بررسی و نقد مقالۀ ژن خدا
مترجم:
س. هوشیار
امتیاز دهید
.
در این اثر خلاصه ای بسیار مختصر و مفید از مقالۀ ژن خدا به زبان علمی و ساده ارائه شده است. و سپس انتقادات وارد بر آن مورد بررسی قرار گرفته است.
این مقاله راجع به ژنی است که متخصصان ژنتیک نام علمی VMAT2 را به آن داده اند که بطور اختصاری حروف اول عبارت طولانی Vesicular monoamine transporter 2 می باشد و یکی از مهندسان ژنتیک به نام آقای (( Dean Hamer )) به دلخواه خود و از روی سلیقه، نام جنجالی (( ژن خدا)) را روی آن گذاشته و با پر و بال دادن به ابعاد قضیه و استدلال هایش توانسته است در فضای مطبوعاتی حاکم بر دعوای بین علم و دین، سر و صدایی راه بیندازد و و توجه بسیاری از خداباوران را به خود جلب کند. این در حالیست که بسیاری از متخصصین ژنتیک و حتی بسیاری از خداباوران نیز این فرضیه را مورد انتقاد شدید قرار داده اند که در ادامه مقاله به این موارد اشاره خواهیم کرد.
برای دعوت شما به خواندن این کتاب ذکر نکته ای مقدماتی قابل توجه است و آن اینکه، ژن مذکور در جانوران دیگری چون موشهای آزمایشگاهی هم وجود دارد؛ با این وجود آیا می توان ادعا کرد این ژن بر اثر تکامل در نوع بشر به وجود آمده و باقی مانده است؟!!
بیشتر
در این اثر خلاصه ای بسیار مختصر و مفید از مقالۀ ژن خدا به زبان علمی و ساده ارائه شده است. و سپس انتقادات وارد بر آن مورد بررسی قرار گرفته است.
این مقاله راجع به ژنی است که متخصصان ژنتیک نام علمی VMAT2 را به آن داده اند که بطور اختصاری حروف اول عبارت طولانی Vesicular monoamine transporter 2 می باشد و یکی از مهندسان ژنتیک به نام آقای (( Dean Hamer )) به دلخواه خود و از روی سلیقه، نام جنجالی (( ژن خدا)) را روی آن گذاشته و با پر و بال دادن به ابعاد قضیه و استدلال هایش توانسته است در فضای مطبوعاتی حاکم بر دعوای بین علم و دین، سر و صدایی راه بیندازد و و توجه بسیاری از خداباوران را به خود جلب کند. این در حالیست که بسیاری از متخصصین ژنتیک و حتی بسیاری از خداباوران نیز این فرضیه را مورد انتقاد شدید قرار داده اند که در ادامه مقاله به این موارد اشاره خواهیم کرد.
برای دعوت شما به خواندن این کتاب ذکر نکته ای مقدماتی قابل توجه است و آن اینکه، ژن مذکور در جانوران دیگری چون موشهای آزمایشگاهی هم وجود دارد؛ با این وجود آیا می توان ادعا کرد این ژن بر اثر تکامل در نوع بشر به وجود آمده و باقی مانده است؟!!
آپلود شده توسط:
Hoshyar
1389/06/17
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بررسی و نقد مقالۀ ژن خدا
در همین راستا، اخیراً اطلاعات بسیار محدودی از یک طرح کلان «پنتاگون» در قالب پروژهای برای اثرگذاری بر سطح اعتقادات مذهبی قربانیان افشا شده است که بررسی مستندات این پروژه، حساسیت و اهمیت بسیار بالای آن را به تصمیمگیران و مسئولان امر در حوزه بیوتروریسم کشور گوشزد میکند.
«فان وکس» یا Fun vax مخفف یک عبارت انگلیسی بهمعنای «ویروسِ علیه بنیادگرایی مذهبی» نام پروژه پنتاگون است که انتشار فیلم کوتاهی درباره این پروژه، برخی اهداف، جامعه هدف، نحوه تأثیرگذاری و عملکرد آن بر قربانیان و ... را برملا کرده است؛ در این پروژه با وارد کردن ویروسی آزمایشگاهی به بدن قربانی، عملکرد بخش خاصی از مغز قربانی دچار اخلال می شود با این توضیح که بانیان این پروژه خطرناک مدعی هستند که تظاهر و بروز ژن خاصی بهنام "VMAT2" در بنیادگران مذهبی و تندروهای مذهبی بسیار زیاد است (از نظر طراحان این پروژه، تقریباً عموم مسلمانان، افراد بنیادگرای مذهبی و تندرو هستند).
