روزهای بعد از تو...
نویسنده:
لیلا برناک
امتیاز دهید
مقدمه:
لحظه ها شد روزها، روزها شده ماه ها و امروز ۳۶۵روز از اولین نبودن تو میگذرد، پدرم...
و چشم من اما هنوز به راهِ رفتنت مانده است.
می دانی چند وقت است چشم هایت را ندیده ام؟
چه مدت است صدایت را نشنیده ام؟
چقدر دلم بی تابانه تمنای حضورت می کند.
افسوس نیستی تا ببینی چطور به دنبال رد پایت، کوچه به کوچه دلتنگی را دویدم؛ اما در کشاکش نامرادیِ روزگار، میان خاطره ها گمت کردم.
پاییز تو را ربود و به حافظه یک شب بلند سپرد. سراغت را از هر چه برگ بود گرفتم، نشانی خدا را دادند. به محراب دل نشستم، دست به دامان قلم شدم و واژه به واژه سرودمت.
لحظه ها شد روزها، روزها شده ماه ها و امروز ۳۶۵روز از اولین نبودن تو میگذرد، پدرم...
و چشم من اما هنوز به راهِ رفتنت مانده است.
می دانی چند وقت است چشم هایت را ندیده ام؟
چه مدت است صدایت را نشنیده ام؟
چقدر دلم بی تابانه تمنای حضورت می کند.
افسوس نیستی تا ببینی چطور به دنبال رد پایت، کوچه به کوچه دلتنگی را دویدم؛ اما در کشاکش نامرادیِ روزگار، میان خاطره ها گمت کردم.
پاییز تو را ربود و به حافظه یک شب بلند سپرد. سراغت را از هر چه برگ بود گرفتم، نشانی خدا را دادند. به محراب دل نشستم، دست به دامان قلم شدم و واژه به واژه سرودمت.
آپلود شده توسط:
mehdirezayi
1404/10/09
دیدگاههای کتاب الکترونیکی روزهای بعد از تو...