راز آیینه شکسته
نویسنده:
آگاتا کریستی
مترجم:
محمد قصاع
امتیاز دهید
برگرفته از متن کتاب:
آپارتمان تازه سازی بود. اثاث اتاق نیز جدید و مدرن بودند. مبلها مربعی و صندلیها زاویه دار ساخته شده بودند. میز تحریر نوی در کنار پنجره قرار داشت که پیرمرد کوچکی پشت آن نشسته بود. فقط سر او بود که در این اتاق گوشه دار و مربعی نبود بلکه بیشتر شبیه تخم مرغ بود.
آقای هرکول پوارو نامه ای میخواند:
همبراف کلوز / ایستگاه: ویمپرلی
همبراف سنت / مری تلگراف: همبراف سنت جونز، وست شایر
گیرنده: آقای هرکول پوارو - ۲۴ سپتامبر ۱۹۳۶.
آقای عزیز:
مسئله ای پیش آمده است که باید با دقت و ظرافت خاصی مورد بررسی قرار گیرد. من چیزهای زیادی درباره شما شنیده ام و تصمیم گرفته ام برای حل این مسئله به شما اعتماد کنم. به دلایلی فکر می کنم که به من خیانت شده است، اما به علل خانوادگی مایل نیستم از پلیس کمک بگیرم. از این رو تصمیم گرفته ام راساً اقدام کنم، لذا شما باید آماده باشید تا به محض دریافت تلگرام بعدی، به اینجا بیایید. امیدوارم جوابی به این نامه ارسال نکنید.
با احترام فراوان
گرواس چونیکس گور
ایروان آقای هرکول پوارو به آرامی آن قدر بالا رفتند تا زیر موهایش پنهان شدند. او از خودش پرسید: «و این آقای گرواس چونیکس گور دیگر کیست؟» سپس به سمت کتابخانه اش رفت و کتاب بزرگ و قطوری را برداشت. مدتی گشت و به راحتی چیزی را که می خواست یافت...
آپارتمان تازه سازی بود. اثاث اتاق نیز جدید و مدرن بودند. مبلها مربعی و صندلیها زاویه دار ساخته شده بودند. میز تحریر نوی در کنار پنجره قرار داشت که پیرمرد کوچکی پشت آن نشسته بود. فقط سر او بود که در این اتاق گوشه دار و مربعی نبود بلکه بیشتر شبیه تخم مرغ بود.
آقای هرکول پوارو نامه ای میخواند:
همبراف کلوز / ایستگاه: ویمپرلی
همبراف سنت / مری تلگراف: همبراف سنت جونز، وست شایر
گیرنده: آقای هرکول پوارو - ۲۴ سپتامبر ۱۹۳۶.
آقای عزیز:
مسئله ای پیش آمده است که باید با دقت و ظرافت خاصی مورد بررسی قرار گیرد. من چیزهای زیادی درباره شما شنیده ام و تصمیم گرفته ام برای حل این مسئله به شما اعتماد کنم. به دلایلی فکر می کنم که به من خیانت شده است، اما به علل خانوادگی مایل نیستم از پلیس کمک بگیرم. از این رو تصمیم گرفته ام راساً اقدام کنم، لذا شما باید آماده باشید تا به محض دریافت تلگرام بعدی، به اینجا بیایید. امیدوارم جوابی به این نامه ارسال نکنید.
با احترام فراوان
گرواس چونیکس گور
ایروان آقای هرکول پوارو به آرامی آن قدر بالا رفتند تا زیر موهایش پنهان شدند. او از خودش پرسید: «و این آقای گرواس چونیکس گور دیگر کیست؟» سپس به سمت کتابخانه اش رفت و کتاب بزرگ و قطوری را برداشت. مدتی گشت و به راحتی چیزی را که می خواست یافت...
آپلود شده توسط:
راحیل
1404/02/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی راز آیینه شکسته