بر اساس مستندات اعلامی پروژه فان وکس، ویروس خاص ساخته شده پس از ورود به بدن قربانی که در واقع میتواند هر یک از مسلمانان در کشورهای مختلف باشند، بهروی ژن "VMAT2" این افراد تأثیراتی میگذارد و سبب میشود یک فرد افراطی (با تعریف خاص بانیان این پروژه) به یک فرد عادی (غیرمذهبی) تبدیل شود و یا بهعبارت سادهتر، سطح اعتقادات این افراد دستخوش تغییرات ملموس شده و ریشه برخی باورهای دینی در فرد قربانی، خشکانده شود.
اما زمانی حساسیت این پروژه بیشتر برای جامعه هدف یعنی مسلمانان مشخص میشود که در این سند بهصورت صریح اعلام میشود که «این ویروس سبب میشود یک فرد افراطی(؟!) به یک فرد عادی تبدیل شود؛ بهنظر ما این کار میتواند تأثیر چشمگیری در منطقه خاورمیانه بگذارد؛ در برنامه فعلی و آزمایشی که تاکنون انجام دادهایم از ویروسهای دستگاه تنفسی از قبیل "ویروس ذاتالریه یا واینا" استفاده کردهایم؛ معتقدیم با این شیوه میتوانیم شمار زیادی از جمعیت این منطقه را در معرض این ویروس قرار داد، اکثر مردم این منطقه در معرض هر دو ویروس قرار گرفتهاند و کاملاً مطمئن هستیم که این شیوه، شیوهای بسیار موفقیتآمیز خواهد بود».
«فان وکس» پروژه مخفی پنتاگون برای «دینزدایی» از جامعه مسلمانان:
«فان وکس» یا Fun vax مخفف یک عبارت انگلیسی بهمعنای «ویروسِ علیه بنیادگرایی مذهبی» نام پروژه مخفی پنتاگون علیه مسلمانان است که انتشار فیلمی درباره این پروژه، برخی اهداف، جامعه هدف، نحوه تأثیرگذاری و عملکرد آن بر قربانیان و ... را برملا کرده است.
به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»؛ مسئله «بیوتروریسم» و استفاده برخی از کشورها از جمله آمریکا و رژیم صهیونیستی از سلاحهای بیولوژیک برای حذف بیسروصدا و خاموش مخالفان و چهرههای برجسته و مؤثر در کشورهای مختلف، هر روز ابعاد و زوایای تازهای به خود میگیرد بهگونهای که اخیراً با رسانهای شدن خبر ترور بیولوژیک برخی افراد و چهرههای شاخص کشورمان، این مسئله در کانون توجه جدی مسئولان کشور و افکار عمومی قرار گرفته است.
طی ماههای اخیر، حساسیت این مسئله به حدی رسید که مجلس شورای اسلامی، شورای عالی امنیت ملی و سازمان پدافند غیرعامل نیز بهصورت مستقیم به این موضوع ورود پیدا کردند؛ اما اینکه بیوتروریسم چیست و چه اشکالی میتواند داشته باشد، باید بیش از پیش توسط رسانهها مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد تا ابعاد و زوایای پنهان آن هرچه بهتر و بیشتر برای توده مردم روشن شود و از سویی مسئولان امر به این واسطه، بهصورت جدیتر و همهجانبه به این مسئله بپردازنند.
از سویی با توجه به ماهیت بیوتروریسم و استفاده از آخرین دستاوردهای علمی و تکنولوژیک در این نوع از ترورها، باعث شده که بیوتروریسم هر روز روشها و اشکال جدیدی بیابد و حتی وارد برخی از حوزههایی شود که دیگر صرفاً محدود به هدف گرفتن جسم و فیزیک شخص قربانی نیست و تمرکز آن بر روی ابعاد روحی، روانی و اعتقادی فرد خواهد بود.
هشدارها
در طول بحث، هامر دقیقا «هشدارها»یی را که خوانندگان باید به ذهن بسپارند را یاد آور می شود.
مثلا، او به دقت اشاره می کند که ژن خدا (پلی مورفیسم VMAT۲) تبیین کاملی از معنویت نیست.
