رسته‌ها
علم راهی بسوی آفریدگار جهان
امتیاز دهید
5 / 3.5
با 114 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.5
با 114 رای
.
سر سلسله تمام معتقدات دینی ایمان به خداست. حضرت علی (ع) می فرمایند: اول دین، آغاز دین، پایه دین و ریشه دین خداشناسی است. اما آیا ما تاکنون در رابطه با یک چنین چیز مهمی به اندازه کافی تفکر کرده ایم. توجه داشته باشید که توحید از اصول دین می باشد و در اصول دین تقلید جایز نیست و همچنین توجه داشته باشید که پیامبر(ص) فرمودند: یک ساعت تفکر از عبادت هفتاد سال بهتر و بالاتر است

راههای بسیاری وجود دارد که انسان را به خداشناسی هدایت می کند. کسی که بخواهد با برهان و دلیل به این هدف مقدس برسد می تواند به فرا خور حال خویش و به اندازه نیروی فکری خود از آن راههای گوناگون استفاده کرده و به وجود آفریدگار جهان پی ببرد. تنها چیزی که در این راه لازم است توجه، تفکر، جستجو نمودن و روحیه حقیقت یابیست.

با پیشرفت علوم، پایه های خداشناسی محکمتر می گردد و هر روز پرده ای تازه از اسرار آفرینش برداشته می شود. به قول یکی از دانشمندان (هرشل): هر قدر دائره علم وسیعتر می گردد استدلالات دندان شکن تر و قویتری برای وجود خداوند ازلی و ابدی بدست می آید، در واقع علماء زمین شناسی و ریاضی دانها و دانشمندان فلکی و طبیعی دانها دست به دست هم می دهند و کاخ علم یعنی کاخ با عظمت خدا را محکم برپاساخته اند. بدیهی است که آشنایی با کاخ علم، به ما کمک خواهد کرد تا عظمت خداوند را بیشتر درک کرده و حق بندگیش را بیشتر ادا کنیم. یکی دیگر از راههای اثبات وجود آفریدگار معجزه است. اعجاز یکی از ساده ترین راههای اثبات وجود خداوند است. قرآن که معجزه جاوید آخرین پیامبر است، می تواند راهی ساده برای اثبات وجود آفریدگار باشد، در حقیقت هر آیه از قرآن که نشان بدهد هیچ بشری نمی توانسته در ۱۴۰۰ سال پیش چنین چیزی را بگوید، به نوعی وجود خداوند را ثابت کرده است. آخرین روش اثبات وجود خداوند که در این کتاب مورد بررسی قرار می گیرد، رفتارشناسی آخرین فرستاده خداوند، حضرت محمد(ص) می باشد. در حقیقت یکی از راههای تشخیص پیامبران راستین از مدعیان دروغین نبوت، بررسی رفتار آنها می باشد. با توجه به روشن بودن ابعاد مختلف زندگی آخرین پیامبر، به بررسی رفتار پیامبر رحمت می پردازیم که به نوعی اثبات نبوت ایشان و در نتیجه اثبات وجود آفریدگار می باشد.


http://www.khodavaelm.blogfa.com/
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
114
آپلود شده توسط:
mohammadali123
mohammadali123
1389/09/07

کتاب‌های مرتبط

ستاره شناسی مثل آب خوردن
ستاره شناسی مثل آب خوردن
4.6 امتیاز
از 8 رای
Epic of Evolution
Epic of Evolution
4.5 امتیاز
از 13 رای
Great Astronomers: Galileo Galilei
Great Astronomers: Galileo Galilei
4.5 امتیاز
از 4 رای
Principles of Astrophysics
Principles of Astrophysics
5 امتیاز
از 1 رای
Great Astronomers: Johannes Kepler
Great Astronomers: Johannes Kepler
4.8 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی علم راهی بسوی آفریدگار جهان

تعداد دیدگاه‌ها:
1768
خدا چیه؟
دقیقاً از چه چیزی تشکیل شده و چرایی و چگونگیِ اون چیست؟

مولوي يه داستان جالب درباره خدا داره :
داستان معروف فيل در تاريكي از برداشتهايه ما انسان ها از خداوندحكايت مي كند . عده اي تلاش مي كنند تا در تاريكي دريابند فيل به چه چيزي شبيه است . اما آنها از چيزي يكسان تجربيات متفاوتي به دست مي آورند. نفر اول به خرطوم فيل دست ميزند مي گويد فيل به ناودان شبيه است . دومي به گوش فيل دست مي زند و مي گويد فيل به باد بزن شبيه است. نفر چهار به پايه فيل دست مي زند مي گويد ستوني قطور است. و بلاخره نفر چهارم پشت فيل را لمس مي كند مي گويد كه تخته سنگي بزرگ است.
دوست عزيز ساديست جان نتيجه اي كه از اين داستان مي گيريم اين است خداوند را نمي توان با ادراك اثبات كرد چطور كه عشق را نمي توان اثبات كرد خداوند را بايد حس كرد . (البته شايد با اين دلايل قانع نشي چون خوداوند بايد خود ، خود را به تو معرفي كند.)
[quote]یک ایراد هست!
اون هم اینه که : ... « کدام خدا!؟ »
خدای موسی؟
خدای زردشت؟
خدای مصر باستان؟
خدای عیسی؟
خدای هندویان؟
یا ...
خدای محمد؟ .. خدای اسلام؟ .. خدای شیعه؟
باید هر کدام از مفاهیم رو .. جداگانه بررسی کنیم و سپس به ارتباطِ اونها با یکدیگر بپردازیم![quote]
خداوند در تعريف يگانگي خداوند دليل زيبايي آورده كه من آن را به يك ضرب المثل معروف تبديل مي كنم :
دو پادشاه در يك تخت نگنجند
(!)
متاسفم برای خداوندی که برای اثبات وجودش به حقیری چون من نیاز داشته باشد . من هیچگاه این خداوند را نمیخواهم و عبادتش نخواهم کرد .
آقا یا خانم سدیست شما تا حالا اینو نشنیدید که(شمع جویی و آفتاب بلند روز بس روشن و تو در شب تار)؟
این همه نشانه از خداوند برای شناخت خدا وجود داره اون وقت شما افتادید دنبال یک مشت استدلال ناقص که اولیش همون داستانتونه شما بقیه داستان رو نشنیدید!
اون سرباز ها تمام کتابهای غزالی رو نابود میکنند و تازه از اون موقع بود که ایشون متوجه میشه دانش کتابی به دردش نمیخوره و پی کسب عرفان حقیقی میره!
اما این هم به این معنی نیست که این دانش به درد دیگران نخوره ثبت دانش برای انتقالش به دیگرونه و این شما هستید که باید درباره اونها فکر کنید اگر صحیح بودند میتونید راه اونا رو ادامه بدید و اگر ه نظرتون نا درست اومد سعی کنید تا با یک دلیل محکمه پسند نظرتون رو به همه اعلام کنید مطمئن باشید تنها چیزی که امروزه واقعا خریدار داره یه بحث جنجالی درباره نقض یه عقیده دیرینه است
و در آخر اینکه علم و دانش تا وقتی به معرفت تبدیل نشه هیچ فایده ای نداره میتونید روش فکر کنید من مستقیما به اولین کامنت شما پاسخ دادم.
سلام
من نمي خواستم وارد بحث ها شوم ولي ديدم بحث ها مثل اين كه كمي حالت عاقلانه به خود گرفته و از حالت قبلي خود كه تكذيب و تمسخر همديگر بود خارج شده داره كم كم مسير درست خود را پيدا ميكنه برايه همين خواستم با توجه به اطلاعات ناقص خود شايد بتوانم به عده اي از سوالات تو پاسخ بدم (البته اينم بگم با اين كه رشته من مهندسي شيمي هستش ولي از درس فيزيك و شيمي بدم مياد برايه همين وارد فيزيك نميشم) :
آلِ عمران:
إِنَّ اللهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ (33)
خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برترى داد.
ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (34)
آنها فرزندانی بودند که (از نظر پاکى و تقوا و فضیلت،) همانند یکدیگر بودند ; و خداوند، شنوا و داناست

پرسش 1+12 - درست ست که .. آل .. به معنیِ نزدیکانِ ارجمند .. تفسیر شده .. اما .. آیا اشخاصی مثلِ محمد و یا عیسی .. که ذریّه شان .. با اختلاف! .. به آلِ ابرهیم و آل عمرن .. میرسد .. باید در این دسته قرارگیرند؟
آیا این .. خود .. نوعی تبعیض نیست؟
مثلاً در آلِ ابراهیم .. ممکن ست .. بیست نفر .. که هریک از ذریّهء دیگری ست .. گزینش شود! .. آیا .. گزینشِ این افراد .. در مقابلِ عالمیان!! در طولِ تاریخ یا اصلاً در عصرِ خودشان! .. موجبِ قایل شدنِ یکجور حُرمت (توتم پرستی! .. تبعیض) .. به جهتِ این افراد نمیشود؟

اول از همه بايد ببينيم كه برايه نزديك شدن به خداوند چه چيزي شرط و ملاك است كه در برابر خداوند جزء نزديكترين ها يا منفور ترين ها باشيم خداوند در قرآن فرموده : "هيچ قومي بر قوم ديگر برتر نيست تنها نشانه برتري در نزد خداوند تقواست"(من آيان را نمي آورم و فقط منظور را ميرسانم) و ابراهيم (ع) آنچنان در تقوا پيشي گرفته كه خداوند آن حضرت را ابرهيم خليل الله ناميده يعني حاضر بود به دستور خداوند حتي پسر محبوب خود يعني اسماعيل (ع) را قرباني كند .حال بايد بررسي كنيم كه آيا آل شامل تقوا ميشود و اگر در آيات ديگر نيز برسي كنيم ميبينيم كه خداوند به اين عمل كه "شما با اعمال ناشايست خود ، خود و خانواده خود را به تباهي ميكشانيد" اشاره كرده و خانواده را ركن مهمي از نوع تربيت مي داند كه اين را نيز مي توان يكي از نشانه هايه جبر در قرآن اين است كه در چه خانواده اي و يا چه قومي انسان به دنيا بياييد دانست . با توجه به ساير آيات قرآن مثلا در آيه اي آمده "ابراهيم از ما خواست كه زمين برايه فرزندان او به وراثت بگذاريم و خداوند نيز قبول كرد" به نظر من منظور خداوند از آل ابراهيم و آل عمران آن دسته از انسانهايه مومن است كه به خداوند و روز واپسين ايمان دارند و اعمال صالح انجام مي دهند چون دین ابراهیم و موسی و عیسی در قرآن اسلام و همچنین حنیف خوانده شده كه نكته اشتراك همه آنها تسليم شدن در برابر خداوند است
كميت اساس فيزيك را تشكيل مي‌دهند و اگر نتوانيم كميتي را اندازه بگيريم از آن چيز معنا داري نمي‌دانيم.
يكاي كميت (واحد كميت): براي تعيين هر كميت مقداري از همان كميت را به عنوان يكا (يا واحد ) انتخاب مي‌كنيم و مي‌توانيم آن را چنين تعريف كنيم: يكاي هر كميت مقداري معين و ثابتي از آن كميت است.
اندازه گيري: مقايسه بزرگي هر كميت با يكاي همان كميت است، تا معلوم شود كه بزرگي آن چند برابر يكا است.نتيجه اين مقايسه عددي است كه اندازه (مقدار يا بزرگي) آن كميت نام دارد.
يكاهاي اصلي:
آن دسته از كميت ها يي را كه يكا هاي آنها به طور مستقل و بدون رابطه با يكاهاي ديگر تعريف شده اندرا كميت‌هاي اصلي و يكاهاي آنها را يكاهاي اصلي مي‌نامند.
كميتهاي اصلي عبارتند از: 1- جرم (بر حسب كيلوگرم) 2- طول (برحسب متر ) 3- زمان (بر حسب ثانيه) 4- دما (بر حسب كلوين) 5- شدت جريان الكتريكي (بر حسب آمپر) 6- شدت نور (بر حسب كاندلا) 7- مقدار ماده (بر حسب مول)
يكاهاي فرعي: يكاهاي كه مستقل نبوده و با استفاده از يكاهاي اصلي تعريف مي‌شوند. و به كمك قانونهاي فيزيكي و رابطه هاي به كميتهاي ديگر وابسته اند. به غير از 7 كميت اصلي فوق مابقي كميت ها فرعي است. مانند: مساحت، حجم، سرعت، توان، نيرو، فشار، بسامد و ...
دستگاه بين الملي يكاها ) S I ( :
دانشمندان براي آن كه رقم هاي حاصل از اندازه گيري مختلف يك كميت با هم يكي باشند، در نشست بين الملي توافق كرده‌اند كه براي هر كميت،يكاي معيني تعريف كنند. مجموعه يكاهاي مورد توافق بين الملي را به اختصار دستگاه بين الملي يكاها يا يكاهاي (SI) مي‌نامند.
اكنون به توضيح سه يكاي اصلي، طول،جرم،و زمان مي‌پردازيم:
يكاي طول: واحد طول متر است و يك متر برابر فاصله‌اي انتخاب شد كه نور در معینی از ثانيه در خلا مي‌پيمايد.و به كمك تعريف نمونه استانداردي ساخته شده است كه در موزه سور در پاريس نگهداري مي‌شود. اين نمونه ميله‌اي از جنس پلاتين و ايريديوم در دماي صفر درجه سلسيوس است.
يكاي زمان: واحد زمان ثانيه است و يك ثانيه عبارت است از : 9192631770 برابر زمان نوسان هسته اتم سزيم راديو اكتيو.
يكاي جرم: واحد اندازه گيري جرم كيلو گرم است. مقياس اندازه گيري جرم استوانه‌اي از پلاتين- ايريديوم با ابعاد معين است. كه در مئزه سور پاريس نگهداري مي‌شود.
http://www.daneshju.ir/forum/f473/t36870.html
در كل در جهان می‌توان همه كمیت‌ها را (تابحال) بر حسب 7 نوع كمیت به اصطلاح اصلی بیان كرد. مثلاً چگونه؟
سرعت را تعریف می‌كنیم مقدار مسافتی كه در یك واحد زمانی طی می‌شود. این به آن معناست كه یك واحد سرعت حاصل از طی یك واحد مسافت در زمان یك واحد زمانی است. اگر با همان سرعت به مقدار دو واحد زمانی طی شود مسافت هم دو برابر می‌شود پس، یك واحد سرعت برابر است با یك واحد طول تقسیم بر یك واحد زمان پس مثلاً در واحد سرعت خواهد بود متر بر ثانیه یعنی آنكه متحرك در هر ثانیه چند متر جابجا خواهد شد. اما چرا به طور یا جورهای دیگر این واحد را بیان نكردیم؟ علت آن در نحوه تعریف آن است چون ما به گونه‌ای سرعت را تعریف كرده‌ایم كه با طول نسبت مستقیم و با زمان نسبت معكوس داشته باشد، پس این خواص در واحد حاصل هم باید پیدا باشد.
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%da%a9%d9%85%db%8c%d8%aa+%d9%87%d8%a7%db%8c+%d8%a7%d8%b5%d9%84%db%8c+%d9%88+%d9%81%d8%b1%d8%b9%db%8c&SSOReturnPage=Check&Rand=0
لیست 7 کمیت اصلی و واحدهای آن:
http://www.shayanscience.blogfa.com/post-3.aspx
با تشکر از ساواروشکا به خاطر کامنت هایتان
مطمئنا حضور شما در این بحث ها باعث پربار بودن آنها خواهد شد و من به شخصا از حضور شما خوشحالم.
و با توجه به شناختی که از شما دارم، گویا شما نظریه تکامل را قیول دارید و اطلاعات خوبی در زمینه ژنتیک و تکامل دارید... چند سوال پیرامون این نظریه از شما دارم، که از سایر دوستان پرسیده ام اما جوابی منطقی دریافت نکرده ام و لذا این سوالات را تکرار می کنم:
1- تکامل گرا ها می گویند در 5.4 میلیون سال پیش ، انشعابی در نیای مشترک اتفاق می افتد و یکی از این انها به شامپانزه امروزی و یکی از آنها به انسان امروزی ختم شده است. مفهوم این سخن این است که اگر ما نسل انسان و شامپانزه را به عقب ببریم به یک نقطه مشترک (نیای مشترک) می رسیم. طبیعتا می بایست این نقطه مشترک یک عضو (پدر و مادر یا حداقل مادر) باشد. به همین دلیل تکامل گراها می گویند انسان و شامانزه پسر عموهای هم هستند.
سوال من این است : آیا انسان و شامپانزه می توانند با هم آمیزش بکنند؟ اگر می توانند آمیزش بکنند(آزمایشگاهی یا طبیعی) نام این گونه بینابینی چیست؟ اگر نمی توانند آمیزش بکنند دلیل این موضوع چیست؟
مطمئنا تکامل گراها نمی توانند دلایل محیطی را عامل این عدم آمیزش بدانند، زیرا در طی این زمان (5.4 میلیون سال از نقطه انشعاب) هیچ گونه تغییری در انسان ها بوجود نیامده است. و تمام انسان های روی زمین می توانند با هم آمیزش کنند(گذز مان و محیط های مختلف)... مثلا یک ایرانی می تواند با سرخ پوست آمریکایی و یک ژاپنی می تواند با سیاه پوستان و یک اروپایی می تواند با یک مصری آمیزش کند.
اگر عامل محیطی باعث این تغییر نیست و این تغییر در نقطه انشعاب بوجود آمده است. این موضوع چگونه امکان پذیر است که از یک مادر دو فرزند(انسان و شامپانزه) بوجود بیاید که نتنها این فرزندان نمی توانند با هم آمیزش کنند بلکه امکان آمیزش نسل های بعدی هم وجود نداشته باشد. آیا امکان پذیر است که از یک عضو (مادر) ، دو فرزند متفاوت بوجود بیاید؟ و چرا این اتفاق فقط و فقط یک بار اتفاق افتاده است و انسان و شامپنزه مانند جدشان (نیای مشترک ) دوکاره (انسان ساز و شامپانزه ساز) نبوده اند. و این انشعاب فقط و فقط یک بار اتفاق افتاده است؟ چرا نباید این انشعاب بارها و بارها و در نقاط مختلف کره زمین اتفاق بیفتد؟
نظر شما درباره تحقیقات SPENCER WELLS چیست؟. آیا نتایج تحقیقات ایشان به معنی عدم ارتباط انسان با سایر حیوانات و نداشتن نیای مشترک با آنها نخواهد بود؟ و این به معنی پیروزی خلقت گراها نیست؟
بعضی چیزها رو میشه با علم اثبات کرد!
من حتی میتونم خدا رو با علم ثابت کنم!!!

من خیلی مایل نیستم که وارد بحث خدا و قرآن بشوم، اما اشاره به چند نکته ضرورت دارد.
اول شناخت محدوده علوم تجربی است که مبتنی بر تجربه و آزمایش است، و طبیعتا هر چیزی که قابل تجربه و اندازه گیری نباشد از محدوده بررسی علمی خارج است. ارتباط انسان با طبیعت ازطریق 5 حس بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی و لامسه صورت میگیرد و برای بررسی هر پدیده ای باید بصورتی و یا با استفاده از دستگاههایی اثرات آن پدیده را بطور مستقیم و یا غیر مستقیم در محدوده قابل رویت این 5 حس در آورد و الا هیچگاه آن موضوع قابل بررسی و آزمایش تجربی نخواهد بود.
این گمان که میتوان همه چیز را در محدوده علوم تجربی اثبات و تایید کرد کمی غرور بیش از حد بشر را نشان میدهد که گمان میکند با 5 حس خود توانایی درک کلیت جهان هستی را دارد. فرض کنید که انسان قدرت بینایی و حس بینایی نداشت، احتمال آنکه بدون حس بینایی انسان بتواند به حضور نور پی ببرد چقدر بود؟ هیچ راهی برای پی بردن به وجود نور نداشت و تمام دوران زندگی بشر چون کرم خاکی میگذراند
پیروان محض علوم تجربی با چه اطمینانی میتوانند ثابت کنند که پدیده هایی وجود ندارند که ما حسی برای درک آنها نداریم. تنها میتوانند اعتراف به محدود بودن حریم علوم تجربی داشته باشند. نتیجتا ادعای پیروان مذاهب و معتقدین به خدا نه با علوم تجربی قابل اثبات و نه قابل رد کردن است
از آنجا که مذهبیون خدا را مادی و قابل رویت نمیدانند دست و پای علم برای اثبات و یا رد وجود خداوند بسته است
و در محدوده بررسی آن قرار نمیگیرد
از سوی دیگر تنها علم یقینی، علم نظری ریاضیات است و الا علوم تجربی از آنجا که مبتنی بر اندازه گیری و مشاهده هستند، توسط تئوریهای جدیدتر و پیشرفت دستگاههای اندازه گیری قابل منسوخ شدن و تغییر هستند
اثبات خدا نه یک موضوع علمی بلکه مساله ای فلسفی است که فقط در محدوده فلسفه و علوم نظری باید مورد بررسی قرار گیرد. علوم تجربی تنها میتوانند آن بخش از کتب مذهبیون که در باره طبیعت بحث میکند و وارد حوزه علوم تجربی میشود را نقد و بررسی کنند و الا مذهبیون خدا را بالاتر از دستررسی علوم تجربی قرار داده و راه علوم تجربی را در این زمینه بسته اند
خدا چیه؟
دقیقاً از چه چیزی تشکیل شده و چرایی و چگونگیِ اون چیست؟
*
به نظرم این سؤالِ مهمیه!
خدا!
اما نمیدونم ..
نمیدونم تقدّم و تأخّرِ پاسخ دهی به کدام سؤال ها اهمیتِ بیشتری داره!؟
اینکه اوّل قرآن رو تشریح کنیم .. یا اوّل خدا رو توجیه کنیم .. یا اوّل به دین و مذهب و شریعت بپردازیم؟ .. یا فلسفهء حیات .. یا فیزیک و ریاضی و علم؟
راستش همهء این سؤالات به هم گره خورده اند
میدونید چرا؟
چون محیط پیرامونِ ما .. زایندهء این سؤالات و ابهامات هست .. و این ما هستیم که برای ادامه دادن!! باید پاسخی برای اونها پیدا کنیم!
من نظرم اینه که : ...
همه حق دارند! (!)
فی الواقع .. حقیقت اینه که : « همه حق دارند! »
اما .. ذهن ها و تجربیات .. متفاوت هستند! .. و هر کسی .. ایدهء مخصوص به خودش رو داره
پس از خدا باید شروع کنیم!
اول خدا رو ثابت کنیم
بعد به علم و مذهب بپردازیم!
اما ...
یک ایراد هست!
اون هم اینه که : ... « کدام خدا!؟ »
خدای موسی؟
خدای زردشت؟
خدای مصر باستان؟
خدای عیسی؟
خدای هندویان؟
یا ...
خدای محمد؟ .. خدای اسلام؟ .. خدای شیعه؟
باید هر کدام از مفاهیم رو .. جداگانه بررسی کنیم و سپس به ارتباطِ اونها با یکدیگر بپردازیم!
منظورم اینه که اول باید خدای اسلام رو همونطوری که مسلمانها از اون نام برده اند .. اثبات کنیم
اول باید صحّتِ قرآن رو به چالش بکشیم
و خدای جبّار و قهّار و منتقم و ذوالجلال و احد و منّان و رحمن و باسط و کامل و ...
رو ثابت کنیم
هر تعبیر و هر عبارت رو جداگانه به چالش بکشیم
اما ...
اگر بخواهیم مثلاً .. خدای اسلام رو ثابت کنیم و بگیم : شیعه این توصیف رو داره و خدای شیعه فلان جور خدایی ست! و اینچنین ست و آنچنان! ..
اون وقت باید تک تکِ صفت ها و تعابیری که از خدا داریم رو ثابت کنیم
مثلاً وقتی شیعه برای یک ماجرا مثلِ « شهادت » یک تعریف میسازه .. باید درستی و نادرستی اون تعریف رو از نظر علمی با خدای شیعه مطابقت بدهیم! (!)
اما ...
فقط یک دلیل
فقط و فقط یک دلیل از تناقض کافی ست
که خدای شیعه! و موجودیتِ اون رو نقض کنیم!
فقط یک موردِ نقض
* * * * * *
یک مثال میزنم » توجه کنید «
من میگم : « آسمان همه جا همین رنگی (آبی) ست! »
فقط یک مثال کافیه!
یک مثال که نشون بده جملهء من نادرسته!
و وقتی یک نفر برگرده و بگه : « توی آسمان موادی ست که رنگِ نور رو منتشر میکنه و در سیاره هایی مثل مریخ! آسمان هیچوقت آبی رنگ نمیشه! »
اونوقت دیگه جملهء من درستی و صحّت نداره!
مسئله اینجاست که : ...
جملهء من درست بوده!
یعنی آسمان زمین صرفاً آبی ست
اما من تعبیری غلط از اون مفهوم داشته ام! (!) * میفهمید چی میگم؟ *
* * * * * *
پس .. وقتی محمدبن عبدالله جمله ای رو با دانشِ روزگار خودش میگفته! .. این به اون معنی نیست که اون جمله کاملاً نادرست هست! .. نه
این نشون میده که محمدبن عبدالله داره ما رو به اشتباه میاندازه
ممکنه اون جملهء درستی رو به زبان بیاره .. اما تفسیر نادرستی از اون جمله داشته باشه
...
من نمیگم : « خدای اسلام هر کاری که میکنه نادرسته » و ... بعد قصد داشته باشم که به تأیید اون جمله سعی کنم خدای اسلام رو نفی کنم!
من میگم : « باید هر پدیده ای رو جداگانه و به طور اخصّ بررسی کنیم .. بعد بدونِ در نظر گرفتنِ درستی یا نادرستی اون پدیده .. ارتباطِ اون رو با پدیده های دیگه بسنجیم »
*
این قضیه حقیقت داره؟آخه من چند جایی خوندم که شایعه ای بیش نیست این قضیه ی درخت و سیب و نیوتن!
راستی جناب سدیست،شما به نحسی 13 اعتقاد دارید؟!!!

نیوتن .. وقتی جوان بوده یک بار از کلیسا فرار میکنه و زیر درخت سیب اون اتفاق براش میافته ..
اون به عمقِ ماجرا توجه میکنه
نه به ظاهر قضیه
اون حقیقتِ پنهان شده در پشتِ سؤالات رو پیدا میکنه
جاذبه
* * * * * *
13 فقط یه عدد هست
اما انگار بعضی عدد ها .. نحس هستند!
بعضی چیزها رو میشه با علم اثبات کرد!
من حتی میتونم خدا رو با علم ثابت کنم!!!!!
اما چه فایده؟
*

زمان نیز یک کمیت فیزیکی است که با حرکت ارتباط تنگاتنگی دارد.
زمان در واقع تقدم و تاخر پدیده های فیزیکی را نسبت به هم نشان میدهد و یک قرارداد نیست!! اگر زمان قرارداد بود شما باید قادر میبودید که زمان را معکوس کرده و یا ترتیب وقوع پدیده ها را جابجا کنید. مثلا باید قادر میبودید که اول فرزند را بوجود بیاورید و بعد از بیست سال پدر و مادر اورا ، مگر ادعا نمیکنید که زمان قراردادی است، پس باید بتوان قرارداد را هر زمان که خواستیم تغییر دهیم
قبلا اشاره کردم بازهم تاکید میکنم زمان با شتاب ارتباط مستقیمی ندارد، بلکه زمان بطور مستقیم با مقدار سرعت و مقدار جاذبه ارتباط دارد. در حرکت با سرعت ثابت، شتاب برابر با صفر میباشد در صورتیکه نه سرعت صفر است و نه زمان
اصلا شتاب در فیزیک تعریفی مستقل از سرعت ندارد و نمیتوان آنرا جزء کمیتهای اصلی فیزیک بحساب آورد. شتاب بمعنای تغییرات سرعت میباشد، جاییکه سرعت تغییر نکند، شتاب صفر بوده و وجود ندارد.
دوست عزیز دیگر "الیموهی" فرموده اند:
شتاب و زمان هم به نوعی به هم ربط دارن دوست عزیز وقتی سرعت ثابته شتاب صفره این درست ولی این دلیل نمیشه که سرعت و زمان ربطی به هم ندارن فقط تو اون حالته که شتاب صفره ولا غیر پس به کار گرفتن جمله ی زمان سرعت شتاب خللی اصل موضوع ایجاد نمیکنه
وقتی میگیم با عوض شدن سرعت زمان های ما کند یا تند حرکت میکنن این یعنی این که زمان نسبیه و وجود نداره در حالت سکون زمانی وجود نداره
سرعتهای بالا در حد سرعت نور زمان خیلی کندتره
قضیه ی پارادوکس دوقلو ها

اگر بر حسب تعریف نسبی بودن زمان، حکم بر قراردادی بودن و نه وجود واقعی آن دارید، بر این مبنا باید اول منکر "سرعت" بعنوان یک کمیت نسبی شوید. زیرا در نسبی بودن حرکت نه تنها فیزیکدانان بلکه عوام نیز متفق القولند. شما اگر سوار قطاری شوید، سرعت قطار نسبت به شما صفر است در حالیکه نسبت به ناظر خارج از قطار دارای سرعتی مخالف صفر میباشد و نسبی بودن سرعت قابل انکار نیست، پس در نتیجه طبق تعریف شما که نسبی بودن را مترادف با قراردادی بودن میدانید، سرعت نیز بعلت نسبی بودن یک قرارداد است و نه یک واقعیت، و به همین ترتیب باید نتیجه گرفت شتاب نیز یک قرارداد بوده و بتبع آن تمام پدیده های فیزیکی که در اطراف ما حرکت میکنند قراردادهای نانوشته هستند و وجود فیزیکی خارجی ندارند. میبینید که با استدلال شما به پارادوکس توهم جهان عینی منتهی میشویم
طبق نظریه پلانک زمان و قضا پدیده های پیوسته ای نیستند بلکه هم فضا و هم زمان پدیده های گسسته ای هستند که از کنار هم قرار گرفتن آنها میتوان زمان و فضا را بوجود آورد. به همین دلیل است که دانشمندان پدیده بیگ بنگ را تا لحظه زمان ده بتوان منهای چهل و سه محاسبه کرده اند اما به زمان کوچکتر از آن دسترسی ندارند، زیرا بین لحظه صفر تا لحظه ده بتوان منهای چهل و سه را نمتوان تقسیم کرد و آن کوچکترین واحد زمان میباشد.
در لحظه وقوع بیگ بنگ، همانطور که فضا وماده بوجود آمدند زمان نیز پا به عرصه وجود گذاشت و بعنوان یک واقعیت غیر قابل انکار مطرح شد.
دوستان عزیز مطالب اشاره شده فوق، نه درتایید و نه در تکذیب نظرات ارائه شده در باره خدا و قران است بلکه فقط هدف، تشریح درست قوانین فیزیکی و بیان صحیح روابط حاکم بر آن است
علم راهی بسوی آفریدگار جهان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک