خلاصه کتاب چگونه بزرگسالانی بالغ تربیت کنیم؟
نویسنده:
جولی لیثکات هیمز
امتیاز دهید
رهایی از دام بیشوالدی و آمادهکردن فرزندان برای موفقیت
خلاصه کتاب «چگونه بزرگسالانی بالغ تربیت کنیم؟» (How to Raise an Adult) جانمایه کتاب «جولی لیثکات هیمز» (Julie Lythcott-Haims)، مورخ و مربی آموزشی آمریکایی است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد.
در این اثر، نویسنده به بررسی عمیقِ مشکلی میپردازد که این روزها بسیار رایج شده است: «تربیت زیاد کودکان» یا «overparenting»، که والدین آنچنان در زندگی فرزندان دخالت میکنند، مشکلاتشان را حل میکنند و از برخورد با شکستها محافظت میکنند که فرزندان مستقل شدن را یاد نمیگیرند. لیثکات هیمز با استناد به تحقیقات، مصاحبه با کارشناسان دانشگاه، کارفرمایان، معلمان و تجربهی خودش بهعنوان رئیس دانشجویان تازهوارد در دانشگاه استنفورد نشان میدهد که این روند نه تنها برای کودکان زیانآور است، بلکه برای والدین و جامعه نیز تبعات منفی دارد. کتاب پیشنهادهایی عملی ارائه میدهد تا والدین بتوانند مرزهای دخالت را بشناسند، کودک را تشویق کنند تا مهارتهای زندگی مثل مسئولیتپذیری، حل مسئله، کار سخت و تعادل بین زندگی کاری و شخصی را بیاموزد.
بخشی از متن کتاب چگونه بزرگسالانی بالغ تربیت کنیم؟
«دوران کودکی بیش از هر دورهی دیگری از زندگی مورد تحقیق قرار گرفته و کتابهای مربوط به فرزندپروری قفسههای زیادی از هر کتابفروشی خوب را پر کردهاند. نتیجهای که هر پدر و مادری (و همهی ما) از این موضوع میگیریم این است که وظیفهی اصلیمان این است که بچهها را سالم و ایمن نگه داریم. این یک اصل پایهای است. چیزی است غریزی و زیستی.
در میان عکسهای آلبوم کودکی پسرم سایر، عکسی هست که او در هفتماهگی مستقیم به دوربین نگاه میکند، بیهیچ لبخندی. دوربین فقط تصویر یک نوزاد کوچک را گرفته که کج روی یک سرسره دراز کشیده، اما من خوب به یاد دارم که دستان قوی من او را محکم گرفته بودند، درست بیرون قاب دوربین. آن نخستین سفر سایر به پارک بود؛ اولین بارش روی سرسره. وقتی به عکس نگاه میکنم هنوز میتوانم صدای خودم و همسرم را بشنوم که ذوقزده میگفتیم: «اشکالی نداره عزیزم، ما همینجا هستیم.» اما از نگاه پسرم پیدا بود که نتوانسته بودیم قانعش کنیم.
وقتی عکس را میبینم، به یاد ترسی میافتم که آن روز وجودم را پر کرده بود؛ همان وقتی که کودکم بالای سرسرهای کوچک خوابیده بود. ارتفاعش بیش از چهار فوت (حدود یکونیم متر) نبود و من و همسرم دو طرفش ایستاده بودیم، اما باز هم نگران بودم. آیا سایر در طول این مسیر کوتاه میترسد؟ وقتی به پایین برسد و روی زمین نرم بیفتد، ممکن است سرش ضربه بخورد؟ آیا تجربهی ناخوشایندی خواهد داشت که ما میبایست جلویش را میگرفتیم؟ سالها بعد، وقتی با سایر روی مبل نشسته و عکسهای کودکیاش را مرور میکردیم، همیشه ترس را در چشمانش به خودش نسبت میدادم. اما حالا که سالها گذشته، فکر میکنم شاید او فقط ترسی را بازتاب میداد که در چشمان من و پدرش دیده بود. یک والد چگونه میتواند از آن نقطهی مطلقِ «حفاظت از نوزاد» برسد به جایی که بگذارد او وارد دنیای واقعی شود؟»
خلاصه کتاب «چگونه بزرگسالانی بالغ تربیت کنیم؟» (How to Raise an Adult) جانمایه کتاب «جولی لیثکات هیمز» (Julie Lythcott-Haims)، مورخ و مربی آموزشی آمریکایی است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد.