جای بررسی و تحقیق بسیار زیادی وجود دارد. همچنین، هامر به دقت متذکر می شود که ژن خدا در درجۀ نخست معطوف به پیوند میان ژن ها و تمایل ما برای تجربۀ معنوی هست.
یعنی، هامر به پایۀ ژنتیکی و عصبی شیمیایی می پردازد به عنوان اینکه چرا انسان ها باورهای دینی را اخذ می کنند، نه تجربۀ خدا.
به بیان دیگر، درحالی که پژوهشگران ژنتیک قادرند جهات عصبی شیمیایی اضافی معنویت را شناسایی کنند، این به هیچ وجه این بحث را که آیا خدا وجود دارد یا نه را مختومه نمی کند.
منبع: dinonline.com
شناسایی ژن
سپس هامر، در تحقیقش ژن های متعددی را که چه بسا نامزدهای جنبۀ ژنتیکی خوداستعلایی هستند شناسایی می کند. پس از چند تلاش ناموفق (به طور کل، در حدود ۳۵۰۰۰ ژن در ژنوم انسان وجود دارد)، هامر توضیح می دهد چگونه توالی ژن VMAT۲ به ذهن او و تیم تحقیقاتی اش خطور کرد. توالی ژن VMAT۲ چندشکله است و دارای سه آلل هست. آنچه هامر یافت این بود که یک آلل (پلی مورفیسم A۳۳۰۵۰C) به شدت با کسانی مرتبط است که مراتب بالای خوداستعلایی را گزارش می دهند. توالی ژن VMAT۲مسئول برنامه نویسی برای پروتئین هایی هست که گروهی از انتقال دهنده های عصبی شناخته شده را به عنوان مونوآمین های برمی سازد، که منجر به قطعۀ بعدی پازل می شود: مکانیسم مغزی ای که توسط آن، ژن خدا، تجربیات معنویِ خوداستعلایی را ایجاد می کند چیست؟
مکانیسم مغز
مونوآمین ها یک گروه از انتقال دهنده های عصبی (من جمله سروتونین و دوپامین) هستند که مسئول (یا دخیل در) تعدادی از پدیده های عصبی شیمیایی هستند، من جمله احساس شادی و سرخوشی، احساس مثبت، و تمایل به اعتیاد. به طور کل، مونوآمین ها مسئول احساسات «متعالی» هستند که ما تجربه می کنیم هنگامی که مواد مختلف کنترل شده، محرک ها، یا گیاهان روان گردان مصرف کرده ایم. آنچه مهم است این است که مونوآمین ها واسطه هاس بیوشیمیایی برای فعل و انفعال میان تجربه و عاطفه/احساس هستند (میان سیستم لیمبیک مغز و سیستم قشر- تالامو مغز). خلاصه، مونوآدین ها نقش مهمی در احساسات وصف ناپذیر «خود استعلایی» ایفا می کنند که پرسشنامه هامر اندازه گیری می کند.
مزیت های انتخابی
بخش روش شناختی نهایی در مطالعات هامر این است که مزیت انتخابی ژن خدا را شناسایی کند. چرا چنین ژنی موجود هست و باقی می ماند؟ چرا معنویت چنین صفت مشترک انسان است؟ از نقطه نظر تکاملی، ژن خدا برحسب بقا و تولید مثل چه کاری برای ما انجام می دهد ؟
اینها پرسش های ساده ای نیستند، و پاسخ های ساده ندارند. در اینکه نظریه پردازانه ترین فصل در تمام کتاب کدام است (به استثنای فصل بعد، که بحث آن درپی می آید)، هامر پاسخ اساسی به این معما می دهد: ژن خدا مفید بود (و هنوز هم هست) به دلیل اینکه به طول عمر و بقای جامعه کمک می کند.
از نظر طول عمر، عمل دینی و معنوی موجب سلامت بیشتر افراد می شود (من جمله میزان مرگ و میر، بیماری های قلبی، فشار خون بالا و سرطان را کاهش می دهد). افزون بر این، افراد معنوی تمایل دارند از تفکر مثبت (یا آنچه هامر «نیروی باور» می خواند) بهره مند شوند. اعم از اینکه خدا موجود باشد یا نه، به نظر می رسد باور به خدا (هر مفهوم متعالی دیگر) به زنده ماندن می انجامد.
