رسته‌ها
نیای مشترک ما با شامپانزه ها
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 224 رای
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 224 رای
ریچارد داوکینز می‌گوید با استفاده از شواهد مولکولی و ژنتیکی می دانیم نیای مشترک ما و شامپانزه ها چیزی در حدود پنج تا هفت میلیون سال پیش در آفریقا زندگی می‌کرده است. یعنی حدود نیم میلیون نسل پیش، که از نظر فرگشتی زمان زیادی به شمار نمی‌رود… فرض کنید شما در ساحل اقیانوس هند در جنوب سومالی رو به سمت شمال بایستید و با دست چپ، دست راست مادرتان را بگیرید. به همین شکل مادرتان هم دست مادرش یعنی دست مادربزرگ شما را بگیرد؛ مادربزرگ شما هم دست مادرش را بگیرد و این زنجیره همینطور به سمت غرب امتداد یابد؛ این زنجیره راهش را از کرانهٔ اقیانوس هند به سوی بوته ‌زارهای نواحی مرزی کنیا ادامه می‌دهد. فکر می‌کنید چه قدر باید به راهمان ادامه دهیم تا به جد مشترکمان با شامپانزه ها برسیم؟ این مسیر به طرز شگفت آوری کوتاه است. اگر برای هر شخص یک متر جا در نظر بگیریم، ما در کمتر از پانصد کیلومتری ساحل به جدّ مشترکمان با شامپانزه‌ها می‌رسیم.
هیچ رده بندی طبیعی وجود ندارد که شامپانزه‌ها، گوریل‌ها و اورانگوتان‌ها را شامل شود ولی انسان‌ها را مستثنی سازد. نیای مشترک ما انسانها با شامپانزه‌ها و گوریل‌ها بسیار نزدیکتر [متأخرتر] از نیای مشترک آنها با ایپ‌های آسیایی - اورانگوتان و گیبون - است.
اشکال کار در آنجاست که ما به اشتباه گونه ها را به صورت ناپیوسته و منفصل تقسیم‌بندی می‌کنیم. از دیدگاه فرگشتی در حیات، «میانی»‌ها وجود دارند ولی ما معمولاً برای سهولت در نام‌گذاری علمی گونه‌های زنده می‌گوییم که این گونه‌های میانی منقرض شده‌اند؛ گفتم معمولاً، ولی همیشه اینطور نیست.
پروفسور ریچارد داوکینز، دانشمندی زیست شناس است که آثار بسیاری در زمینه ((فرگشت یا همان تکامل زیستی)) ارائه کرده است.
در این نوشتار قصد داریم معنای بعضی مفاهیم زیست شناسی فرگشتی را بیشتر بشکافیم. برای مثال توضیح دهیم،
شواهد مولکولی یعنی چه؟
نیای مشترک یعنی چه؟
گونه های میانی (انتقالی یا transitional) یعنی چه؟
ایپ ها (ape) چه حیواناتی هستند؟
در این اثر با استفاده از عکس ها، توضیحات و نمودارهای زیست شناسی، ((مفهوم کلی تکامل و به ویژه شواهد تکامل انسان)) را به زبان ساده بررسی کرده‌ایم.
در این کتاب با کاربرد نظریه تکامل در زیست‌شناسی مدرن بیش از پیش آشنا می شوید و پی می برید همانطور که انیشتین پدر فیزیک مدرن است؛ داروین پدر زیست شناسی مدرن است. زیرا اگر زیست‌شناسی مدرن را همچون درخت بدانید تنه این درخت نظریه تکامل است و اگر سابق بر این تکامل بیشتر بر شواهد فسیلی تکیه داشته است امروزه بیشتر بر شواهد ژنتیکی و مولکولی تکیه دارد. در واقع به زبان ساده اساس زیست‌شناسی مدرن، نظریه تکامل و اساس نظریه تکامل، ژنتیک است. شما را به خواندن این کتاب دعوت میکنم.
//
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
22
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Hoshyar
Hoshyar
1389/07/10

کتاب‌های مرتبط

Nuclear Engineering Handbook
Nuclear Engineering Handbook
5 امتیاز
از 1 رای
Incognito: The Secret Lives of the Brain
Incognito: The Secret Lives of the Brain
4 امتیاز
از 2 رای
Michael Faraday: A Very Short Introduction
Michael Faraday: A Very Short Introduction
5 امتیاز
از 1 رای
Plant Pathology: Techniques and Protocols
Plant Pathology: Techniques and Protocols
0 امتیاز
از 0 رای
birds
birds
5 امتیاز
از 5 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نیای مشترک ما با شامپانزه ها

تعداد دیدگاه‌ها:
1744
savaroshka گرامی :
مباحث شما با جناب دارک شادو خیلی جالب است.من فکر کنم منظور شما را کم و بیش متوجه شده باشم.
