سابریل
✔️ جلد اول از پنجگانه پادشاهی کهن
مجموعه پنج گانهی پادشاهی کهن، نوشته گارت نیکس است. سابریل(1995) اولین کتاب از این مجموعه است. کتابهای بعدی مجموعه به ترتیب عبارتند از: لیرایل (2001) و ابهورسن (2003)و دو کتاب دیگر که هنوز منتشر نشده و تا سال 2011 انتشار می یابند.
این کتاب، کتابی حادثهای با درون مایههای قدرتمند ژانر فانتزی است؛ تایمز در مورد آن نوشته است: «داستان سابریل مملو از شخصیتهای جالب، صحنههای جذاب و هیجانانگیز است. خواندن این کتاب لذت محض است.»
و اما در بارهی داستان باید گفت که یکی از برجستهترین نکات این کتاب حضور دائمی و پررنگ و قدرتمند عناصر ژانر فانتزی در تمام طول داستان است، بی آنکه موجب سطحی شدن، یا دم دستی شدن این عناصر؛ و یا خسته کننده شدن حضور آنها شود. کتاب در کل سیر سریعی دارد و پرحادثه است به طوری که به خواننده فرصت زمین نهادنش را نمیدهد.
داستان سابریل در بستر فضایی سرد روایت می شود و باید اشاره کرد که با اینکه جلد اول از یک پنجگانه است ولی از نظر داستانی می توان آن را مستقل دانست ، خواند و از آن لذت برد.
روایت داستان
سابریل دختری است که در لحظات اولیهی عمر خود، درست در بدو تولد وارد رودخانه مرگ شده و تا نزدیک اولین دروازه نیز رفته و بازگشته، اما این ربطی به توانایی او برای عبور خود خواسته از صد بین مرگ و زندگی ندارد، زیرا سابریل دختر ابهورسن محافظ مرگ است. اکنون ابهورسن گم شده و .............
برشی از داستان
در باز بود. و هیکلی به رنگ قیر آنجا ایستاده بود، درست مانند اینکه کسی شمایل یک مرد را در آسمان سیاه و بیستارهی شب کشیده باشد. هیچ شکل خاصی نداشت فقط سرش را از سمتی به سمت دیگر میگرداند. مثل اینکه دنبال چیزی بگردد. در یک دستش که چهار انگشت داشت کیفی حمل میکرد که متعلق به این دنیا بود. جنس زبر کیف بافتنی مانند جسم خشن خودش بود.
دستان سابریل حرکتی نامعلوم کرد و سپس نشانهای کارتر را که برای خواب ناگهانی، سکوت و آرامش بود، کشید. او به دو طرف خوابگاه اشاره کرد و یکی از نشانهای اصلی را کشید، سپس همه را با هم رسم کرد. تمام دختران خوابگاه ناگهان دست از جیغ کشیدن برداشتند و به طرف تختهایشان رفتند.
چرخش سر جانور متوقف شد و سابریل فهمید که توجه او را به خود جلب کرده است. موجود آرام حرکت کرد. یک پای زمختش را بلند کرد و به جلو تاب داد، لحظهای استراحت کرد، بعد دومین پا را کمی جلوتر از پای اول قرار داد. حرکتی سلانه سلانه که صدایی ترسناک بر روی فرش پدید میآورد. از هر تختی که عبور میکرد، روشنایی الکتریکی لحظهای میدرخشید و بعد خاموش میشد.
بیشتر
مجموعه پنج گانهی پادشاهی کهن، نوشته گارت نیکس است. سابریل(1995) اولین کتاب از این مجموعه است. کتابهای بعدی مجموعه به ترتیب عبارتند از: لیرایل (2001) و ابهورسن (2003)و دو کتاب دیگر که هنوز منتشر نشده و تا سال 2011 انتشار می یابند.
این کتاب، کتابی حادثهای با درون مایههای قدرتمند ژانر فانتزی است؛ تایمز در مورد آن نوشته است: «داستان سابریل مملو از شخصیتهای جالب، صحنههای جذاب و هیجانانگیز است. خواندن این کتاب لذت محض است.»
و اما در بارهی داستان باید گفت که یکی از برجستهترین نکات این کتاب حضور دائمی و پررنگ و قدرتمند عناصر ژانر فانتزی در تمام طول داستان است، بی آنکه موجب سطحی شدن، یا دم دستی شدن این عناصر؛ و یا خسته کننده شدن حضور آنها شود. کتاب در کل سیر سریعی دارد و پرحادثه است به طوری که به خواننده فرصت زمین نهادنش را نمیدهد.
داستان سابریل در بستر فضایی سرد روایت می شود و باید اشاره کرد که با اینکه جلد اول از یک پنجگانه است ولی از نظر داستانی می توان آن را مستقل دانست ، خواند و از آن لذت برد.
روایت داستان
سابریل دختری است که در لحظات اولیهی عمر خود، درست در بدو تولد وارد رودخانه مرگ شده و تا نزدیک اولین دروازه نیز رفته و بازگشته، اما این ربطی به توانایی او برای عبور خود خواسته از صد بین مرگ و زندگی ندارد، زیرا سابریل دختر ابهورسن محافظ مرگ است. اکنون ابهورسن گم شده و .............
برشی از داستان
در باز بود. و هیکلی به رنگ قیر آنجا ایستاده بود، درست مانند اینکه کسی شمایل یک مرد را در آسمان سیاه و بیستارهی شب کشیده باشد. هیچ شکل خاصی نداشت فقط سرش را از سمتی به سمت دیگر میگرداند. مثل اینکه دنبال چیزی بگردد. در یک دستش که چهار انگشت داشت کیفی حمل میکرد که متعلق به این دنیا بود. جنس زبر کیف بافتنی مانند جسم خشن خودش بود.
دستان سابریل حرکتی نامعلوم کرد و سپس نشانهای کارتر را که برای خواب ناگهانی، سکوت و آرامش بود، کشید. او به دو طرف خوابگاه اشاره کرد و یکی از نشانهای اصلی را کشید، سپس همه را با هم رسم کرد. تمام دختران خوابگاه ناگهان دست از جیغ کشیدن برداشتند و به طرف تختهایشان رفتند.
چرخش سر جانور متوقف شد و سابریل فهمید که توجه او را به خود جلب کرده است. موجود آرام حرکت کرد. یک پای زمختش را بلند کرد و به جلو تاب داد، لحظهای استراحت کرد، بعد دومین پا را کمی جلوتر از پای اول قرار داد. حرکتی سلانه سلانه که صدایی ترسناک بر روی فرش پدید میآورد. از هر تختی که عبور میکرد، روشنایی الکتریکی لحظهای میدرخشید و بعد خاموش میشد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سابریل
:D