از نظر جامعه، عمل دینی و معنوی فراهم آورندۀ انسجام گروهی و روابط متقابل افراد هست. و کودکان بزرگ شدۀ در چنین جامعه ای احتمالا به دین پدر و مادرشان می گرود (یعنی، باورهای دینی به لحاظ اجتماعی مشروط می باشند، درحالی که ظرفیت تجربۀ معنوی، ژنتیکی است).
در حالی که این نحوه پاسخ دادن معقول هست، تلقی یا برداشت هامر ضرورتا محدود است. او متخصص ژنتیک رفتاری است، نه روان شناس، پژوهشگر پزشکی، یا زیست شناس تکاملی. کار شناسایی مزیت انتخابی ژن خدا یک پروژه مهم است که به تحقیق و بررسی قابل توجهی نیاز دارد.
منبع: dinonline.com
اندازه گیری
به منظور مطالعه علم ژنتیک رفتاری، هامر تکنیک اندازه گیری تجربیات دینی عمیق را ایجاد می کند. وی بین دینداری و معنویت فرق می گذارد. دینداری برحسب حضور در کلیسا، رفتارهای رای گیری، و عوامل اجتماعی – علمی اندازه گیری شد. دینداری سال ها، با موفقیت، توسط دانشمندان اجتماعی اندازه گیری شد، و با استفاده از انواع تکنیک ها مستند/تثبیت شد.
در مقابل، هامر بیشتر علاقمند به آنچه او معنویت می خواند هست، مانند تجربۀ عمیقی که منجر به بیداری مذهبی، حس خود استعلایی، و احساس ارتباط با خدا می شود. اینها همه اقدامات تجربی هستند که به طور عمیقی با نوروبیولوژی ما مرتبط هستند. به منظور بررسی جزء/مؤلفۀ ژنتیکی زندگی دینی، هامر بر این مفهوم معنویت تمرکز می کند
با چنین تمایزی، هامر شیوۀ قابل اعتمادی از اندازه گیری را بسط می دهد. وی با تکیه بر کار قبلی مازلو و کلُنینگر، مقیاس های اندازه گیری مبتنی بر خودفراموشی (شخص چنان در کاری غوطه ور می شود که برای لحظاتی "خود را فراموش می کند")، شناسایی فراشخصی (نوعی انتشار/اشاعه خود با چیزی بزرگتر، مانند طبیعت، کیهان، یا خدا)، و عرفان را پالایش می کند و برمی گزیند.
پس از تجزیه و تحلیل برخی از داده ها و بررسی متقابل آنها، هامر نتیجه می گیرد که این سه صفت در شیوه های به لحاظ آماری مهم "با هم سازگار/متحد می شوند". این سه صفت، به عبارت دیگری، اندازه گیری می کنند که چیزی منسجم وجود دارد. در مجموع، هامر این سه صفت را تنها به عنوان "خود استعلایی" (نام ابزار/دستگاه TCI، یا پرسشنامه شخصیت و خلق و خو است) تلقی می کند.
وراثت
سپس هامر داده ها را با این ابزار/دستگاه اندازه گیری جمع آوری می کند، و بررسی جمعیت های و زیرگروه های متعدد را دنبال می کند. از آنجا که علم ژنتیکِ رفتار رشته ای است که تفاوت نسبی میان تأثیرات علّی (به عنوان مخالف عوامل محیطی) را اندازه گیری می کند، جمع آوری اطلاعات دربارۀ خواهر و برادر و دوقلوها به متخصص ژنتیک اجازه می دهد تا سهم نسبی محیط (به اشتراک گذاشته شده و گذاشته نشده) و همچنین ژن ها (دوباره، به اشتراک گذاشته شده و گذاشته نشده) را جدا کند. خلاصه، هامر داده هایی را جمع آوری می کند که منجر می شود به شناسایی وراثت ژن هایی که با مراتب بالاتری از خوداستعلاییِ گزارش شده مرتبط هستند. نتایج او عبارتند از اینکه حدود ۴۰٪ - ۵۰٪ از خوداستعلایی ارثی است. درحالی که این درصد خیلی به نظر نمی رسد، اما واقعا یک یافتۀ فوق العاده هست.
