تئاتر در ایران
نویسنده:
الکساندر خودچکو
مترجم:
احسان زیورعالم
امتیاز دهید
از متن کتاب:
اینکه در میان ایرانیان چیزی وجود داشته باشد که بتوان آن را «هنر درام» نامید؛ اینکه در دل لانه ای که مرغ ناپیدا، عنقا، تخم های شکوه و سخاوت می گذارد؛ اینکه در نقطه اوجی چرخان گرد آن چرخ زندگیهای بزرگ انسانی (یعنی در دربار شاه) طاقهای ضربی بالای سقف دولت وجود دارد و همچنین حرفهای ساده ای که هنگام رکاب داری شاه گفته می شود (یعنی از سوی خانها و بیگها) که گاهی زحمت تهیه و تدارک نمایشها را می پذیرند، همانند بعضی از اشراف میلان و ناپل همه اینها چیزهایی است که پیش از این نیز در اروپا شنیده شده است. برخی مسافران از این ماجراها سخن گفته اند؛ اما سخنشان همواره مبهم و ناقص بوده است به گونه ای که هنر دراماتیک ایرانی تا به امروز حتی برای شرق شناسان، سرزمینی ناشناخته باقی مانده است.
ادعا ندارم مبنی بر اینکه این سرزمین را کشف کرده ام؛ اما آن را پیموده ام و کاویده ام. سالها در آن زیسته ام در نمایشهای تراژیک حضور می یافتم، نمایشهایی که دوستان مسلمانم چنان توصیفش می کردند «در آینه ها خیره شدم، جایی که سطح درخشانشان از غمی نهفته تیره شده بود.» در اختیارم بازیگران کمدی بودند که خودشان میگفتند تو آن اسب پیشتازی (پیشاهنگ) هستی که با زنگهایی بر گردنش گاری را به سلامت به مقصد میرساند.» من حتی تا جایی پیش رفتم که شاعران را به خدمت گرفتم؛ سر نخ ابریشم را موم زدم تا بتوانند یک به ک درهای گرانبهای اشعارشان را نخ کنند و بالاتر از آن، مفتخر شدم که چندین بار در مقام طراح لباس فضای عمومی منصوب شوم و نیز به عنوان استاد بزرگ آیینهای سوگواری یا بهتر بگوییم، میزبان کاروان عزای امامان مقدس به زبان ساده تر یعنی من با هزینه خودم نمایشهایی از گونه تراژدی و کمدی را برای مردم ترتیب داده ام...
اینکه در میان ایرانیان چیزی وجود داشته باشد که بتوان آن را «هنر درام» نامید؛ اینکه در دل لانه ای که مرغ ناپیدا، عنقا، تخم های شکوه و سخاوت می گذارد؛ اینکه در نقطه اوجی چرخان گرد آن چرخ زندگیهای بزرگ انسانی (یعنی در دربار شاه) طاقهای ضربی بالای سقف دولت وجود دارد و همچنین حرفهای ساده ای که هنگام رکاب داری شاه گفته می شود (یعنی از سوی خانها و بیگها) که گاهی زحمت تهیه و تدارک نمایشها را می پذیرند، همانند بعضی از اشراف میلان و ناپل همه اینها چیزهایی است که پیش از این نیز در اروپا شنیده شده است. برخی مسافران از این ماجراها سخن گفته اند؛ اما سخنشان همواره مبهم و ناقص بوده است به گونه ای که هنر دراماتیک ایرانی تا به امروز حتی برای شرق شناسان، سرزمینی ناشناخته باقی مانده است.
ادعا ندارم مبنی بر اینکه این سرزمین را کشف کرده ام؛ اما آن را پیموده ام و کاویده ام. سالها در آن زیسته ام در نمایشهای تراژیک حضور می یافتم، نمایشهایی که دوستان مسلمانم چنان توصیفش می کردند «در آینه ها خیره شدم، جایی که سطح درخشانشان از غمی نهفته تیره شده بود.» در اختیارم بازیگران کمدی بودند که خودشان میگفتند تو آن اسب پیشتازی (پیشاهنگ) هستی که با زنگهایی بر گردنش گاری را به سلامت به مقصد میرساند.» من حتی تا جایی پیش رفتم که شاعران را به خدمت گرفتم؛ سر نخ ابریشم را موم زدم تا بتوانند یک به ک درهای گرانبهای اشعارشان را نخ کنند و بالاتر از آن، مفتخر شدم که چندین بار در مقام طراح لباس فضای عمومی منصوب شوم و نیز به عنوان استاد بزرگ آیینهای سوگواری یا بهتر بگوییم، میزبان کاروان عزای امامان مقدس به زبان ساده تر یعنی من با هزینه خودم نمایشهایی از گونه تراژدی و کمدی را برای مردم ترتیب داده ام...
آپلود شده توسط:
Ataman
1404/02/03
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تئاتر در ایران