زنده ها
نویسنده:
میکل دل کاستیلو
مترجم:
امیر بهبودی
امتیاز دهید
بخشی از کتاب:
اونلی چشمانش را باز کرد . مادرش داشت روغن داغکنها را به هم می زد و آهسته زیر لب حرفهایی می زد .اونلی آرام دراز کشیده و از گوشه چشمانش به او نگاه می کرد . مادر با سرو صدا جلو و عقب میرفت . صورتش کشیده و موهایش جو گندمی بود .
همان لباس سیاه همیشگی اش را به تن داشت و اسپادریل پوشیده بود . از سنش پیرتر می نمود . مرد جوان اندیشید :« علتش کار است . » مادر به طرف او برگشت .
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زنده ها
با تشکر
پسری میگفت شرط میبندم فاشیست ها پیروز نشوند، شاید اسلحه نداشته باشیم،اما شهامت که داریم .
کتاب جالبی هستش.
كتاب جالبي است اما سه بار بخوانيد !