منبع: dinonline.com
مروری بر کتاب «ژن خدا: چگونه ایمان به ژن ها پیوند داده می شود؟» اثر دین اچ. هامر
جیمز سیگ
هامر معتقد هست که مسئلۀ تجربۀ خداوند نسبت به بررسی پایۀ ژنتیکی تجربۀ دینی و معنویت خنثاست.
مروری بر کتاب «ژن خدا: چگونه ایمان به ژن ها پیوند داده می شود؟» اثر دین اچ. هامر
دین هارمر متخصص ژنتیک که تحصیل کردۀ هاروارد هست در این جلد، به تحقیقی دربارۀ پایۀ ژنتیک باور دینی و معنویت دست می زند. این کتاب خوب و روان نوشته شده است، به ویژه برای کسانی که با مطالعۀ علم ژنتیک رفتاری و علم ژنتیک مولکولی آشنایی ندارند. هامر به طرز ماهرانه ای استدلالی برای پیوند میان توانایی انسانی ما برای تجربۀ دینی عمیق، سازوکار/مکانیزم های مغزی نهفته در چنین تجربیات، و پایۀ ژنتیکی برای آن مکانیزم های مغز به دست می دهد.
او به دقت تبیین می کند که عنوان کتاب کمی بیش از حد ساده انگارانه است (و تصدیق می کند که مجموعه ای از ژن ها مسئول مکانیزم هایی هستند که تجربۀ دینی را ممکن می سازند) و همچنین دقیقا تبیین می کند که ژن خدا به وجود خدا مربوط نیست. البته، هامر تلاش می کند نشان دهد بیولوژی انسانی ما چگونه اجازه می دهد تا واجد چنین تجربیات عمیقی باشیم که میان بسیاری از سنت های دینی مشترک هستند. به عبارت دیگر، از آنجایی که ما می توانیم پایۀ عصب زیست شناختی و ژنتیکی تجربۀ دینی را تبیین کنیم، این بدان معنا نیست که خداوند وجود ندارد. هامر معتقد هست که مسئلۀ تجربۀ خداوند نسبت به بررسی پایۀ ژنتیکی تجربۀ دینی و معنویت خنثاست.
تز اصلی
تز اصلی هامر را می توان به سه بخش اصلی تقسیم کرد. نخست، هامر بنا دارد دینداری را از معنویت تفکیک کند، با تمرکز بر پیوند معنویت به تجربیات عمیق و خود استعلایی (انواع تجربیات دینی که ویلیام جیمز در کتاب معروفش «انواع تجربۀ دینی» بررسید،). هامر از طریق یک روش قابل اعتمادی میل شخص به چنین تجربه ای را به بوته آزمایش درمی آورد.
دوم، هامر حضور میان فرهنگی چنین تجربیات عمیق را بررسی می کند، و متذکر می شود که توانایی تجربیات خوداستعلا، میان فرهنگی هست. اما همانند بیشتر توانایی های انسانی (مطالعه، حرکت، توانایی هضم لاکتوز، و غیره)، توانایی تجربیات خوداستعلا متفاوت هست. برخی بیشتر مستعد چنین تجربه هایی هستند، سایرین کمتر. هامر با بهره گیری پرسش نامه های مختلف کسانی را شناسایی می کند که در منتهای این توانایی هستند. با استفاده از جمعیت های مختلف، من جمله خواهر و برادر و دوقلوهایی که با هم بزرگ شدند و از هم جدا هستند، هامر به یافته های قابل توجهی می رسد (هامر یادآور می شود، این مطالعات تاحدی در حجم محدود هستند و به اندازۀ کافی تکرار نشده اند).
در نهایت، هامر پس از شناسایی کسانی که چنین تجربیات معنوی ای را گزارش کردند، به مارکرهای ژنتیکی که ممکن هست مشترکا برگزار شوند می پردازد. در این دوره از تحقیقات اش (که در آن کارهای آزمایشگاهی کار فشرده و برخی تکنیک های خلاق مارک کردن ژن لازم هست) هامر گزارش می دهد که توالی ژن VMAT۲ به نظر می رسد کلید درک تفاوت میان آنهایی که احتمالا واجد تجربیات معنوی هستند و کسانی که واجد نیستند، باشد. توالی ژن VMAT۲ (یا، به طور خاص، پلی مورفیسم A۳۳۰۵۰C، با نام مستعار، ژن خدا ) مسئول برنامه نویسی پروتئین هایی هستند که در موناآمین ها (گروهی از انتقال دهنده های عصبی که مسئول بسیاری از اَشکال اعتیاد به مواد شیمیایی هستند) نهفته هستند و پایۀ عصبی خود استعلایی معنوی را برمی سازند.
