شینا
نویسنده:
ماندانا معینی
امتیاز دهید
(مودب پور)
از متن کتاب:
تو کتابخونه دانشگاه نشسته بودم و داشتم در مورد تحقیقم مطالعه می کردم که پریسا اومد سر میزم و آروم گفت : شینا ، یه دقیقه بیا بیرون . چی شده ؟بچه ها بیرون واستادن . باشه برای بعد باید چند تا چیز رو پیدا کنم . گفت : حالا بلند شو بیا ! بعدا به این چیزا می رسی !« دیدم اگه بلند نشم ، انقدر حرف می زنه تا نظم کتابخونه رو مختل بکنه ! بلند شدم و باهاش از کتابخونه اومدم بیرون که دیدم بچه های کلاس ، یه خرده اون طرف تر ، دور هم جمع شدن . دو تایی رفتیم پیش شون که خسرو تا منو دید یه سوت کشید و گفت »تو مانکنی یا دانشجو ؟! خیلی امروز خوشکل شدی ! «ازش تشکر کردم که مهرداد گفت »شینا برای امشب بلیط گرفتیم . توام می آی ؟ «من با مادرم و بعضی از اقوام تو یکی از شهرهای کالیفرنیای آمریکا زندگی می کردیم . مادرم پزشک بود و من وقتی خیلی کوچک بودم از پدرم جدا شده بود و با من به آمریکا اومده بود . سال سوم دانشگاه رشته معماری بودم و حدودا سیزده چهارده سال می شد که ایران رو ندیده بودم . آخرین باری که برگشتم ایران ، تقریبا شش هفت سالم بود و فقط به مدت چند هفته برای دیدن اقوام در ایران ماندیم »
بیشتر
از متن کتاب:
تو کتابخونه دانشگاه نشسته بودم و داشتم در مورد تحقیقم مطالعه می کردم که پریسا اومد سر میزم و آروم گفت : شینا ، یه دقیقه بیا بیرون . چی شده ؟بچه ها بیرون واستادن . باشه برای بعد باید چند تا چیز رو پیدا کنم . گفت : حالا بلند شو بیا ! بعدا به این چیزا می رسی !« دیدم اگه بلند نشم ، انقدر حرف می زنه تا نظم کتابخونه رو مختل بکنه ! بلند شدم و باهاش از کتابخونه اومدم بیرون که دیدم بچه های کلاس ، یه خرده اون طرف تر ، دور هم جمع شدن . دو تایی رفتیم پیش شون که خسرو تا منو دید یه سوت کشید و گفت »تو مانکنی یا دانشجو ؟! خیلی امروز خوشکل شدی ! «ازش تشکر کردم که مهرداد گفت »شینا برای امشب بلیط گرفتیم . توام می آی ؟ «من با مادرم و بعضی از اقوام تو یکی از شهرهای کالیفرنیای آمریکا زندگی می کردیم . مادرم پزشک بود و من وقتی خیلی کوچک بودم از پدرم جدا شده بود و با من به آمریکا اومده بود . سال سوم دانشگاه رشته معماری بودم و حدودا سیزده چهارده سال می شد که ایران رو ندیده بودم . آخرین باری که برگشتم ایران ، تقریبا شش هفت سالم بود و فقط به مدت چند هفته برای دیدن اقوام در ایران ماندیم »
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شینا
دقیقا!...... حتی از گزیده همین صفحه هم میشه فهمید....:D طرف مشخصه داره متلک میندازه اما دختره با کمال حماقت (شایدم احمق حساب کردن خواننده توسط نویسنده) به عنوان تمجید حساب میکنه!!....... هیچوقت یه پسر حتی خارجیا جلو جمع اینطوری از یه دختر تعریف نمیکنن که موجب حسادت بشه......مثل اینکه مودب پور حتی 4 تا فیلم هالیوودی "لاو استوری" درست حسابیم ندیده!:)):D(!)(!).......(!)