اگر اشتباه نکرده باشم شما می خواهید بگویید اگر موجودی یا دستگاهی بتواند بدون برنامه ریزی دو را با دو جمع ببندد یا حتی ساده تر هنگام حرکت وقتی به مانعی برخورد کرد دور بزند این موجود را می توان هوشمند نامید اما اگر دستگاهی با یک سری برنامه ریزی از پیش تعیین شده معادلات انتگرال و دیفرانسیلی انجام دهد که اگر انسان بخواهد با دست انجام دهد قرن ها طول می کشد نمی شود گفت این دستگاه هوشمند است چون صرفا در یک دالان هدایت شده است که آن دالان را انسان ساخته هر چند خود انسان نتواند از آن دالان عبور کند. اگر منظورتان همین نیست و من برداشت نادرست کردم لطفا تذکر دهید.
اما اگر منظورتان همین است من فکر می کنم که باز فرقی میان کامپیوتر و مثلا مغز انسان که شما یکی را هوشمند می نامید و صفت هوشمندی را برای دیگری(کامپیوتر) صرفا یک اصطلاح می دانید نیست.در واقع به نظر من ما می توانیم یک جوب آب را که آب را به سمتی هدایت می کند هوشمند بدانیم.از آن پیچیده تر می توانیم منظومه ی خورشیدی را هوشمند بدانیم.همین طور مغز انسان را...
در واقع من فکر می کنم خطای شما این است که هوشمندی را یک صفت جداگانه در نظر گرفته اید که مابه ازی خارجی دارد.برای همین هم مثال می آورید که اتم ها تک تک هوشمند نیستند... حال آنکه هوشمندی چیزی بیش از یک سری فرایند از ساده(جوی آب) تا پیچیده(مغز) نیست که ما انسان ها برای راحتی کلام «لفظ» هوشمندی را به این مجموعه اطلاق کردیم.

فرمودید:
اینکه مغز شما هم مانند یک ماشین است . این ماشین قدرت تحلیل و محاسبه ی زیادی دارد.اما اینطور نیست که نتوان این هوشمندی را شبیه سازی کرد!

نکته ای را که شما فراموش کرده اید که هوش و هوشمندی ار آگاهی می آید، کاری هوشمندانه است که آگاهانه انجام شود و الا کاری که از روی یک سری الگوریتم ها و دستورات انجام شود هرچقدر هم که دقیق و ظریف انجام شود هوشمندانه نیست. محاسبات را میتوان سبیه سازی کرد اما هوش را نه! زیرا ماشین شبیه سازی شده، هیچ کاری را آگاهانه انجام نمیدهد بلکه مجری الگوریتمی است که به او داده شده است
در خاتمه یادآوری کنم بحث اولیه راجع به هوش انسان نبود، بلکه بحث این بود که ملکول دی.ان.ای چگونه میتواند بدون اینکه توانایی تفکر و اندیشه داشته باشد هوشمندانه ساختار یک موجود زنده را به شکل بسیار هوشمندانه ای طراحی کند؟
هدف یافتن منشا این هوشمندی بود که یک ملکول چگونه طرح و ساختاری هوشمندانه و هدفمند دارد؟
نقل قول از dark-shadow :
من هم در این نکته شکی ندارم که اتمها و ...( مثل ساده ترین فرمانها) هیچ هوشمندی ندارند و قرار هم نیست سیستم نهایی هوشمندی را از آنها به ارث ببرد.بلکه هوشمندی حاصل کار تمامی اجزاء است