در ادامه، من برخی از جزئیات استدلال هامر را تشریح می کنم، با تمسک به پنج عامل کلیدی: اندازه گیری، وراثت، مکانیزم های مغزی، و مزیت های انتخابی.
منبع: dinonline.com
طور کلی عرصه ژنتیک رفتار و کشف جنبه های ژنتیکی و ژن های خاص برای ویژگی های فردی، اخلاقی، احساسی، عاطفی، اخلاقی، روحی و روانی انسان کاری است بسیار دشوار و اگر غیر ممکن نباشد قطعا نیازمند بررسی عوامل ژنتیکی و عوامل محیطی تاثیر گذار بر شخصیت انسان است.
بطور کلی می توان گفت ژن ها بستر اولیه فعالیت انسان هستند ولی عوامل محیطی شامل تربیت خانوادگی، تغذیه ، محیط زندگی، دوستان ، معلمین و ده ها عامل دیگر در تکوین شخصیت یک انسان نقش دارند و انسان ترکیبی از این دو است و ثانیا وجود روح انسانی که عامل گرایش او به خداوند و فطرت ذاتی است در انتخاب راه زندگی نقش اساسی ایفا می کند.
پروژه Fun vax
اخیراً اطلاعات بسیار محدودی از یک طرح کلان «پنتاگون» در قالب پروژهای برای اثرگذاری بر سطح اعتقادات مذهبی قربانیان افشا شده است که بررسی مستندات این پروژه، حساسیت و اهمیت بسیار بالای آن را به تصمیمگیران و مسئولان امر در حوزه بیوتروریسم کشور گوشزد میکند.
«فان وکس» یا Fun vax مخفف یک عبارت انگلیسی بهمعنای «ویروسِ علیه بنیادگرایی مذهبی» نام پروژه پنتاگون است که انتشار فیلم کوتاهی درباره این پروژه، برخی اهداف، جامعه هدف، نحوه تأثیرگذاری و عملکرد آن بر قربانیان و ... را برملا کرده است؛ در این پروژه با وارد کردن ویروسی آزمایشگاهی به بدن قربانی، عملکرد بخش خاصی از مغز قربانی دچار اخلال می شود با این توضیح که بانیان این پروژه خطرناک مدعی هستند که تظاهر و بروز ژن خاصی بهنام "VMAT2" در بنیادگران مذهبی و تندروهای مذهبی بسیار زیاد است (از نظر طراحان این پروژه، تقریباً عموم مسلمانان، افراد بنیادگرای مذهبی و تندرو هستند).
بر اساس مستندات اعلامی پروژه فان وکس، ویروس خاص ساخته شده پس از ورود به بدن قربانی که در واقع میتواند هر یک از مسلمانان در کشورهای مختلف باشند، روی ژن "VMAT2" این افراد تأثیراتی میگذارد و سبب میشود یک فرد افراطی (با تعریف خاص بانیان این پروژه) به یک فرد عادی (غیرمذهبی) تبدیل شود و یا بهعبارت سادهتر، سطح اعتقادات این افراد دستخوش تغییرات ملموس شده و ریشه برخی باورهای دینی در فرد قربانی، خشکانده شود.
اما زمانی حساسیت این پروژه بیشتر برای جامعه هدف یعنی مسلمانان مشخص میشود که در این سند بهصورت صریح اعلام میشود که «این ویروس سبب میشود یک فرد افراطی(؟!) به یک فرد عادی تبدیل شود؛ بهنظر ما این کار میتواند تأثیر چشمگیری در منطقه خاورمیانه بگذارد؛ در برنامه فعلی و آزمایشی که تاکنون انجام دادهایم از ویروسهای دستگاه تنفسی از قبیل "ویروس ذاتالریه یا واینا" استفاده کردهایم؛ معتقدیم با این شیوه میتوانیم شمار زیادی از جمعیت این منطقه را در معرض این ویروس قرار داد، اکثر مردم این منطقه در معرض هر دو ویروس قرار گرفتهاند و کاملاً مطمئن هستیم که این شیوه، شیوهای بسیار موفقیتآمیز خواهد بود».
