گل آقا لچه گورابی
نویسنده:
هادی جامعی
امتیاز دهید
نزدیکیهای ظهر بود که ”گل آقا“ از درون اتاق نیمهتاریک و خفهٔ خود ”مونس“ را صدا کرد: ”مونس خانم، آی مونس خانم، مونس خانم“ تا فریادش به مونس برسد که آنطرف ایوان خانه سرگرم کار خودش بود، خیلی راه بود.
گل اقا، نیمچه تبی داشت، اما سوزش دستهایش فروکش کرده بود. چشمانش پف کرده بود و مو به اندازهٔ نیمبند انگشت، نیمی از چهرهاش را پوشانده بود. سر از متکا برگرفت. وسط اتاق ـ جائیکه مدتها ناآرام دراز کشیده بود ـ نشست. در حالیکه دستهایش را دور از هم به زانو سوار کرده بود، و گاهی با یکی از آنها فضای صورتش را باد میزد ـ تا مگسها را از چهرهاش براند ـ فریاد کرد: ”مونس خانم، آی مونس خانم...“
گرگر چرخخیاطی که مونس خانم با آن بازاردوزی میکرد، مانع بود که صدای فریاد گل آقا بهگوش او برسد. مونس خانم هر پیژامه پنج ریال، بازاردوزی میکرد، تا به شوهرش ”آقا جان داره (داس) ساز“ در خرج خانه کمکی کرده باشد.
آقا جان این روزها به زحمت نان بخور و نمیرش را بهدست میآورد. هرگاه سر حرف میشد میگفت: ”دیگر دارهسازی شده شغل مگسپرانی.“
آقا جان از سیسال پیش به این طرف، لبهٔ کند و از کارافتادهٔ داس و داسغالهٔ روستائیان را ساب میداد و روزگار میگذراند، و اکنون درازمدتی بود که آن بازار سابق را از دست داده بود و بیشتر ساعات روز را به بیکاری تلف میکرد.
بیشتر
گل اقا، نیمچه تبی داشت، اما سوزش دستهایش فروکش کرده بود. چشمانش پف کرده بود و مو به اندازهٔ نیمبند انگشت، نیمی از چهرهاش را پوشانده بود. سر از متکا برگرفت. وسط اتاق ـ جائیکه مدتها ناآرام دراز کشیده بود ـ نشست. در حالیکه دستهایش را دور از هم به زانو سوار کرده بود، و گاهی با یکی از آنها فضای صورتش را باد میزد ـ تا مگسها را از چهرهاش براند ـ فریاد کرد: ”مونس خانم، آی مونس خانم...“
گرگر چرخخیاطی که مونس خانم با آن بازاردوزی میکرد، مانع بود که صدای فریاد گل آقا بهگوش او برسد. مونس خانم هر پیژامه پنج ریال، بازاردوزی میکرد، تا به شوهرش ”آقا جان داره (داس) ساز“ در خرج خانه کمکی کرده باشد.
آقا جان این روزها به زحمت نان بخور و نمیرش را بهدست میآورد. هرگاه سر حرف میشد میگفت: ”دیگر دارهسازی شده شغل مگسپرانی.“
آقا جان از سیسال پیش به این طرف، لبهٔ کند و از کارافتادهٔ داس و داسغالهٔ روستائیان را ساب میداد و روزگار میگذراند، و اکنون درازمدتی بود که آن بازار سابق را از دست داده بود و بیشتر ساعات روز را به بیکاری تلف میکرد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گل آقا لچه گورابی