دوست خوب من، نکته اساسی در یک سیستم متشکل از اجزا ساده تراینست که این سیستم از خواص و قابلیتهای تک تک اجزا تشکیل دهنده در مجموعه خود بشکلی سیستماتیک استفاده میکند تا کاری انجام شود اما غیر ممکن است که خصوصیتی از خود نشان دهد که در هیچیک از اجزا نیست، مثال CPU دقیقا گویای همین مساله است، CPU چیزی نیست جز یک سری مدارات الکترونیکی که بصورت گیتهای منطقی در کنار هم بشکلی چیده شده اند تا محاسباتی را انجام دهند، هر گیت مسئول انجام کاریست، اگر الگوریتم محاسبه به زیر مرحله های کوچکتر تقسیم شود میبینید که هر مرحله الگوریتم از خواص ذاتی یک گیت یا مدار الکترونیکی استفاده میکند. شما در هیچ مرحله ای از این الگوریتم محاسبه (اگر قدم به قدم بشکل آهسته بررسی شود) عملکردی خارج از خواص ذاتی مدارات یا گیتها نمیبینید. نتیجه محاسبات در واقع منتج از کار گروهی تک تک اجزا است، بدیهی است که با شکستن یا حذف بخشی از CPU شما قسمتی از اجزا را که در این الگوریتم مسئول انجام کاری بوده اند را فلج کرده اید خب بتبع سیستم را از خواص بعضی از اجزایش محروم کرده اید و نتیجه فاقد خصوصیت یا عمکلکرد اجزای حذف شده و ناقص است
فرموده اید:

در مورد قسمتهای مرتبط با برنامه نویسی ( و If ها) اگر چه حرفهای شما کاملا صحیح نیست اما بنده متوجه حرف شما شدم.
بعنوان مثال وقتی شما می گویید با میلیارد ها If نمی توان یک حلقه ی ساده محاسباتی ایجاد کرد به این معنا است که شما مفهوم حلقه ی محاسباتی را می دانید اما متوجه عملی که یک حلقه ی محاسباتی انجام می دهد نیستید(که البته ایرادی به شما وارد نیست).
دلیل اصلی اینکه از یک حلقه استفاده می کنیم این است که تعدادی عملیات مشابه را بر روی یک عضو پیاده کنیم و مجبور نباشیم فرمان مورد نظر را بارها و بارها درج کنیم.وقتی در استفاده از میلیاردها If آزاد باشم می توانم یک فرمان را بارها و بارها درج کنم و به تعداد If ها از فرمان مورد نظر استفاده کنم( یعنی حلقه ای به تعداد If ها ایجاد می شود).مثلا بجای اینکه بگویم n را 20 بار بعلاوه ی یک کن، می نویسم n+1 ,n+1,... و آن را 20 بار تکرار می کنم.

شما با مثالتان دقیقا حرف مرا تایید کردید، من گفتم از آنجا که یک دستور if فاقد خصوصیت محاسباتی است، حتی اگر میلیاردها if را کنار هم قرار دهید و انتخابها و تصمیمات متنوع داشته باشید اما توانایی حتی یک عمل محاسباتی ساده را ندارید، شما برای انکار موضوع ناچار شدید دستورات محاسباتی n+1 را که شمارنده حلقه های لوپ میتواند باشد را وارد دستورات if کنید تا قابلیت بیشتری به برنامه خود بدهید. پس دیدید که کل سیستم نمیتواند خاصیتی داشته باشد که هیچیک از اجزایش نداشته باشد، میلیاردها if بدون یک دستور محاسباتی فاقد قابلیت محاسباتی است
[quote='savaroshka']
با نظر شما که از ترکیب اجزا یا فرمانهای ساده میتوان به سیستمهای مرکب و پیچیده تر دست یافت موافقم اما مساله فقط ساخت سیستمهای پیچیده تر نیست، بلکه مساله اساسی اینست که سیستمهای مرکب یا پیچیده تر نمیتوانند خواصی خارج از خواص اجزا تشکیل دهنده خود داشته باشند. مفهوم این سخن اینست که اگر اجزا و عناصر ساده مادی ، مانند الکترونها، کوارکها، ذرات بنیادین و ... قابلیت هوش و تعقل نداشته باشند سیستم نهایی هرچند هم پیچیده تر شود باز نمی تواند هوشمندی را از اجزای ساده تر خود به ارث ببرد
[/quote]
در اینکه با ترکیب اجزاء ساده می توان اجزاء پیچیده تری را تشکیل داد که شکّی وجود ندارد و شما هم با آن موافق هستید.