منبع: http://snn.ir/
دکتر هامر تصمیم گرفت از این اطلاعات گرد آوری شده برای تحقیق دیگری در مورد ارتباط بین معنویت و مذهب با ژنتیک در جنب آن پروژه انجام دهد. در ابتدا او نتایج مطالعات را برای دسته بندی افراد در گروه های مختلف مذهبی و غیر مذهبی انجام داد. سپس او به بررسی ارتباط ژن ها با ایمان مذهبی افراد پرداخت تا بررسی کند آیا هیچ ارتباطی بین این اعتقادات و ژن خاصی وجود دارد یا نه؟! انتخاب ژن بین 35000 ژن انسانی با 3 میلیارد نوکلئوتید باز هسته ای برای مطالعه کار دشواری بود. او مجبور بود دامنه ژن ها را کمتر کند بنابر این بر روی 9 ژن خاص که مشخص شده بود نقش اساسی را در تولید گیرنده های شیمیایی مغز و بخصوص مونو آمینازها داشتند، متمرکز شود. این مواد شامل سروتونین، نورو اپی نفرین و دوپامین ها که نقش مهمی در عملکرد مود و شخصیت و رفتار دارند می باشند. این مواد تحت تاثیر داروهای ضد افسردگی مثل پروزاک هستند. بررسی ژن های 9 گانه هدف در DNA این افراد موجب دستیابی به داده های اولیه شد. یک موتاسیون در ژن VMAT2 دیده می شد و یک رابطه مهم بین این ژن و آنچه در فرم پرسشنامه داوطلبین اخذ شده بود وجود داشت.
نکته مهم در این یافته این بود که جایگزینی یک موتاسیون سیتوزین و آدنین در این ژن در افراد مختلف دیده می شد. آنهایی که دارای سیتوزین در نقطه مشخصی از سکانس ژن مزبور بودند با امتیاز بالا در پرسشنامه از نظر گرایشات مذهبی و آنهایی که دارای نوکلئوتید آدنین در همان نقطه بجای سیتوزین بودند در درجه پایین تری از سطح مذهبی بودن را نشان می دادند. یک موتاسیون در یک نوکلئوتید در وسط این ژن آیا رابطه مستقیمی با مذهبی بودن و غیر مذهبی بودن این افراد داشت؟ دکتر هامر معتقد نبود که این رابطه مستقیم است ولی آنهایی که ژن مثبت را داشتند زمینه مساعدی برای گرایش به سوی معنویت داشته اند و به این نکته مهم تاکید کرد که به هیچ وجه نمی توان معنویت را با یک ژن مشخص مرتبط نمود.
اعتقاد به خدا و امور معنوی رفتار های بسیار پیچیده ای است و به هیچ وجه نمی توان و نباید دنبال یک ژن منفرد برای آنها گشت. اینگونه رفتار ها در صورت داشتن منشا وراثتی قطعا باید انتظار داشت ده ها و صدها و هزاران ژن با رفتارهای مختلف در آن درگیر باشند، زیرا به گفته دانشمندان اگر فردی ادعا نمود ژنی مسئول یک فرایند یا پدیده را پیدا کرده است باید دلایل بسیار مستند و مستقیمی از این ارتباط را ارائه دهد.
بنابر این یافته دکتر هامر و ادعای او در کتاب خود به اندازه کافی اقناع کننده نیست و بسیار دشوار است که بتوان رابطه مستقیمی بین این ژن و ایمان مذهبی افراد مشاهده نمود. نکته دیگر اینکه محققین دیگری که تلاش کرده اند این یافته را بررسی نمایند به جواب قانع کننده ای که ارتباط این دو را ثابت نماید دست نیافته اند.
منبع: http://snn.ir/
ماجرای «ژن خدا»
اخیرا مطالبی در مورد نقش ژنتیک در گرایشات مذهبی مطرح شده است که در جوامع علمی بازخورد های متفاوتی داشته است. دکتر دین هامر در کتاب خود با نام The God Gene یا ژن خدا که در سال 2004 منتشر شد مدعی گردید که ایمان مذهبی منشا ژنتیکی دارد و دلایل متعددی را نیز در این باره مطرح نمود.
