای اخطار به غرب در مورد گسترش کمونیسم نوشت. اما داستان این اثر را میتوان تا حدود زیادی به شرایط حاکم بر تمام جوامع تحت سلطه ی حکومتهای استبدادی تعمیم داد.
داستان در سال 1984 (35 سال بعد از تاریخ نگارش کتاب) در شهر لندن رخ میدهد. بعد از جنگ جهانی حاکمان کشورهای قدرتمند به این نتیجه رسیده اند که اگر جهان به همین ترتیب روند افزایش ثروت را ادامه دهد ارکان جامعۀ طبقاتی به خطر افتاده و حکومتشان سرنگون خواهد شد. آنها تنها راه جلوگیری از این امر را نابود کردن ثروت تولید شده در جنگی بی پایان میبینند و ....
دیدگاههای کتاب الکترونیکی 1984
به هر حال از اینکه این فرصت را به من دادید که این کتاب را از طریق سایتتون مطالعه کنم، خیلی ممنون.
واقعا یکی از شاهکارترین کتابهایی بود که تا حالا خونده بودم. :D:
به نظرم این کتاب تا حدی مصداق اینه که:
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
اما نکته ای که من می خوام اشاره کنم اینه که با وجودیکه این کتاب در 1949 نوشته شده ولی نبوغ اورول در دریافتن مسائل تکرار پذیر جوامع بشری مختصاتی رو به تصویر می کشه که در همه ی حکومت های ایدئولوژیک دنیا و در تمام تاریخ صادق هست و حتی شاید خود ما هم به چشم دیده باشیم.
به همه توصیه می کنم بخوننش ولی سعی کنند بعد از خوندنش افسرده نشند! و توجه داشته باشند که فضای افسرده کننده ی کتاب تا حدی هم متاثر از اوضاع جسمی و روحی خود اورول هنگام نگارشش هست که با بیماری مرگبار دست و پنجه نرم می کرد و در آخر هم شکست خورد و مرد.
بالاخره بعد از سالها دارم 1984 جورج اورول رو می خونم؛ احتمالاً خیلیهاتون خوندینش؛ به یه نکته ی جالب بر خوردم که یادآوریش ممکنه براتون خالی از لطف نباشه؛ قصه در زمانی اتفاق می افته که سه ابر قدرت اوراسیا، اوشنیا و ایستاسیا مدام . با تغییر مکرر مواضع با هم در جنگند؛ اوراسیا همان اروپا-آسیاست؛ منظور بیشتر روسیه و اروپاست؛ اوشنیا همان امریکا و بریتانیاست به همراه استرالیا و کشورهای افریقا؛ ایستاسیا شامل آسیای شرقی می شود؛ نکته با نمک جایی است که اورول به سرزمینی بی صاحب اشاره می کند و می نویسد که جنگ درون مرزهای این ابرقدرتها اتفاق تمی افتد؛ آنها در این سرزمین بی صاحب می جنگند و این جنگها مرزهای این سه ابر قدرت را مدام کم زیاد می کند؛ این قصه به جایی می رسد که اورول صریحاً ایران را جزو این سرزمین بی صاحب و محل مناقشه می خواند و می گوید:"همه طرف های مخاصمه دریافته اند که مهم نیست سرزمین های ایران، جاوه و سیلان چقدر دست به دست می شوند؛ ولی عبور از مرزهای اصلی این ابر قدرتها فقط از طریق بمب ها امکان پذیر است؛" جالب است. نه؟
یادآوری آنکه اورول 1984 را در سال 1949 نوشته است؛ و من امروز در سال 2010 هنوز این سه ابرقدرت و سرزمین مناقشه برانگیز ایران را حس می کنم؛