من هم در این نکته شکی ندارم که اتمها و ...( مثل ساده ترین فرمانها) هیچ هوشمندی ندارند و قرار هم نیست سیستم نهایی هوشمندی را از آنها به ارث ببرد.بلکه هوشمندی حاصل کار تمامی اجزاء است.اینکه شما عضوی به عنوان مغز در سرتان دارید که از اتمها تشکیل شده و شما را قادر می سازد تفکر کنید ،حاصل کار همین اجزاء نا هوشمند است و بروشنی مشخص است که اجزاء نا هوشمند می توانند با ترکیب های گوناگون تشکیل یک عضو هوشمند را بدهند.(مگر اینکه بخواهید بگویید اتمهای مغز انسانها هم هوشمند هستند و این هوشمندی را به کل مجموعه منتقل کرده اند! اگر هوشمند نیستند پس چطور این هوشمندی را حاصل کرده اند؟)
اگر شما CPU را مغز رایانه ی خود بدانید که تنها قدرت محاسباتی دارد( که در حداقل حالت هوشمندی می تواند محاسباتی را انجام دهد) دلیل نمی شود که تک تک اجزاء آن دارای خاصیت محاسباتی باشند.(اگر در این نکته شک دارید نصف CPU را از آن جدا کنید و ببینید آیا این قطعه می تواند محاسبه ای انجام دهد؟!) آیا اتمهای این CPU دارای قدرت محاسباتی هستند؟
و این گونه مثالها همینطور ادامه دارند.مثل چشم که اجزاء آن هیچ گونه ارتباطی با بینایی ندارند و حتی اجزاء آن( و حتی اتمها) بخودی خود خاصیت بینایی ندارند که خصوصیت بینایی را به عضو رده ی بعدی منتقل کنند(ارث) اما بصورت کامل می توانند بینایی را حاصل کنند و ...
در مورد قسمتهای مرتبط با برنامه نویسی ( و If ها) اگر چه حرفهای شما کاملا صحیح نیست اما بنده متوجه حرف شما شدم.
بعنوان مثال وقتی شما می گویید با میلیارد ها If نمی توان یک حلقه ی ساده محاسباتی ایجاد کرد به این معنا است که شما مفهوم حلقه ی محاسباتی را می دانید اما متوجه عملی که یک حلقه ی محاسباتی انجام می دهد نیستید(که البته ایرادی به شما وارد نیست).
دلیل اصلی اینکه از یک حلقه استفاده می کنیم این است که تعدادی عملیات مشابه را بر روی یک عضو پیاده کنیم و مجبور نباشیم فرمان مورد نظر را بارها و بارها درج کنیم.وقتی در استفاده از میلیاردها If آزاد باشم می توانم یک فرمان را بارها و بارها درج کنم و به تعداد If ها از فرمان مورد نظر استفاده کنم( یعنی حلقه ای به تعداد If ها ایجاد می شود).مثلا بجای اینکه بگویم n را 20 بار بعلاوه ی یک کن، می نویسم n+1 ,n+1,... و آن را 20 بار تکرار می کنم.
اما اینکه چرا اینکار را انجام نمی دهیم بحث دیگری دارد که به برنامه نویسی مربوط می شود و فعلا نیازی به آن نداریم.در اینکه If هم محدودیت هایی دارد شکی نیست.اما ترکیب همین کدها می توانند قسمتهای پیچیده تر و با راه حلهای بهتر ارائه کنند.برنامه های کامپیوتری از یک سری فرمان ساده تشکیل شده اند.اما همین عملیات ساده می توانند برنامه های بزرگتر با توانایی های بیشتر را تولید کنند .
در پایان می خواهم یک نکته ی دیگر بگویم.
اینکه مغز شما هم مانند یک ماشین است . این ماشین قدرت تحلیل و محاسبه ی زیادی دارد.اما اینطور نیست که نتوان این هوشمندی را شبیه سازی کرد!
