نیای مشترک ما با شامپانزه ها
امتیاز دهید
ریچارد داوکینز میگوید با استفاده از شواهد مولکولی و ژنتیکی می دانیم نیای مشترک ما و شامپانزه ها چیزی در حدود پنج تا هفت میلیون سال پیش در آفریقا زندگی میکرده است. یعنی حدود نیم میلیون نسل پیش، که از نظر فرگشتی زمان زیادی به شمار نمیرود… فرض کنید شما در ساحل اقیانوس هند در جنوب سومالی رو به سمت شمال بایستید و با دست چپ، دست راست مادرتان را بگیرید. به همین شکل مادرتان هم دست مادرش یعنی دست مادربزرگ شما را بگیرد؛ مادربزرگ شما هم دست مادرش را بگیرد و این زنجیره همینطور به سمت غرب امتداد یابد؛ این زنجیره راهش را از کرانهٔ اقیانوس هند به سوی بوته زارهای نواحی مرزی کنیا ادامه میدهد. فکر میکنید چه قدر باید به راهمان ادامه دهیم تا به جد مشترکمان با شامپانزه ها برسیم؟ این مسیر به طرز شگفت آوری کوتاه است. اگر برای هر شخص یک متر جا در نظر بگیریم، ما در کمتر از پانصد کیلومتری ساحل به جدّ مشترکمان با شامپانزهها میرسیم.
هیچ رده بندی طبیعی وجود ندارد که شامپانزهها، گوریلها و اورانگوتانها را شامل شود ولی انسانها را مستثنی سازد. نیای مشترک ما انسانها با شامپانزهها و گوریلها بسیار نزدیکتر [متأخرتر] از نیای مشترک آنها با ایپهای آسیایی - اورانگوتان و گیبون - است.
اشکال کار در آنجاست که ما به اشتباه گونه ها را به صورت ناپیوسته و منفصل تقسیمبندی میکنیم. از دیدگاه فرگشتی در حیات، «میانی»ها وجود دارند ولی ما معمولاً برای سهولت در نامگذاری علمی گونههای زنده میگوییم که این گونههای میانی منقرض شدهاند؛ گفتم معمولاً، ولی همیشه اینطور نیست.
پروفسور ریچارد داوکینز، دانشمندی زیست شناس است که آثار بسیاری در زمینه ((فرگشت یا همان تکامل زیستی)) ارائه کرده است.
در این نوشتار قصد داریم معنای بعضی مفاهیم زیست شناسی فرگشتی را بیشتر بشکافیم. برای مثال توضیح دهیم،
شواهد مولکولی یعنی چه؟
نیای مشترک یعنی چه؟
گونه های میانی (انتقالی یا transitional) یعنی چه؟
ایپ ها (ape) چه حیواناتی هستند؟
در این اثر با استفاده از عکس ها، توضیحات و نمودارهای زیست شناسی، ((مفهوم کلی تکامل و به ویژه شواهد تکامل انسان)) را به زبان ساده بررسی کردهایم.
در این کتاب با کاربرد نظریه تکامل در زیستشناسی مدرن بیش از پیش آشنا می شوید و پی می برید همانطور که انیشتین پدر فیزیک مدرن است؛ داروین پدر زیست شناسی مدرن است. زیرا اگر زیستشناسی مدرن را همچون درخت بدانید تنه این درخت نظریه تکامل است و اگر سابق بر این تکامل بیشتر بر شواهد فسیلی تکیه داشته است امروزه بیشتر بر شواهد ژنتیکی و مولکولی تکیه دارد. در واقع به زبان ساده اساس زیستشناسی مدرن، نظریه تکامل و اساس نظریه تکامل، ژنتیک است. شما را به خواندن این کتاب دعوت میکنم.
//
بیشتر
هیچ رده بندی طبیعی وجود ندارد که شامپانزهها، گوریلها و اورانگوتانها را شامل شود ولی انسانها را مستثنی سازد. نیای مشترک ما انسانها با شامپانزهها و گوریلها بسیار نزدیکتر [متأخرتر] از نیای مشترک آنها با ایپهای آسیایی - اورانگوتان و گیبون - است.
اشکال کار در آنجاست که ما به اشتباه گونه ها را به صورت ناپیوسته و منفصل تقسیمبندی میکنیم. از دیدگاه فرگشتی در حیات، «میانی»ها وجود دارند ولی ما معمولاً برای سهولت در نامگذاری علمی گونههای زنده میگوییم که این گونههای میانی منقرض شدهاند؛ گفتم معمولاً، ولی همیشه اینطور نیست.
پروفسور ریچارد داوکینز، دانشمندی زیست شناس است که آثار بسیاری در زمینه ((فرگشت یا همان تکامل زیستی)) ارائه کرده است.
در این نوشتار قصد داریم معنای بعضی مفاهیم زیست شناسی فرگشتی را بیشتر بشکافیم. برای مثال توضیح دهیم،
شواهد مولکولی یعنی چه؟
نیای مشترک یعنی چه؟
گونه های میانی (انتقالی یا transitional) یعنی چه؟
ایپ ها (ape) چه حیواناتی هستند؟
در این اثر با استفاده از عکس ها، توضیحات و نمودارهای زیست شناسی، ((مفهوم کلی تکامل و به ویژه شواهد تکامل انسان)) را به زبان ساده بررسی کردهایم.
در این کتاب با کاربرد نظریه تکامل در زیستشناسی مدرن بیش از پیش آشنا می شوید و پی می برید همانطور که انیشتین پدر فیزیک مدرن است؛ داروین پدر زیست شناسی مدرن است. زیرا اگر زیستشناسی مدرن را همچون درخت بدانید تنه این درخت نظریه تکامل است و اگر سابق بر این تکامل بیشتر بر شواهد فسیلی تکیه داشته است امروزه بیشتر بر شواهد ژنتیکی و مولکولی تکیه دارد. در واقع به زبان ساده اساس زیستشناسی مدرن، نظریه تکامل و اساس نظریه تکامل، ژنتیک است. شما را به خواندن این کتاب دعوت میکنم.
//
آپلود شده توسط:
Hoshyar
1389/07/10
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نیای مشترک ما با شامپانزه ها
4.در باب علیت و این که آیا چنین قانونی وجود دارد یا نه؟ من نمی دانم یا من منظور شما را درست متوجه نشدم یا شما منظور مرحوم فروغی را درست متوجه نشدید یا مرحوم فروغی منظور دیوید هیوم و امثال او را درست متوجه نشده اند!(شاید هم هیچ کدام منظور یکدیگر را متوجه نشدیم!)
درباره ی علیت نظر من این است که ما قانونی به نام قانون علیت نداریم.این به معنای این نیست که هیچ چیزی علت ندارد!هیچ دلیلی دال بر وجود چنین قانونی به عنوان یک اصل کلی که در همه جا و همه ی زمان ها صدق کند در دست نیست.استدلال علامه طباطبایی هم برای این قانون یک مغالطه ی فاحش است.«اصل» ترجیح بدون مرجع مستلزم این می شود که سکه ی پرتاب شده در هوا معلق بماند!آقای مطهری هم در زیرنویس جلد پنجم اصول فلسفه از زیر پاسخ در می روند و با ریشخند از اشکال می گذرند.
پذیرش قانونی به نام علیت امری ذاتی و فطری هم نیست.مثلا آقای مصباح یزدی چنین ادعایی را در کتاب آموزش فلسفه ی خودشان کرده اند و خودشان را از هر نظر راحت کرده اند اما من نمی دانم روی چه حسابی می گویند پذیرش قانون علیت فطری است.
ما فقط و فقط از راه تجربه به دلیل مشاهده ی مکرر این که پیش از هر پدیده ای پدیده یا پدیده هایی دیگر دیده ایم این حکم را صادر کرده ایم که پدیده ی پیشین علت پدیده ی پسین است و به این موضوع عمومیت داده ایم اما دلیلی برای آن در دست نداریم.علیت چیزی بیش از تسلسل دو پدیده نیست.