دکتر هامر که متخصص ژنتیک مولکولی و استاد مرکز ملی سرطان امریکاست در کتاب خود مدعی است که در همه جوامع، پیروان مذهبی دیده می شوند و حتی ده ها سال حاکمیت کمونیسم در برخی کشور ها نتوانست مانع اجرای مراسم مذهبی و گرایش مردم به دین و ایمان در فرقه های مختلف گردد زیرا این یک نیاز درونی است که البته ژن خاصی مسئول آن نیست و مجموعه ای از ژنها این نیاز را در انسان ها ایجاد می کنند ولی با این تفاوت که در برخی این ژن ها فعال ترند پس مومن تر هستند و در برخی این ژن ها کمتر فعال شده اند بنابر این یا گرایشات مذهبی ضعیفی دارند و یا کلا بی مذهب و لا مذهب هستند.
ریشه این فرضیه از آنجا نشئت گرفته است که بسیاری از رفتارهای ما منشا ژنتیکی دارد و بسیاری از روحیات و خلقیات ما تحت تاثیر سیستم زیستی و ساختار بیولوژیک ماست. مذهب امری ساده نیست چنان که مومنین حتی حاضرند برای حفظ ایمان و ارزش های مذهبی خود جان خود و خانواده خود را فدا کنند پس امری بسیار مهم و حیاتی در زندگی انسان است.
مذهب راه و روش زندگی است و انسانهایی که مومن مذهبی هستند تمام زندگی خود را وقت حفاظت از ارزش های دینی و تبلیغ آن می کنند و به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن آن نیستند. پس آیا این فرایند اعتقادی منشا درونی ندارد؟ او سپس نمونه های بسیاری را از زندگی و نقش وراثت در ایمان مذهبی را مثال می زند و در نهایت از ژنی سخن می گوید که نقش مهمی در ایمان مذهبی دارد.
این عامل با نام vesicular monoamine transporter 2 در واقع پروتئینی است که توسط ژن SLC18A2 رمز شده است و پروتئین غشاء سلولی است و انتقال دهنده عصبی است از خانواده مونو آمیناز ها که انتقال دهنده های عصبی چون دوپامین، نورو اپی نفرین، سروتونین و هیستامین را از سیستوزول سلولی به وزیکول های عصبی منتقل می کند.
دکتر هامر تحقیقات خود را از سال 1998 زمانی که بر روی پروژه ای با موضوع اعتیاد به سیگار در موسسه ملی سرطان امریکا کار می کرد شروع نمود در بخشی از این مطالعه او بر روی بیش از 1000 نفر مرد و زن تستی 240 سئوالی در مورد شخصیت را انجام داد که به تست TCI معروف است که مخفف آزمایش خلق و خو و شخصیت است (9) در بخشی از این تست روانشناسی سئوالاتی در باره تعالی شخصیت وجود داشت که در آن سئوالاتی در زمینه تجربیات و احساسات شخصی عرفانی و ارتباط با یک منبع بالاتر و به نحوی احساس مذهبی و دینی را در خود داشت، پرسیده می شد. با کنار هم گذاشتن این داده ها می شد به نوعی به احساس معنویت یا مذهبی بودن در بین افراد مورد آزمایش پی برد.
منبع: http://snn.ir/
دوست عزیز باید بگویم اگر این کتاب را کامل بخوانید خواهید دانست که:
باکتریها و آغازیان و قارچها و گیاهان فاقد این ژن هستند. و این ژن تنها در گروه جانوران است ( نه همه موجودات و نه همه انواع جانداران!! )...
پس لابد با این استدلال شما جانداران گیاهی نظیر کاج و کاکتوس و سرو و سرخس تسبیح و ذکر خدا را (( نمیگویند )) چون ژن انتقال دوپامین را (( ندارند )) !!!!... لطفاً مقاله کامل را با حوصله بخوانید. نه مقدمه تنها را با شتاب.
البته همین مقدار توجه و تعمق شما نیز بسیار تحسین برانگیز است.[/quote]
منظور آیه
یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض ... تسلیم بودن کائنات است در برابر حکم و اراده ناظمی که امکان وجود به آنها بخشیده و در نظامی قرار داده تا بنا بر جایگاهشان انجام وظیفه کنند . این ماهیت آنهاست که او را خالقی عالم , رئوف حکیم , بخشنده و ... توصیف مینماید آنها سخن میگویند برای کسانی که طالب شنیدن هستند و مبین هستند برای کسانی که قادر به دیدن هستند. این تسبیح آنهاست.