دوست خوبم dark_shadow فرموده اید:
متاسفانه کسی نتوانست مفهوم اصلی این مثال را درک کند(و همه شروع کرده اند برای بنده مفهوم هوش مصنوعی و نقش برنامه نویسی در فرآیند هوش مصنوعی را توضیح می دهند )
مفهوم مورد نظر بنده این بود که فرآیند ها و فرمانهای کوچک که در ابتدا می توانند فاقد معنی و مفهوم خاصی باشند، در ترکیبات متعدد می توانند جوابهای پیچیده تری حاصل کنند.حالا که همه در بحث هوش مصنوعی اطلاعات دارند یک مثال کمی حرفه ای تر میزنم:
وقتی شما برای تصمیمی از یک فرمان if استفاده می کنید، می توانید یک تصمیم با دو راه انتخاب را برای سیستم تعریف کنید.حالا اگر سه راه پیش روی سیستم باشد، نمی تواند به درستی راه صحیح را انتخاب کند(چون سیستم شما تنها برای 2 راه برنامه ریزی شده).میتوان با یک یا چند فرمان if راههای بیشتری به مجموعه افزود.حالا اگر این مجموعه را با میلیاردها if ترکیب کنیم(جدای بحث زمان اجرا و دیگر مسائل ...) این سیستم قادر است تصمیم گیری های فراوانی داشته باشد.بنابراین هر لحظه درجه ی هوشمندی این سیستم افزایش پیدا می کند.چون می تواند بین راههای مختلف تصمیم گیری کند

با نظر شما که از ترکیب اجزا یا فرمانهای ساده میتوان به سیستمهای مرکب و پیچیده تر دست یافت موافقم اما مساله فقط ساخت سیستمهای پیچیده تر نیست، بلکه مساله اساسی اینست که سیستمهای مرکب یا پیچیده تر نمیتوانند خواصی خارج از خواص اجزا تشکیل دهنده خود داشته باشند. مفهوم این سخن اینست که اگر اجزا و عناصر ساده مادی ، مانند الکترونها، کوارکها، ذرات بنیادین و ... قابلیت هوش و تعقل نداشته باشند سیستم نهایی هرچند هم پیچیده تر شود باز نمی تواند هوشمندی را از اجزای ساده تر خود به ارث ببرد
بگذارید همان مثال ساده دستور برنامه نویسی if را مرور کنیم. هر if در زبان برنامه نویسی معادل یک جمله شرطی یا مقایسه ای برای انتخاب بین دو راه است، اگر دو if را در برنامه وارد کنیم طبیعتا میتوان برنامه را با راه حلهای بیشتر نوشت و طبق فرض شما اگر این مجموعه را با میلیاردها if ترکیب کنیم این سیستم قادر است تصمیم گیریهای فراوانی داشته باشد اما اشکال از اینجا شروع میشود که شما پیچیدگی را معادل هوشمندی سیستم فرض کرده اید در حالیکه این معادل سازی کاملا غلط است پیچیدگی معادل هوشمندی نیست!
برنامه پیچیده شما با تمام ظرافتش فقط یک اشکال اساسی دارد و آن اینست که این میلیاردها شرط if نمیتوانند خاصیتی جز همان if ساده داشته باشند. مثلا با این میلیاردها if شما نمیتوانید در برنامه تان یک حلقه لوپ ساده محاسباتی تشکیل دهید زیرا if فاقد این قابلیت است حتی اگر میلیاردها if را کنار هم بگذاریذ! همچنین با این میلیاردها if و برنامه کاملا پیچیده از یک عمل ساده ریاضی جمع یا ضرب ناتوانید، میدانید چرا؟ چون if ساده و یک جمله ای فاقد این خاصیت و توانایی است! مهم نیست شما یک if یا میلیاردها if در برنامه تان استفاده کنید این سیستم با تمام انتخابها و تصمیماتش نمیتواند خواصی خارج از یک if ساده داشته باشد،
هوش و هوشمندی هم همینطور است ، اگر اجزای بنیادین مادی فاقد قابلیت هوشمندی باشند حتی پیچیده ترین سیستمهای مادی هم نمیتوانند این قابلیت را در خود بوجود آورند. پس هوشمندی نمیتواند از خواص ذاتی ماده باشد چون تا بحال هیچ دانشمندی ادعای یافتن ذرات مادی هوشمند را نداشته است
فکر میکنم من در همان ابتدا متوجه منظور شما شده بودم اما شاید توضیحاتم ناقص و نارسا بود که امیدوارم روشن تر بیان کرده باشم
[quote='poorfar']پس از سلام،
جالب بود برایم که این بحث قدیمی که نزدیک سه سال است،در میان کاربران کتابناک(که خیلی هاشون همین الان در این بحث حاضرند!) دوباره راه افتاده است،نمی دانم آیا در این چند سال،برای طرفین ، هیچ نتیجه ای حاصل شده است یا خیر؟
اصلا ما بحث می کنیم برای «نتیجه» یا بحث می کنیم که خودمان و عقاید خودمان و خودمان را مطرح کنیم؟
به تجربه برای بنده در کتابناک گزینه دوم اثبات شده است! با اینکه بسیار بحث کرده ام با دوستان،ولی ندیدم در فضای عمومی سایت حتی از یک اعتقاد خویش دست بردارند.
و سوال بعدی ام اینست که آیا این بی نتیجه بودن بحث ها،بالذات چیز بدی است یا نه؟ اگر بد است پس دیگر نباید بحث کنیم،اما اگر با وجود بی نتیجه بودن،فایده مند است،خوشحال میشوم دوستان فایده اش را (جز اتلاف عمر) برایم بگویند...
[/quote]
اینکه شما ندیدی عقیده ی کسی تغییر کند دلیل بر این نیست که عقیده ی کسی تغییر نکرده! (مگر اینکه شما از تک تک کاربران سوال کرده باشی که در اینصورت هم با سوال از بنده، نظرت رد می شود! :D )
بنده شخصا از نظرات دوستان "دقیقا در مورد نظرات همین کتاب" بسیار استفاده بردم. حتی سوالاتی داشتم که به جواب آنها رسیدم.
نظراتی داشتم که با شنیدن نظرات افرادی مانند هوشیار و میکرولب (و سایر کاربران) ، آنها را تغییر دادم.
بعنوان مثال ایده ی حافظه ی سلولی که در چندین صفحه قبل تر مطالبش موجود است.
بنابراین این یافته ی بی ربط شما به موضوع کتاب، همینجا رد می شود .
2-معقول این است که بگوئیم ممکنه ناظمی وجود داشته باشد یا نباشد ممکنه یه پری دریایی در اعماق دریا در کنار اقیانوسی زندگی بکند و از چشم ادمی به دور بوده باشد واقعا ممکنه اما ترجیح میدهم تا اثری از ان ندیدم بهش ایمان نیاورم ممکن است ناظمی انچنان موجب نظم در جهان شده که هیچ اثری از خود به جای نگذاشته باشد هیچ نیرویی به این جهان وارد نکرده باشد بله وجود چنین ناظمی ممکن است اما احتمال وجود پری دریایی ممکن است پس من ترجیح میدهم تا اثری از ناظم نبینم ایمان نیاورم اینکه ما از کجا میدانیم یک ساعت سازنده ای دارد پرسشی اساسی است که پاسخ آن به شیوه کار قوه فاهمه آدمی باز میگردد. چرا وقتی به ساعتی بر میخوریم در مخیله ما این تصور شکل میگیرد که این ساعت را باید کسی درست کرده باشد، اما وقتی به شاخه گلی وحشی میرسیم به این فکر نمی افتیم که این شاخه گل را نیز یک گلساز درست کرده است؟ ممکن است خداباوران بگویند که وقتی به گلی میرسند چنین تصوری را میکنند زیرا به خدا باور دارند، اما باید توجه کنیم که خداباوران هنوز خدا را اثبات نکرده اند و میخواهند با برهان نظم وجود خدا را اثبات کنند، در نتیجه پیش از اثبات خدا و در راه اثبات خدا حق ندارند که وجود او را مسلم فرض کنند و اینکار چیزی نیست جز مغلطه توسل به مطلوب و شما مصنوع دست بشر با جهان هستی مقایسه میکنی مثلا فکر میکنی قوانین طبیعت را خدا وضع کرده یا به انها یاد داده است مثلا علت جاذبه ماده چیست یا لزوما علت جاذبه چیست و این جذب چه هدفی را دنبال می کند هیچ لزومی وجود ندارد اینگونه شده هر جور دیگری میشد چه لزومی داشت که اینگونه شد شما حرف داروین را پیش میکشی باید بدانی داروین نیز درباره طراحی هوشمند نیز صحبت کرده است او می گوید من نمی توانم خودم را قانع کنم خدای بخشنده و قادر مطلقی حشره انگلی را با قصد صریع تغذیه اش در داخل بدن کرمی طراحی و خلق کرده است تا زندگی کند همین اوولوشن وجود طراحی هوشمند و هدفمند را رد میکند و دیگر نمی توان گفت خدای ادیان که عالم و دانای کل هستند با این وضع دست به طراحی زدند میتوان به خدای تئیست اعتقاد داشت ولی همین علم گفته های موجود در کتاب اسمانی را رد کرده است و خدایی که دخالت در کار جهان میکند نیز رد شده و کار به ماورا ندارد ولی ما خود درک دستی از ماورا نداریم و هر کی بیاد حرفی از ماورا زده را یا ایکس زده و حرفش بی اساس است
اصلا ما بحث می کنیم برای «نتیجه» یا بحث می کنیم که خودمان و عقاید خودمان و خودمان را مطرح کنیم؟

هیچ وقت دو نفر نمیتوانند به یک صورت ببینند ، هر فرد با توجه به شرایط اجتماعی که در آن رشد کرده ، نحوه ی تربیت و ناخودآگاه خود نحوه ی تفکری دارد که باعث به وجود آمدن یک سری حقایق در ذهن فرد میشود. حقیقت کل نداریم که همه به آن ایمان داشته باشند حقایق نسبی اند. شاید در بحث های به ظاهر منطقی یک سری شاخ و برگ به درخت ذهنمان اضافه شود ولی هیچ وقت چارچوب کلی تغییر نمیکند.
