از میان شیشه، از میان مه
نویسنده:
علی خدایی
امتیاز دهید
مجموعه داستان
فنیا دور خودش چرخی زد و میدان را نگاه کرد. چراغ های میدان روشن بود و پل سفید در ته میدان پیدا بود. باران هنوز میبارید. آراکس گفت اینجا را باید بخرم. همین مغازه را.خیلی خوبه. رو به میدان اصلی شهر هم که هست کامیون های روسی که از آن روبرو می آیند میبینم. خیلی ها به هوای لیموناد و کرم سودا توی تور می افتند.
بیشتر
فنیا دور خودش چرخی زد و میدان را نگاه کرد. چراغ های میدان روشن بود و پل سفید در ته میدان پیدا بود. باران هنوز میبارید. آراکس گفت اینجا را باید بخرم. همین مغازه را.خیلی خوبه. رو به میدان اصلی شهر هم که هست کامیون های روسی که از آن روبرو می آیند میبینم. خیلی ها به هوای لیموناد و کرم سودا توی تور می افتند.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی از میان شیشه، از میان مه
من خودم این کتاب رو با هزار مکافات تهیه کردم و تقریبا می تونم بگم دیالوگ های همین داستانش ( از میان شیشه... ) انقدر برام خاطره ساز شده که حاضرم
گهگداری به این کتاب سر بزنم و چند خطی ازش رو بخونم.
به هر حال به دوستانی که این داستان رو نخوندن ، توصیه اکید می کنم که از دست ندهند.