در این اثر، نویسنده به بررسی عمیقِ مشکلی میپردازد که این روزها بسیار رایج شده است: «تربیت زیاد کودکان» یا «overparenting»، که والدین آنچنان در زندگی فرزندان دخالت میکنند، مشکلاتشان را حل میکنند و از برخورد با شکستها محافظت میکنند که فرزندان مستقل شدن را یاد نمیگیرند. لیثکات هیمز با استناد به تحقیقات، مصاحبه با کارشناسان دانشگاه، کارفرمایان، معلمان و تجربهی خودش بهعنوان رئیس دانشجویان تازهوارد در دانشگاه استنفورد نشان میدهد که این روند نه تنها برای کودکان زیانآور است، بلکه برای والدین و جامعه نیز تبعات منفی دارد. کتاب پیشنهادهایی عملی ارائه میدهد تا والدین بتوانند مرزهای دخالت را بشناسند، کودک را تشویق کنند تا مهارتهای زندگی مثل مسئولیتپذیری، حل مسئله، کار سخت و تعادل بین زندگی کاری و شخصی را بیاموزد.
بخشی از متن کتاب چگونه بزرگسالانی بالغ تربیت کنیم؟
«دوران کودکی بیش از هر دورهی دیگری از زندگی مورد تحقیق قرار گرفته و کتابهای مربوط به فرزندپروری قفسههای زیادی از هر کتابفروشی خوب را پر کردهاند. نتیجهای که هر پدر و مادری (و همهی ما) از این موضوع میگیریم این است که وظیفهی اصلیمان این است که بچهها را سالم و ایمن نگه داریم. این یک اصل پایهای است. چیزی است غریزی و زیستی.
در میان عکسهای آلبوم کودکی پسرم سایر، عکسی هست که او در هفتماهگی مستقیم به دوربین نگاه میکند، بیهیچ لبخندی. دوربین فقط تصویر یک نوزاد کوچک را گرفته که کج روی یک سرسره دراز کشیده، اما من خوب به یاد دارم که دستان قوی من او را محکم گرفته بودند، درست بیرون قاب دوربین. آن نخستین سفر سایر به پارک بود؛ اولین بارش روی سرسره. وقتی به عکس نگاه میکنم هنوز میتوانم صدای خودم و همسرم را بشنوم که ذوقزده میگفتیم: «اشکالی نداره عزیزم، ما همینجا هستیم.» اما از نگاه پسرم پیدا بود که نتوانسته بودیم قانعش کنیم.
وقتی عکس را میبینم، به یاد ترسی میافتم که آن روز وجودم را پر کرده بود؛ همان وقتی که کودکم بالای سرسرهای کوچک خوابیده بود. ارتفاعش بیش از چهار فوت (حدود یکونیم متر) نبود و من و همسرم دو طرفش ایستاده بودیم، اما باز هم نگران بودم. آیا سایر در طول این مسیر کوتاه میترسد؟ وقتی به پایین برسد و روی زمین نرم بیفتد، ممکن است سرش ضربه بخورد؟ آیا تجربهی ناخوشایندی خواهد داشت که ما میبایست جلویش را میگرفتیم؟ سالها بعد، وقتی با سایر روی مبل نشسته و عکسهای کودکیاش را مرور میکردیم، همیشه ترس را در چشمانش به خودش نسبت میدادم. اما حالا که سالها گذشته، فکر میکنم شاید او فقط ترسی را بازتاب میداد که در چشمان من و پدرش دیده بود. یک والد چگونه میتواند از آن نقطهی مطلقِ «حفاظت از نوزاد» برسد به جایی که بگذارد او وارد دنیای واقعی شود؟»
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1404/06/23
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خلاصه کتاب چگونه بزرگسالانی بالغ تربیت کنیم؟