[quote='dark_shadow']
برنامه های کامپیوتری (که میشود آنها را هوشمند یا نیمه هوشمند دانست) مثالی از همین مورد هستند.
اساس کار برنامه های هوشمند یک سری فرمانهای ساده و ترکیب آنها برای استخراج فرمانهای پیچیده تر است.هرچه بتوان این فرمانها را بیشتر ترکیب کرد ، جوابهای متنوع تر ( و انتخابهای بیشتر) بدست می آید.
جوابها در پیچیده ترین حالتها باز هم شامل فرمانهای ابتدایی و ترکیب آنها هستند.[/quote]
متاسفانه کسی نتوانست مفهوم اصلی این مثال را درک کند(و همه شروع کرده اند برای بنده مفهوم هوش مصنوعی و نقش برنامه نویسی در فرآیند هوش مصنوعی را توضیح می دهند :) )
مفهوم مورد نظر بنده این بود که فرآیند ها و فرمانهای کوچک که در ابتدا می توانند فاقد معنی و مفهوم خاصی باشند، در ترکیبات متعدد می توانند جوابهای پیچیده تری حاصل کنند.حالا که همه در بحث هوش مصنوعی اطلاعات دارند یک مثال کمی حرفه ای تر میزنم:
وقتی شما برای تصمیمی از یک فرمان if استفاده می کنید، می توانید یک تصمیم با دو راه انتخاب را برای سیستم تعریف کنید.حالا اگر سه راه پیش روی سیستم باشد، نمی تواند به درستی راه صحیح را انتخاب کند(چون سیستم شما تنها برای 2 راه برنامه ریزی شده).میتوان با یک یا چند فرمان if راههای بیشتری به مجموعه افزود.حالا اگر این مجموعه را با میلیاردها if ترکیب کنیم(جدای بحث زمان اجرا و دیگر مسائل ...) این سیستم قادر است تصمیم گیری های فراوانی داشته باشد.بنابراین هر لحظه درجه ی هوشمندی این سیستم افزایش پیدا می کند.چون می تواند بین راههای مختلف تصمیم گیری کند.
مغز انسان نیز ترکیب بسیار پیچیده ای از همین تصمیم گیری هاست.
حالا اگر این سیستم باندازه ی کافی پیچیده باشد، می تواند نوعی هوش انسانی را شبیه سازی کند( و حتی برتر از آن باشد!)
اما نکته ی اصلی این مثال در سیستمی است که بسیار پیچیده و با قدرت تصمیم گیری بالاست.هرچقدر هم این سیستم پیچیده باشد باز هم از قسمتهای بسیار کوچکی ساخته شده که در واقع کاملا بی معنی بنظر می رسند.
اینکه ما پیچیده ترین حالت را در نظر بگیریم و بگوییم خلق چنین حالتی نمی تواند حاصل قطعات کوچک ( و حتی بی معنی) باشد اشتباه است!
قطعات بی معنا می توانند با هم ترکیب شوند و سیستم های پیچیده تری را حاصل کنند(حتی بصورت تصادفی).می توانند نظم بوجود بیاورند ، هر چند شما نتوانید قسمتهای تشکیل دهنده ی آنها را تجزیه کنید!
بهتره عکس پروفایلمو عوض کنم فردا یک مرد کهنسال می گه خاتمی مرتد شده علیت و انکار می کنه رد صلاحیتش می کنند!
نیای مشترک ما با شامپانزه ها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک