آنچه من هستم
نویسنده:
ژان پل سارتر
مترجم:
مصطفی رحیمی
امتیاز دهید
مصاحبه ای با ژان پل سارتر
از متن کتاب:
پرسش: یک سالی است که شایعه های بیش و کم ناخوشایندی درباره وضع جسمی شما به گوش میرسد اکنون که به هفتاد سالگی رسیده اید از سلامت خود بگوئید.
سارتر: مشکل است بگویم که حالم خوب است اما نمی توانم بگویم که بد است. دو سالی است که دچار عوارضی گوناگون شده ام. بخصوص وقتی که بیش از یک کیلومتر راه میروم پاهایم درد میگیرد و معمولا" راه رفتن را به همین اندازه بس میکنم. از طرفی مبتلا به فشارخون شدید بودم که در این اواخر ناگهان برطرف شد مدتی درجه فشارخونم بسیار بالا بود،اما بر اثر خوردن دارو "فعلا" پائین آمده است.
مهمتر از همه، ناحیه پشت چشم چپم دچار خونریزی شد. این تنها چشم سالمم بود، زیرا چشم راستم در سه سالگی "عملا" دیدش را از دست داد. هنوز به طور مبهم، شکل اشیاء را میبینم. روشنائی و رنگ را تشخیص میدهم. اما خود اشیاء را نمیبینم و چهره ها را نیز به طور مشخص از هم تمیز نمیدهم. در نتیجه نه میتوانم بخوانم، نه میتوانم بنویسم. دقیق تر بگویم، میتوانم بنویسم، یعنی کلمات را با دست روی کاغذ رسم می کنم و الان این کار را تقریبا به راحتی انجام میدهم، اما آنچه را نوشته ام نمیتوانم بخوانم. خواندن برایم مطلقا ناممکن شده است: یعنی سطرها و فاصله میان کلمات را میبینم، اما خود کلمه ها را تشخیص نمی دهم. و چون از خواندن و نوشتن محروم شده ام، دیگر هیچ امکانی برایم باقی نمانده است که به عنوان نویسنده کارکنم فعالیت نویسندگی ام کلا"
به پایان رسیده است...
بیشتر
از متن کتاب:
پرسش: یک سالی است که شایعه های بیش و کم ناخوشایندی درباره وضع جسمی شما به گوش میرسد اکنون که به هفتاد سالگی رسیده اید از سلامت خود بگوئید.
سارتر: مشکل است بگویم که حالم خوب است اما نمی توانم بگویم که بد است. دو سالی است که دچار عوارضی گوناگون شده ام. بخصوص وقتی که بیش از یک کیلومتر راه میروم پاهایم درد میگیرد و معمولا" راه رفتن را به همین اندازه بس میکنم. از طرفی مبتلا به فشارخون شدید بودم که در این اواخر ناگهان برطرف شد مدتی درجه فشارخونم بسیار بالا بود،اما بر اثر خوردن دارو "فعلا" پائین آمده است.
مهمتر از همه، ناحیه پشت چشم چپم دچار خونریزی شد. این تنها چشم سالمم بود، زیرا چشم راستم در سه سالگی "عملا" دیدش را از دست داد. هنوز به طور مبهم، شکل اشیاء را میبینم. روشنائی و رنگ را تشخیص میدهم. اما خود اشیاء را نمیبینم و چهره ها را نیز به طور مشخص از هم تمیز نمیدهم. در نتیجه نه میتوانم بخوانم، نه میتوانم بنویسم. دقیق تر بگویم، میتوانم بنویسم، یعنی کلمات را با دست روی کاغذ رسم می کنم و الان این کار را تقریبا به راحتی انجام میدهم، اما آنچه را نوشته ام نمیتوانم بخوانم. خواندن برایم مطلقا ناممکن شده است: یعنی سطرها و فاصله میان کلمات را میبینم، اما خود کلمه ها را تشخیص نمی دهم. و چون از خواندن و نوشتن محروم شده ام، دیگر هیچ امکانی برایم باقی نمانده است که به عنوان نویسنده کارکنم فعالیت نویسندگی ام کلا"
به پایان رسیده است...
آپلود شده توسط:
اسپارتاکوس
1389/08/28
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آنچه من هستم
آنچه من هستم
ژان پل سارتر
بودن درد دارد می فهمی؟ اینم دیدگاه
ممنون
من قلم بدست ميگيرم، اسمم سارتر است، و اين است آنچه فكر ميكنم.