علم راهی بسوی آفریدگار جهان
نویسنده:
محمدعلی کوشش
امتیاز دهید
.
سر سلسله تمام معتقدات دینی ایمان به خداست. حضرت علی (ع) می فرمایند: اول دین، آغاز دین، پایه دین و ریشه دین خداشناسی است. اما آیا ما تاکنون در رابطه با یک چنین چیز مهمی به اندازه کافی تفکر کرده ایم. توجه داشته باشید که توحید از اصول دین می باشد و در اصول دین تقلید جایز نیست و همچنین توجه داشته باشید که پیامبر(ص) فرمودند: یک ساعت تفکر از عبادت هفتاد سال بهتر و بالاتر است
راههای بسیاری وجود دارد که انسان را به خداشناسی هدایت می کند. کسی که بخواهد با برهان و دلیل به این هدف مقدس برسد می تواند به فرا خور حال خویش و به اندازه نیروی فکری خود از آن راههای گوناگون استفاده کرده و به وجود آفریدگار جهان پی ببرد. تنها چیزی که در این راه لازم است توجه، تفکر، جستجو نمودن و روحیه حقیقت یابیست.
با پیشرفت علوم، پایه های خداشناسی محکمتر می گردد و هر روز پرده ای تازه از اسرار آفرینش برداشته می شود. به قول یکی از دانشمندان (هرشل): هر قدر دائره علم وسیعتر می گردد استدلالات دندان شکن تر و قویتری برای وجود خداوند ازلی و ابدی بدست می آید، در واقع علماء زمین شناسی و ریاضی دانها و دانشمندان فلکی و طبیعی دانها دست به دست هم می دهند و کاخ علم یعنی کاخ با عظمت خدا را محکم برپاساخته اند. بدیهی است که آشنایی با کاخ علم، به ما کمک خواهد کرد تا عظمت خداوند را بیشتر درک کرده و حق بندگیش را بیشتر ادا کنیم. یکی دیگر از راههای اثبات وجود آفریدگار معجزه است. اعجاز یکی از ساده ترین راههای اثبات وجود خداوند است. قرآن که معجزه جاوید آخرین پیامبر است، می تواند راهی ساده برای اثبات وجود آفریدگار باشد، در حقیقت هر آیه از قرآن که نشان بدهد هیچ بشری نمی توانسته در ۱۴۰۰ سال پیش چنین چیزی را بگوید، به نوعی وجود خداوند را ثابت کرده است. آخرین روش اثبات وجود خداوند که در این کتاب مورد بررسی قرار می گیرد، رفتارشناسی آخرین فرستاده خداوند، حضرت محمد(ص) می باشد. در حقیقت یکی از راههای تشخیص پیامبران راستین از مدعیان دروغین نبوت، بررسی رفتار آنها می باشد. با توجه به روشن بودن ابعاد مختلف زندگی آخرین پیامبر، به بررسی رفتار پیامبر رحمت می پردازیم که به نوعی اثبات نبوت ایشان و در نتیجه اثبات وجود آفریدگار می باشد.
http://www.khodavaelm.blogfa.com/
سر سلسله تمام معتقدات دینی ایمان به خداست. حضرت علی (ع) می فرمایند: اول دین، آغاز دین، پایه دین و ریشه دین خداشناسی است. اما آیا ما تاکنون در رابطه با یک چنین چیز مهمی به اندازه کافی تفکر کرده ایم. توجه داشته باشید که توحید از اصول دین می باشد و در اصول دین تقلید جایز نیست و همچنین توجه داشته باشید که پیامبر(ص) فرمودند: یک ساعت تفکر از عبادت هفتاد سال بهتر و بالاتر است
راههای بسیاری وجود دارد که انسان را به خداشناسی هدایت می کند. کسی که بخواهد با برهان و دلیل به این هدف مقدس برسد می تواند به فرا خور حال خویش و به اندازه نیروی فکری خود از آن راههای گوناگون استفاده کرده و به وجود آفریدگار جهان پی ببرد. تنها چیزی که در این راه لازم است توجه، تفکر، جستجو نمودن و روحیه حقیقت یابیست.
با پیشرفت علوم، پایه های خداشناسی محکمتر می گردد و هر روز پرده ای تازه از اسرار آفرینش برداشته می شود. به قول یکی از دانشمندان (هرشل): هر قدر دائره علم وسیعتر می گردد استدلالات دندان شکن تر و قویتری برای وجود خداوند ازلی و ابدی بدست می آید، در واقع علماء زمین شناسی و ریاضی دانها و دانشمندان فلکی و طبیعی دانها دست به دست هم می دهند و کاخ علم یعنی کاخ با عظمت خدا را محکم برپاساخته اند. بدیهی است که آشنایی با کاخ علم، به ما کمک خواهد کرد تا عظمت خداوند را بیشتر درک کرده و حق بندگیش را بیشتر ادا کنیم. یکی دیگر از راههای اثبات وجود آفریدگار معجزه است. اعجاز یکی از ساده ترین راههای اثبات وجود خداوند است. قرآن که معجزه جاوید آخرین پیامبر است، می تواند راهی ساده برای اثبات وجود آفریدگار باشد، در حقیقت هر آیه از قرآن که نشان بدهد هیچ بشری نمی توانسته در ۱۴۰۰ سال پیش چنین چیزی را بگوید، به نوعی وجود خداوند را ثابت کرده است. آخرین روش اثبات وجود خداوند که در این کتاب مورد بررسی قرار می گیرد، رفتارشناسی آخرین فرستاده خداوند، حضرت محمد(ص) می باشد. در حقیقت یکی از راههای تشخیص پیامبران راستین از مدعیان دروغین نبوت، بررسی رفتار آنها می باشد. با توجه به روشن بودن ابعاد مختلف زندگی آخرین پیامبر، به بررسی رفتار پیامبر رحمت می پردازیم که به نوعی اثبات نبوت ایشان و در نتیجه اثبات وجود آفریدگار می باشد.
http://www.khodavaelm.blogfa.com/
آپلود شده توسط:
mohammadali123
1389/09/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی علم راهی بسوی آفریدگار جهان
گفته بودم بحث را ادامه نمیدهم.اما کامنتم را به عنوان نظری شخصی میگذارم بدون انک بخواهم از آن دفاع کنم.
دوست عزیز.شما میگویید اینکه بگوییم خدا اینها را در حد فهم ما گفته" سفسطه است.اما در واقع اینکه ما برخی چیزها را سفسطه میدانیم به این دلیل است که در میان سفسطه های دیگر قرار گرفته و به قولی تر وخشک با هم سوزانده شده و دلایل قابل تامل نیز ،به خاطر وجود سفسطه های فراوان دیگر از چشم پنهان مانده و حتی سفسطه خوانده میشوند.
نظر شخصی بنده این است که موضوع سخن گفتن خدا در حد فهم انسان موضوعی قابل تصور است.حال چرا؟؟؟ دلیلش را با مثالی توضیح میدهم:
تصور کنید که موجودات حسی به نام بینایی نداشتند.پس وقتی که حس بینایی را ندارند ،نمیتوانند تصوری نیز از آن داشته باشند.پس حس بینایی برایشان نامفهوم است.اما در مقابل حس بویایی قوی دارند و از این حس برای ترسیم محیط اطراف خود استفاده میکنند.
پس فرض ما اینگونه شد که انسان ها حس بینایی ندارند و به طبعش از حس بینایی و عمل دیدن تعریفی ندارند چون برایشان امکان اینکه تعریفی برای حس بینایی قرار دهند وجود ندارد اما حس بویایی قوی دارند.این فرض ما بود.
حال به ادامه ی موضوع میپردازیم:
در فرض مثال بالا کسی یا موجودی می آید و میگوید ای انسان ها من شما را می بینم!! واضح است که احساس این موضوع و تصور دیدن برای انسان ها امکان ندارد چرا که برای این حس تعریفی ندارند.درست است که ان موجود میگوید ای انسان ها من شما را میبینم،اما این بحث دیدن برای انسانی که نمیداند دیدن چیست نامفهوم است.پس آن موجود برای تفهیم موضوع به انسان باید چکار کند؟؟ منطقی ترین کار این است که از ادراکات بشر برای توضیح منظورش استفاده کند.پس چکار میکند؟ جوابش این است که به جای به کار بردن لفظ دیدن، از لفظ بوییدن استفاده میکند.
یعنی به جای اینکه بگوید ای انسان من تو را میبینم،میگوید: ای انسان من بوی تو را حس میکنم! و انسان نیز که برای حس بویایی تعریف دارد(چون آن حس را در وجود خود می باید) حرف آن موجود را درک میکند وقتی که میگوید:ای انسان من بوی تک تک شما را حس میکنم.
می بینیم که آن موجود انسان را میبیند اما به جای آنکه بگوید انسان را میبیند، میگوید بویش را استشمام میکند.و دلیل این کار فقط به خاطر آن است که میخواهد با زبان انسان سخن گوید چرا که انسان از دیدن تعریفی ندارد اما از بوییدن تعریفی خاص در ذهن دارد.پس استفاده از لفظ استشمام بوی انسان به معنای آن نیست که آن موجود بوی انسان را استشمام میکند بلکه فقط با زبان انسان به او حالی کرده که او را تحت نظر دارد در حالی که آن موجود با چیز دیگری(دیدن و بینایی) که برای انسان بی معنی ست و توانایی درکش را ندارد، انسان را تحت نظر دارد.
حال آیا این موضوع سفسطه است و یا جای تفکر دارد؟؟ تصمیم گیری با شما.
(نکته ای را باید خاطر نشان سازم و آن اینکه متاسفانه برخی دوستان در مثال های زده شده به جای رفتن به دنبال مفاهیم مثال،به ظاهر مثال میپردازند!! مثال در کلام،فقط برای توضیح راحت تر موضوع و آسان تر کردن فهم موضوع برای دیگران است نه انطباق جز به جز مثال با موضوع مورد بحث!! چرا که امکان ندارد هیچ مثالی با موضوع اصلی کاملا منطبق باشد بلکه مثال نزدیکترین و ساده ترین چیز به موضوع مورد بحث است. این نکته را لازم دیدم تذکر دهم تا از پیش به دوستانی که میگویند مثال بالا در مورد احساسات بشری و مادی ست و در مورد خدای مورد نظر خداپرستان کاربردی ندارد بگویم:این فقط مثالی برای تفهیم موضوع است،نه انطباق با موضوع.)
فردریش نیچه
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Scream.jpg
اینها همه متن صریح قرآن است و من چیزی از خود بر آن نیفزودم. حال مذهبیون در مواجهه با این آیات همواره سعی در تفسیر و تأویل های غیر منطقی کرده و از جملاتی اینچنین صریح، معانی کاملن متضادی را استخراج می کنند و در مواردی که صراحت آیه به حدی است که هیچ تفسیر و تأویلی بر نمی دارد، پاسخهای سفسطه آمیزی می دهند مثل اینکه :"خدا اینها را در حد فهم ما گفته" و ...
من میخواهم بگویم آنچه که مذاهب در مورد خدا گفته اند صرفاً ساخته و پرداخته ذهن انسانهایی در زمانها و مکانهای خاص و متأثر از شرایط فرهنگی خود آنهاست. خدای اعراب (الله) را با خدای ایرانیان (اهورامزدا) و خدایان اقوام دیگر مقایسه کنید تا ببینید که هر یک تا چه اندازه با شرایط فرهنگی و اجتماعی زمان و مکان "ظهور" خود مطابقت داشته اند.
در نهایت ناچاریم این نتیجه واضح ومنطقی را، هر چند تلخ، بپذیریم که این خدای انسان نما که هریک از مذاهب برای خود "خلق کرده اند" و خشمگین می شود، انتقام می گیرد، مکر می ورزد، و بسیاری از صفات انسانی دیگر را نیز دارد بسیار متفاوت ار خدای واقعی آفریننده جهان است. خدایی که جهان را "آفریده باشد" برای ما که در جهان محصوریم و نمی توانیم از "خارج از جهان هستی" به جهان بنگریم، ناشناختنی و دست نیافتنی است. خدای مذاهب فقط و فقط دستاویزی بوده و هست و خواهد بود برای توجیه جنایتها و اعمال وحشیانه ای که در هر یک از مذاهب چنان رنگ و بوی مقدسی یافته اند که مذهبیون بدون هیچ عذاب وجدانی و بلکه با شور وشعفی مثال زدنی برای تقرب به خدایشان بدانها دست یازیده اند.
از دیگر سو، من این نظریه را نیز که می گوید تنها راه سعادت و آسایش انسان حذف کامل مذهب از زندگی انسانهاست نمی پذیرم. مذهب برای اکثریت قابل توجهی از انسانها امید و آرامشی را به ارمغان می آورد که در مواجهه با سختی ها و ناملایمات زندگی دستگیر آنها می شود. همچنین نیروی محرکه ای برای پیشرفت فراهم کرده و نیز به عنوان یک عامل بازدارنده قوی در مقابل تکانه های غیر اخلاقی و بعضاً مضر عمل میکند. واضح است که اگر این اعتقاد را از انسان جدا کنیم بسیاری از انسانها به یکباره گویی همه چیز خود را از دست می دهند، و شاید بسیاری حتی انسانیت خود را نیز از دست بدهند(توجه! حتی آنهایی که از نظر من و شما تهی مغزند باز انسانند و ما نیز چون انسانیم ناگزیر از زندگی در جامعه انسانی و در کنار همین "انسانها" هستیم). من می گویم در شرایط کنونی، جامعه بشری نه نیازمند حذف مذهب از زندگی، که نیازمند قرائت های جدیدی از هر یک از مذاهب برای پیروان آن مذاهب است. قرائتی که مذهب را یک موضوع فردی و درونی بداند و نه عاملی برای توجیه قتل و اسارت دیگر اندیشان و تضییع حقوق آنها.
و سخنی با محمدعلی، نه به عنوان شخص خودش، بلکه به عنوان نماینده یک گروه فکری:
"علم" ممکن است راهی را به سوی "آفریدگار جهان" نشان دهد، ولی هرگز راه را برای توجیه خدای انسان نمای مذاهب هموار نخواهد کرد. لطفن بیش از این سعی نکنید از علم (البته اگر آنرا واقعن دریافته باشید) برای توجیه مذهب استفاده کنید، چون هرروز مضحکه جدیدی به بار خواهید آورد.
"من فکر می کنم، پس من هستم!"، فکر کنید، فکر!
پاینده باشید.
بحثتان آنقدر داغ شده و سریع پیش می رود که من برای وارد شدن در آن نتوانستم تمام کامنت ها را، حتی کامنت های مربوط به این چند روز اخیر را بخوانم و بر اساس آنها بحث کنم. بنا بر این کلیاتی از آنچه که خودم می اندیشم می نویسم و خوشحال می شوم اگر آنرا به چالش بکشید.
دوستان! بحث وجود یا عدم وجود خدا هیچ ربطی-دقیقاً هیچ ربطی- به ادیان و مذاهب و آنچه که مذاهب در مورد خدا گفته اند ندارد.
به گمان من ما با استفاده از منطق بشری خود مجبوریم وجود خالق را برای جهان بپذیریم. جهان همواره در حال تغییر و تحول است، پس قید زمان در مورد آن صدق می کند. مثلن می گوییم جهان در سال 100 میلادی چنان بوده و اکنون در سال 2011 چنین است و در سال 2020 به شکل دیگری خواهد بود. با این توصیف می باید زمانی نیز برای شروع پیدایش جهان متصور باشد و فرضیه ازلی بودن برای خود جهان پذیرفتنی نیست. حال اگر بگوییم "ماده" از ازل وجود داشته و سپس در آن "انفجار بزرگ" روی داده و مولکولهای آلی مثل پروتئین ها ایجاد شده و سپس موجودات زنده تک سلولی و ... ، همین فرایند نیز باز هم "زماندار" خواهد بود و ناگزیر باید بپذیریم که عاملی باعث شروع این فرایند شده باشد. به همین ترتیب هر نظریه دیگری نیز مشمول همین توضیح خواهد شد و لذا منطقی ترین حالت همین است که بگوییم چیزی (خدا، خالق،...) باعث پیدایش جهان شده است که خود "غیر مادی" و "مجرد" است و قواعد بازی ما مثل زمان و مکان برایش مصداق ندارد.
اما این خدایی که "غیر مادی" و فراتر از زمان ومکان است با خدایی که در مذاهب مختلف وصف شده از زمین تا آسمان تفاوت دارد. راه دوری نرویم: همین اسلام خودمان. خدای مورد اشاره در اسلام مشخصاً محصور در زمان و مکان است:
و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون (حج- 47)
همانا هر روز در نزد خدای تو همانند هزار سال به شمار شماست.
ان ربکم الله الذی خلق السماوات والارض فی سته ایام... (اعراف- 54)
همانا پروردگار شما الله کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید...
قل ائنکم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین... (فصلت- 9)
آیا به آنکس که زمین را در دو روز آفرید کفر می ورزید...
و قدر فیها اقواتها فی اربعه ایام... (فصلت- 10)
و خوردنیهای آن را در چهار روز در آن گسترانید...
و قضاهن سبع سماوات فی یومین... (فصلت- 12)
و هفت آسمان را در دو روز آفرید...
ثم استوی علی العرش... (اعراف- 54)
سپس بر عرش قرار گرفت...
و کان عرشه علی الماء... (هود- 7)
و عرش او بر آب قرار داشت...
و جاء ربک والملک صفاً صفا (فجر- 22)
و خدای تو و فرشتگان صف به صف آیند (در این آیه دو اشاره به قرار گرفتن خدا در قید مکان شده است: اولاً خدا "می آید"، یعنی از مکانی به مکان دیگر تغییر مکان می دهد، پس مقید به قید مکان است. ثانیاً خدا دارای ابعادی متناهی است و می توان او را همراه با دیگرانی در یک صف قرار داد)
و... آیات متعدد دیگری نیز در همین زمینه در قرآن هست. تازه اینها فقط آیاتی بودند که اشاره به قیدهای زمانی و مکانی در مورد خدا داشتند، اگر بخواهم سایر تناقضات موجود در قرآن را به عنوان تنها متن صد در صد معتبر اسلامی بیاورم و سایر آیاتی را که صفات انسانی و مادی را به خدا نسبت می دهند مورد بررسی قرار دهم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.
(ادامه دارد)
بحثتان آنقدر داغ شده و سریع پیش می رود که من برای وارد شدن در آن نتوانستم تمام کامنت ها را، حتی کامنت های مربوط به این چند روز اخیر را بخوانم و بر اساس آنها بحث کنم. بنا بر این کلیاتی از آنچه که خودم می اندیشم می نویسم و خوشحال می شوم اگر آنرا به چالش بکشید.
دوستان! بحث وجود یا عدم وجود خدا هیچ ربطی-دقیقاً هیچ ربطی- به ادیان و مذاهب و آنچه که مذاهب در مورد خدا گفته اند ندارد.
به گمان من ما با استفاده از منطق بشری خود مجبوریم وجود خالق را برای جهان بپذیریم. جهان همواره در حال تغییر و تحول است، پس قید زمان در مورد آن صدق می کند. مثلن می گوییم جهان در سال 100 میلادی چنان بوده و اکنون در سال 2011 چنین است و در سال 2020 به شکل دیگری خواهد بود. با این توصیف می باید زمانی نیز برای شروع پیدایش جهان متصور باشد و فرضیه ازلی بودن برای خود جهان پذیرفتنی نیست. حال اگر بگوییم "ماده" از ازل وجود داشته و سپس در آن "انفجار بزرگ" روی داده و مولکولهای آلی مثل پروتئین ها ایجاد شده و سپس موجودات زنده تک سلولی و ... ، همین فرایند نیز باز هم "زماندار" خواهد بود و ناگزیر باید بپذیریم که عاملی باعث شروع این فرایند شده باشد. به همین ترتیب هر نظریه دیگری نیز مشمول همین توضیح خواهد شد و لذا منطقی ترین حالت همین است که بگوییم چیزی (خدا، خالق،...) باعث پیدایش جهان شده است که خود "غیر مادی" و "مجرد" است و قواعد بازی ما مثل زمان و مکان برایش مصداق ندارد.
اما این خدایی که "غیر مادی" و فراتر از زمان ومکان است با خدایی که در مذاهب مختلف وصف شده از زمین تا آسمان تفاوت دارد. راه دوری نرویم: همین اسلام خودمان. خدای مورد اشاره در اسلام مشخصاً محصور در زمان و مکان است:
و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون (حج- 47)
همانا هر روز در نزد خدای تو همانند هزار سال به شمار شماست.
ان ربکم الله الذی خلق السماوات والارض فی سته ایام... (اعراف- 54)
همانا پروردگار شما الله کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید...
قل ائنکم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین... (فصلت- 9)
آیا به آنکس که زمین را در دو روز آفرید کفر می ورزید...
و قدر فیها اقواتها فی اربعه ایام... (فصلت- 10)
و خوردنیهای آن را در چهار روز در آن گسترانید...
و قضاهن سبع سماوات فی یومین... (فصلت- 12)
و هفت آسمان را در دو روز آفرید...
ثم استوی علی العرش... (اعراف- 54)
سپس بر عرش قرار گرفت...
و کان عرشه علی الماء... (هود- 7)
و عرش او بر آب قرار داشت...
و جاء ربک والملک صفاً صفا (فجر- 22)
و خدای تو و فرشتگان صف به صف آیند (در این آیه دو اشاره به قرار گرفتن خدا در قید مکان شده است: اولاً خدا "می آید"، یعنی از مکانی به مکان دیگر تغییر مکان می دهد، پس مقید به قید مکان است. ثانیاً خدا دارای ابعادی متناهی است و می توان او را همراه با دیگرانی در یک صف قرار داد)
و... آیات متعدد دیگری نیز در همین زمینه در قرآن هست. تازه اینها فقط آیاتی بودند که اشاره به قیدهای زمانی و مکانی در مورد خدا داشتند، اگر بخواهم سایر تناقضات موجود در قرآن را به عنوان تنها متن صد در صد معتبر اسلامی بیاورم و سایر آیاتی را که صفات انسانی و مادی را به خدا نسبت می دهند مورد بررسی قرار دهم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.
(ادامه دارد)
تجربهء جالبی نیست! هرچی باشه!
بماند انچه که شما در کامنت "رامتین!" گفتید ما فقر فلسفه می نامیم .
تنها به چند نکته اشاره می کنم تا دوستان دچار بدفهمی نشوند
من هم متاسفم .
من از خدا گفتم شما می گویید از اسلام چیزی نمی دانی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
در کدام کامنت در مورد اسلام و نام های خدا چیزی نوشته ام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من جوان هستم و کم حوصله ؟!؟!؟؟!؟!؟!؟!
:O
من فقط دهنم باز مانده است که این نتیجه را از کجا گرفته اید
(!)تحلیل شما در مورد ریاضی مربوط به زمان افلاطون است .:D
دوست من ...
بقیه اش را نمی نویسم چون اصلا نمی دانم شما چه کسی را با من اشتباه گرفته اید!!!!!!!!
ریاضی سراسر این همانگویی است .
باز هم نمی فهمم که این به کدام کامنت من مربوط بود
به اواتارت دقت کن . خواهی فهمید من چرا از خدا دفاع می کنم
برهان نظم تنها یک جوک است دوست عزیز
این برهان مقدمات اثبات نشده دارد
1- باید ثابت کرد جهان منظم است (حتی یک مورد بی نظمی موجب می شود جهان بی نظم شود و برهان باطل).هیچ کس دلیلی برای این موضوع ندارد
2-باید ثابت کرد نظم نیاز به ناظم دارد . این هم اثبت نشده است
3-باید ثابت کرد ناظم همان خداست . توقع دارید این اثبات شده باشد ؟؟؟؟!!!!!!!!!!
در اخر تنها صفت ناظم بودن خدا اثبات می شود و نه خیر مطلق بودن او یا بی نیاز بودن او
برهان علیت باز بهتر است
در این مورد من چندین کامنت داده ام . برایتان نقل قول خواهم گرفت .
مشکل اساسی در این است که براهین در منطق ارسطویی نقل شده اند که ما امروزه می دانیم سراسر مهمل است
ما چیزی به نام برهان نظم یا علیت نداریم . این دو تلاش هایی برای عقلانی نشان دادن چیزی غیر معقولانه هستند .
با سپاس
من تا حالا امتحان کرده ام!
متوجه شده ام که اینجا ، توی فضای مجازی ، .. هر چه که دلت میخواد ، میتونی راجع به خدا حرف بزنی!!! و کسی با تو کاری نداره
اما ، فقط کافیه که یکی از جملاتِ تو ، به حکومت ، ربط پیدا کنه!!!!!! (!)
برهانِ نظم میگه : « همه چیز نظم داره و بی نظمی ، رو نمیشه با قائدهء نظم توجیه کرد! »
در صورتی که : « بر اساسِ نظریاتِ ریاضیِ قرونِ اخیر!! ، همه چیز میتواند نظم داشته باشد و با یک رشته ، روابطِ نظام مندِ ریاضی ، حتی میشود بی نظمی را توجیه کرد »
بنابرین ، خالقِ نظمِ هستی! .. نمیتواند خالقِ بی نظمی هم نباشد
پس خدایی که ادعا کند که نظم را او ساخته ، اما هیچ ادعایی راجع به بی نظمی نداشته باشد! ، وجود ندارد!
(منظور اینکه ، مسلمان ها و یهودی ها ، همه چیز رو منظم میدانند و نمیتوانند قوائدِ ریاضیی که برای بی نظمی آورده شده رو توجیه کنند!)
*
برهانِ علیت
یعنی اینکه « هر چیزی علتی دارد و خداوند ، علت العللِ تمامِ اشیاء ست »
حالا
با پیشامد های تصادفی چکار باید کرد؟
چه توجیهی برای « تصادف » داریم؟
آیا خداوند ، در عرش ، نشسته و تاس میاندازد؟ ..
پس چه دلیلی داشت که خداوندی که خودش ، قماربازِ قهّار باشد ، ما را از بازی کردن با تاس! بازدارد؟
(منظور اینکه ، مسلمان ها و یهودی ها که ادعا میکنند : خدا عاقل ست و علت العللِ تمامِ چیزهاست ، .. چگونه میخواهند فرایندهای تصادفی را توجیه کنند؟ .. و اینکه : آیا خداوند ، از عقلِ خودش برای چیزهای تصادفی استفاده نمیکنه؟ )