سوغات جنگ
نویسنده:
غلامرضا جمهوری
امتیاز دهید
تقدیم به آنان که تا آخرین نفس مردانه جنگیدند
کاراکترها:
طلعت خانم / رضا / نامه رسان / تعدادی اهالی محل
صحنه: یک خانه قدیمی که روی دیوارهایش عکسهای قدیمی است که مربوط به اهالی خانه در دوران گذشته بوده، یک قسمت لوکه چوبی و قسمتی دیگر حیاط کوچکی است که در آن تعدادی گلدان قرار دارد. ابتدا به احترام شهدا سرود ملی پخش می شود.
نور می آید. طلعت خانم گوشه ای نشسته و رختهای توی تشت را چنگ می زند و قربان صدقه تنها فرزندش می رود.
طلعت - الهی من فدای خاک پیراهنت بشم مادر. روزی هزار بار رخت تو رو بشورم باکی نیست. شب و روز با خودم می گم آخه کی میشه یه روز بیای روبروم بشینی بگی مادر واسم آستین بالا بزن تا منم دلم خوش بشه و دستتو بزارم تو دست یه دختر خوب و رخت دامادی به تنت کنم (رخت ها را به بند وصل می کند) کی میشه هان؟ من دیگه عمر خودمو کردم. معلوم نیست کی عزراییل جون منم بگیره و بفرستتم پیش آقات خدابیامرز. میدونم اونم اگر زنده بود همین آرزو را داشت...
کاراکترها:
طلعت خانم / رضا / نامه رسان / تعدادی اهالی محل
صحنه: یک خانه قدیمی که روی دیوارهایش عکسهای قدیمی است که مربوط به اهالی خانه در دوران گذشته بوده، یک قسمت لوکه چوبی و قسمتی دیگر حیاط کوچکی است که در آن تعدادی گلدان قرار دارد. ابتدا به احترام شهدا سرود ملی پخش می شود.
نور می آید. طلعت خانم گوشه ای نشسته و رختهای توی تشت را چنگ می زند و قربان صدقه تنها فرزندش می رود.
طلعت - الهی من فدای خاک پیراهنت بشم مادر. روزی هزار بار رخت تو رو بشورم باکی نیست. شب و روز با خودم می گم آخه کی میشه یه روز بیای روبروم بشینی بگی مادر واسم آستین بالا بزن تا منم دلم خوش بشه و دستتو بزارم تو دست یه دختر خوب و رخت دامادی به تنت کنم (رخت ها را به بند وصل می کند) کی میشه هان؟ من دیگه عمر خودمو کردم. معلوم نیست کی عزراییل جون منم بگیره و بفرستتم پیش آقات خدابیامرز. میدونم اونم اگر زنده بود همین آرزو را داشت...
آپلود شده توسط:
hadis.sirjanian
1404/09/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سوغات جنگ