1- درباره این برهان صحبت کردید توماس اکویناس حرف جالبی میزند وجود هر چیز به چیزهای دیگر وابسته است که توسط انها بتوان توضیح داد اما اگه این سلسله بی پایان باشد این توضیح پیوسته به تعویق می افتد و در نهایت هیچ چیز توضیح داده نمی شود و جهان در صورتی میتواند توضیح داده شود که این سلسله به وجودی ختم شود که خود به هیچ چیز وابسته نباشد به هر حال همیشه برهان علیت برای پوززنی از طرف خداباوران زده شده است که بحث را بی فایده می کند علت در گزاره هر علتی معلولی دارد یا تامه است یا ناقصه اگر تامه باشد پس برهان علیت باطل است زیرا حکم برهان بر اثبات این مدعاست است و نمی توان ان را جز مفروضات دانست اگر ناقصه است پس برهان علیت از توجیه علت نداشتن خدا قاصر است زیرا سلسله علل ناقصه هر چه به عقب تر برویم به علت ناقصه دیگر میرود یعنی نمیتوانیم بگوئیم علت نداشتن خدا علت تامه است زیرا در این صورت علت وجود تامه را پیش فرض پذیرفتیم در صورتی که علت تامه حکم خود ماست دوست عزیز شما بدون دلیل محال بودن تسلسل را پذیرفتید و دلیلتون هم واجب الوجوده که باز هم بدون دلیل پذیرفتید شما که هر چیزی را بدون دلیل و برهان پذیرفتی چرا دنبال برهان و فرض و حکم هستی شما واجب الوجود را فرض اصلی گرفتی چه دلیل محکمی داری چیزی در ان نخست باشد بابا گوریویی بوده و خواهد بود و میدونی ان اخری هیچ علتی ندارد به هر حال هر موثری علت نیست بطری در فضا نه فشار بیرون دارد و نه بسط میابد در ریاضی بین صفر تا بی نهایت عدد هست بین 1 تا 2 هم بی نهایت عدد هست و مشکلی نیست
1.در مورد به نتیجه نرسیدن بحث ها و این که بحث اگر به نتیجه نرسد چه فایده ای دارد؟ هیچ دلیلی ندارد که بحث به نتیجه برسد و اگر انتظار دارید بحثی به نتیجه برسد و کسی در پایان بحث عقیده ی خود را تغییر دهد انتظار بیهوده ای است.عقیده یک امری نیست که یک روزه و دو روزه شکل گرفته باشد که حالا بخواهد با چند پست تغییر کند.برای تغییر عقیده باید به فرد زمان داد.دست کم زمانی به همان اندازه که صرف شکل گیری آن عقیده در فرد شده است.اما این که پس بحث اگر به نتیجه نرسد چه فایده ای دارد؟به نظر من بزرگ ترین فایده اش این است که فرد را وادار به تفکر می کند.یعنی طرف بحث برای آن که به اصطلاح کم نیاورد مجبور به تفکر و گاهی مطالعه می شود.این یعنی ورزش فکر.اگر مساله ی ریاضی وجود نداشت کسی ریاضی یاد نمی گرفت.دومین فایده اش به نظر من این است که باعث شناخت بهتر از عقاید گوناگون می شود.شاید تا پیش از بحث دو طرف تنها از دریچه ی آثاری که مطالعه کرده بودند و شاید یک طرفه بوده باشد با عقاید طرف مقابل آشنا بودند.اما در جریان بحث شرح درست عقیده را از زبان صاحب خود عقیده می شنوند.سومین فایده اشاین است که باعث نزدیک تر شدن اندیشه ها می شود.ممکن است در چند پست این اتفاق نیافتد اما به مرور زمان وقتی فرد پس از اتمام بحث تا مدت ها به موضوعات مطرح شده فکر می کند ممکن است عقاید خود را کمی تعدیل کند.
2.در مورد فرگشت و این که آیا درستی این نظریه _که به نظر در نزد زیست شناسان کاملا پذیرفته شده است_ درستی آن مستلزم انکار خدا می شود یا نه؟من نظر شخصی خودم را می گویم که خیر.چون اساسا وجود خدا امر قابل اثبات و قابل ابطال نیست یعنی همان گونه که به نظر من نمی شود ثابت کرد که خدا هست نمی شود ثابت که که خدا نیست همان گونه که نمی شود ثابت کرد سیمرغ نیست.
3.این که پس آته ایست ها و آگنوستیک ها چه می گویند؟ من نماینده ی آته ایست ها و اگنوستیک ها نیستم اما به عنوان یک آته ایست عمومی و آگنوستیک فلسفی یعنی منر وجود خدا در عمل می گویم:
آ) فرگشت برهان نظم را به سختی در هم می کوبد :
ب) فرگشت افسانه بودن داستان آفرینش در ادیان ابراهیمی را نشان می دهد. این که شما می فرمایید این کتب «ظاهر» و «باطن» دارند و روی این واژه ها تاکید می کنید نظر شخصی شما و دین داران عزیز است.هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که خداوند در کتابی که قرار است راهنمای میلیاردها انسان تا روز قیامت باشد و اکثر این میلیاردها انسان دارای هوش و استعداد سرشار نیستند و این دین قرار است «راهنمای زندگی» برای بشر باشد با ایهام و کنایه سخن بگوید. کتب دینی قرار نیست که کتب ادبی و شعر باشند.آنگونه که از این متون بر می آید در بسیاری موارد حالت مجموعه قوانین دارند و ویژگی قانون باید این باشد که تا حد امکان صریح و قابل درک برای اکثر مردم باشد.وقتی در کتب دینی با ارائه ی جزئیات داستان آفرینش را به آن ترتیب که همه خوانده ایم نقل می کند دلیل بر این می شود که این اطلاعات غلط است و چون خدا قاعدتا نباید اشتباه کند بنابراین این کتب باطل هستند و تنها کاربرد واقعی آن ها برای بشر پژوهش های تاریخی و شاید هم ارزش ادبی این کتاب ها باشد.
به عقیده ی ما
کسی که اصل تبدل انواع را مودّی (رساننده) به انکار صانع می داند،مانند آنست که اگر بگویند،فلان کس بواسطه ی سرماخوردگی بیمار شد ،یا به فلان مرض مُرد،یا بواسطه ی همسری با زن خود فرزند آورد،یا به سبب پیری و اندوه ریشش سفید گشت،یا بگویند درخت از تخم رویید ، و بواسطه ی آب و هوا پرورش یافت،یا بگویند بواسطه ی تابش آفتاب از دریا ابر برخاست و بر زمین بارید،
پاسخ بدهد که شما انکار صانع میکنید،زیرا همه ی کارها کار خداست ! *
و شگفتی این کمتر از حال کسانی نیست که رأی داروین را مستند انکار صانع قرار می دهند،
و حال آنکه رأی داروین،یکی از نظریاتی است که مسجّل می کند،که جریان امور عالم، بر ضابطه و نظام و مقرر، محفوظ است،و این امر بهترین دلیل است بر اینکه عالم حقیقتی دارد و هرج و مرج نیست (جهان را صاحبی باشد خدا نام) و بقول معروف دنیا صاحبی دارد.
(گفته ی فروغی اینجا به پایان می رسد.)
*فروغی با این مثال ها به اصل علیت اشاره می کند که مورد اتفاق دانشمندان مادی و فلاسفه ی مسلمان است،جالب است که بعضی ها این را منکر می شوند،غافل از اینکه با نپذیرفتن آن، هم دانش(کشف واقعیت خارجی) بی معنی می شود و هم بحث(استنباط نتیجه از مقدمات استدلال بر اصل علیت استوار است)
و جالب است که در کتاب منشأ انواع داروین در سایت،در همان صفحات آغازین(ص9) نوشته است : اصولی که فرضیه ی تکاملی داروین بر آن «استوار» است: 1- اصل علیت: در دنیای جاندار،هیچ رویدادی بدون علت نیست.
و دقت کنید کسانی که علیت را زیر سوال ببرند،نظریه ی داروین را هم زیر سوال برده اند! و این بزرگواران،تنها می خواهند با پُز انکار علیت، از اینکه اصل علیت،می بایست انسان را به علت العللی برساند که جمیع هستی و شعور و نظم و هدف و غایت در جهان مشهود ، از اوست ، فرار کنند.
و برای نپذیرفتن این مطلب که ماده بی شعور،نمی تواند به شعور فعلی برسد،استدلالات غریبی می آورند،که احتمالش هر چند صفر نیست،ولی به شدت به صفر میل می کند،و برای توضیح این قضیه، مطلبی را از دکتر گلشنی،استاد فلسفه علم صنعتی شریف نقل کنم:
اُسِلتون ریاضیدان آمریکایی، با استفاده از حساب احتمالات نشان داده است،که برای آنکه «تنها دو سطر» از یک نمایش شکسپیر
«به طور شانسی و از روی تصادف» نوشته شود،
باید 10 به توان 15 ،ضربه روی یک ماشین تایپ 50 حرفی زده شود.
همینطور هویل، اختر فیزیکدان انگلیسی نشان داده،
که احتمال اینکه هزار آنزیم متفاوت در طیّ چندین بیلیون سال عمر زمین،
به نحوی درست به هم آیند،که یک سلول زنده تشکیل شود،1 در 10 به توان 40000 است.
فرضی که می گوید،جهان از روی تصادف های مکرر،پس از گذشت میلیارد ها سال پدید آمده،«فرض بسیار ضعیفی» است،
بلکه در برابر آن،عدد سرسام آور،که «صفرهایش هزاران بار،بلکه میلیون ها بار،از محیط کره ی زمین بیشتر است.»
البته که این احتمال صفر نیست،ولی...
زیاد جدیدا حوصله ی بحث را ندارم،فقط خواستم با دانش اندک خویش و اضافه کردن چند نکته کمکی به بحث کرده باشم،
موفق باشید:x
فروغی پس از توضیح اصل تبدل انواع می نویسد:
همینقدر گوشزد می کنیم که با معلومات امروزی،از راه علم، نمی توان این فرض را باطل نمود،و علمای فن،همه تصدیق کرده اند، منکر نظریه ی داروین فقط آنان هستند که این نظریه را با عقاید دینی خود منافی می دانند.
یعنی کسانیکه به ظاهر عبارات تورات و قرآن متعبّد و مقیدند که چگونگی خلقت موجودات را آنسان که در سفر تکوین تورات مشروح است،و قرآن هم اشارات اجمالی دارد،معتقد باشند،و نیز چون شنیده یا دیده اند که برخی از معتقدان فرض تبدل انواع مسلک طبیعی و دهری دارند (امروزه می گوییم آته ئیست) نتیجه ی فرض داروین را فساد عقیده و تباهی دین پنداشته اند.
البته کسانی که به ظاهر کتب مقدسه ایمان دارند و به خدای شخص معتقدند،یا تصورشان از ذات باری،چنانست که باید او را نظیر مجسمه ساز یا کوزه گر یا نجار ( یا آنطوری که جناب داوکینز و نگاه مسیحی می گوید ساعت ساز!) و مقامش را نظیر و پادشاه و امیر بپندارند،و مبانی عقیده ی دینی ایشان چنان باشد (به خاطر دقیق نبودن و ذهن فلسفی نداشتن) مورد ملامت نیستند،که در انکار اصل تبدل انواع اصرار بورزند.
فقط بحثی که بر آنها هست،اینست که چرا دین را مبتنی بر این عقاید و تخیلات کرده اند؟
عجب از کسانیست که نه به تورات(تحریف شده کنونی) معتقدند،نه خدا را شخص می پندارند و نه مجبورند ذات باری را نظیر آهنگر و نجار تصور کنند و تصدیق دارند رابطه ی علت و معلول قابل انکار نیست،و «خداوند کارها را به وسیله ی اسباب می کند»،با وجود این اصرار، در انکار اصل داروین دارند . . .
جالب بود برایم که این بحث قدیمی که نزدیک سه سال است،در میان کاربران کتابناک(که خیلی هاشون همین الان در این بحث حاضرند!) دوباره راه افتاده است،نمی دانم آیا در این چند سال،برای طرفین ، هیچ نتیجه ای حاصل شده است یا خیر؟
اصلا ما بحث می کنیم برای «نتیجه» یا بحث می کنیم که خودمان و عقاید خودمان و خودمان را مطرح کنیم؟
به تجربه برای بنده در کتابناک گزینه دوم اثبات شده است! با اینکه بسیار بحث کرده ام با دوستان،ولی ندیدم در فضای عمومی سایت حتی از یک اعتقاد خویش دست بردارند.
و سوال بعدی ام اینست که آیا این بی نتیجه بودن بحث ها،بالذات چیز بدی است یا نه؟ اگر بد است پس دیگر نباید بحث کنیم،اما اگر با وجود بی نتیجه بودن،فایده مند است،خوشحال میشوم دوستان فایده اش را (جز اتلاف عمر) برایم بگویند...
در مورد بحث دوستان،فارغ از از اینکه آیا نظریه ی داروین با تمام شعَب و تغییراتی که تا امروز پیدا کرده،آیا یک نظریه ی کاملا علمی و اثبات شده است یا خیر؟(یعنی همانطور که 2+2=4 می شود، نظریه ی داروین هم از همین صحت و ایقان برخوردارست) بذارید به قسمت دوم کلام توجه کنیم،یعنی اصلا «فرض کنیم» نظریه ی داروین صحیح است،
حالا باید ببینیم آیا این نظریه،آنگونه که آته ئیست ها می گویند،حتما و قطعا موجودی با شعور و ناظم به نام خدا یا هر اسمی که می خواهید بگذارید،زیر سوال می برد یا خیر؟ یعنی می شود داروینیست بود اما به خدا نیز معتقد بود؟
بنظر حقیر،یکی از اولین کسانی که توانست به خوبی به این قضیه بپردازد،مرحوم محمد علی فروغی،فیلسوف (روی فیلسوف بودنش تاکید دارم! چرا که این بحث ها بدون دانش فلسفی بسیار نارساست.) و ادیب ایرانی بود،هم در سیر حکمت در اروپا بدان پرداخته(که بعدا دیدم مرحوم مطهری آن بحث خود را در باب تکامل،از آنجا گرفته) هم در نوشته های دیگر خویش....
از آنجا که فکر می کنم دوستان شاید از این بحث بی خبر باشند و به بحث قدیمی شان کمک کند،گفته ی فروغی را در اینجا می آورم...
یک سیستم یا یک مجموعه مرکب نمیتواند دارای خواصی خارج از خواص ذرات تشکیل دهنده اش باشد، مثلا اگر فوتونها به تنهایی فاقد جرم باشند نمیتوان با کنار هم قرار دادن میلیاردها فوتون مجموعه ای دارای جرم پدید آورد، به همین نسبت خواص شناخته شده دیگر ذرات مادی یا اقسام مختلف انرژی در ذات خود اثر یا خاصیتی که نشانه هوشمندی ذرات باشد تا بحال از خود نشان نداده اند، و از آنجا که مجموعه یا سیستمهای مادی نمی توانند خواصی خارج از خواص ذاتی عناصر تشکیل دهنده مجموعه از خود نشان دهند پس برای هوشمندی باید منشاء دیگری غیر از آن پیدا کرد
هیچ کامپیوتری دارای قدرت تعقل و هوش نیست، هوش مصنوعی که گفته میشود چیزی جز یک سری دستورات پیچیده نوشته شده و محاسبات برنامه ریزی شده توسط یک موجود هوشمند برای کامپیوتر نیست. کامپیوتر فقط مجری دستورات نوشته شده است. حتی یافتن پاسخها یا راه حلها از سوی کامپیوتر چیزی نیست جز دنبال کردن الگوریتم یا دستورالعمل های ریاضی که از سوی یک برنامه نویس هوشمند در سیستمهای کامپیوتری تهیه شده است. این مثال اتفاقا تاییدی بر هوشمند نبودن ماشین، کامپیوتر یا سیستمهای مادیست
هوشمندی کامپیوتر یا رباتها، هوش مصنوعی و امثال اینها همگی اصطلاحاتی تکنیکی هستند که با مفهوم هوش واقعی فرق میکند، هوش مصنوعی در واقع تکنیکی است که در آن ربات یا کامپیوتر با اجرای الگوریتمها و فرمانهای نوشته شده توسط یک برنامه نویس هوشمند، با پردازش اطلاعات به روشی که برنامه نویس تعیین کرده است و مو به مو توسط ربات اجرا میشود به پاسخهای مورد نظر میرسد و الا نه کامپیوتر میداند چه میکند و نه درکی از آنچه انجام میدهد دارد، ماشین فقط مجری دستورات از پیش تعیین شده توسط یک موجود هوشمند است که ماشین محض نیست و میتواند فکر کند
برنامه های کامپیوتری (که میشود آنها را هوشمند یا نیمه هوشمند دانست) مثالی از همین مورد هستند.
اساس کار برنامه های هوشمند یک سری فرمانهای ساده و ترکیب آنها برای استخراج فرمانهای پیچیده تر است.هرچه بتوان این فرمانها را بیشتر ترکیب کرد ، جوابهای متنوع تر ( و انتخابهای بیشتر) بدست می آید.
جوابها در پیچیده ترین حالتها باز هم شامل فرمانهای ابتدایی و ترکیب آنها هستند.
من فکر میکنم که برخلاف شما منشا این هوشمندی و هدفمندی به نوعی از ذات ماده و کاملتر اینکه از خواص جمعی یک مجموعه برمیخیزد! ممکنه یک اتم به تنهایی هدفمند و هوشمند نباشه ، اما مجموعه اتمها چطور؟درنظر گرفتید که نیروهای تازه ای ایجاد میشه؟و در مقیاس کلی تر مجموعه بزرگ هستی چند قسم ازین نیروهای متفاوت رو در خود جا داره؟
به نوعی فکر میکنم که خواص ماده و بسیاری از این نیروها باعث شکل گیری رویکردهایی میشه که در مقیاس کوچکتری نوعی هوشمندی و هدفمندی شمرده میشه که در روند تکامل دامنه گستردگی و پیچیدگیش رو بیشتر کرده!