محنت به راه محبت

در دوران جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به دست متفقین “آذر” که با مادرش به تنهایی روزگار میسپرد مورد توجه چشمپزشکی با نام “محمد سام” قرار میگیرد و قرار ازدواج بین آنها گذاشته میشود. اما “هاشم”، پسردایی دختر که جوانی لاابالی بوده، برای این که مانع این وصلت شود عمهی خود “فریده” را ربوده و در خانهای خرابه خارج از شیراز، زندانی کرده و به سراغ دخترش، آذر رفته، هردوی آنها را مجبور به اطاعت از خویش کرده، آذر را به عقد خود درآورده و بلافاصله هرسه راهی تهران میشوند، از سوی دیگر دکتر محمد سام در پی آذر به هردری میزند اما هیچ نتیجهای نمیگیرد. هاشم، بعد از اجارهی خانهای در تهران، به شیراز بازگشته و به متفقین گزارش میدهد که دکتر از مخالفان سرسخت آنهاست، به همین دلیل عدهای اتومبیل وی را دستکاری میکنند و وی در جادهای دچار سانحه شده و حافظهاش را از دست میدهد. روستایی پیری که در آن محل بوده، او را در منزل خویش جای میدهد، هاشم پس از بازگشت به تهران ماجرای تصادف و مرگ دکتر را برای آذر و مادرش بازگو میکند. پس از چندی هاشم پس از به دنیا آمدن فرزندشان وقتی برای قاچاق اسلحه به جنوب بازگشته بود به دست ژاندارمها کشته میشود. پس از آن آذر و مادرش برای گذران زندگی به تلاش برخاسته و به زندگی ادامه میدهند از سوی دیگر پیرمرد روستایی پس از چند سال دکتر را برای معالجه به شیراز میبرد. در آنجا دکتر حافظه ی خویش را به دست میآورد و جست و جو به دنبال آذر را از سر میگیرد. تا این که ردپایی از وی در تهران مییابد و راهی تهران میشود. در همین هنگام آذر، مادرش را از دست میدهد و روزی در بازگشت از قبرستان توسط برادر دکتر شناسایی شده و آن دو پس از مدتها یکدیگر را مییابند.