خیزش ناموجودها: تولد کنش گر - زندگی
نویسنده:
محمدرضا تاجیک
امتیاز دهید
از متن کتاب:
نیچه در یکی از مکتوبات خود می نویسد: «این نکته را از خیابان برگرفته ام. از یکی از مردمان عادی شنیدم که می گفت: «فلانی مرا فوری شناخت.» و من با خود اندیشیدم که برداشت مردمان عامی از شناخت چیست؟ و مرادشان از به کارگیری واژه «شناخت» چه می تواند باشد؟ در واقع برای ایشان شناخت چیزی نیست جز تحویل آنچه در نظرشان غریب است به چیزی آشنا. ولیکن در مورد ما فیلسوفان چطور؟ آیا به راستی هنگام به کارگیری واژه شناخت، معنایی بیشتر از آنچه مردمان در نظر دارند آن منظور می داریم؟ زمانی چیزی برایمان آشناست که به آن عادت کرده باشیم و از برخورد با آن دستخوش تحیر نشویم و برایمان روزمره شده باشد، روشی باشد که با آن پیوند خورده ایم و خلاصه این که به مدد آن احساس راحتی می کنیم.»
بر اساس این دیدگاه نیچه «شناخت» در نزد مردم عادی به معنای تبدیل چیزی ناآشنا، به چیزی آشنا است به بیان دیگر مردم به هنگام صحبت از «شناخت» به تفسیر تجربیاتشان می پردازند و آنها را چنان می پرورانند که در قلمروی فهم روزمره و عادیشان جای گیرند. در این رویکرد نیچه، دو نکته جلب نظر می کند: نخست، این که براساس ادعای او، «آشنایی» می تواند یکی از مشخصه های تعریف واژه «شناخت» از دیدگاه مردم عادی باشد از اینرو نیچه به طور ضمنی این نکته را تایید می کند که می توان براساس نقش یک کلمه در زندگی و یا کاربردهای روزمره به درک معنای آن کلمه نائل شد؛ و این یعنی برای تحلیل معنایی یک کلمه باید به چگونگی کاربرد آن در بین مردم اهمیت داد. نکته دوم، این که نیچه مدعی است که فیلسوفان نیز از این وضعیت مستثنا نیستند بر این اساس، هنگامی که فلاسفه از شناخت می گویند و یا این واژه را به کار م یگیرند، همچون سایرین در تلاش اند تا چیزی را که در نظرشان ناشناس می آید، با عباراتی آشنا شرح دهند. این گونه است که نیچه ما را به بررسی این احتمال دعوت می کند که شاید فلاسفه نیز همچون سایر مردمان در واقع بیش از آن که درصدد دستیابی به «شناخت» از جهان پیرامونشان باشند، می خواهند در جهان احساس راحتی کنند...
نیچه در یکی از مکتوبات خود می نویسد: «این نکته را از خیابان برگرفته ام. از یکی از مردمان عادی شنیدم که می گفت: «فلانی مرا فوری شناخت.» و من با خود اندیشیدم که برداشت مردمان عامی از شناخت چیست؟ و مرادشان از به کارگیری واژه «شناخت» چه می تواند باشد؟ در واقع برای ایشان شناخت چیزی نیست جز تحویل آنچه در نظرشان غریب است به چیزی آشنا. ولیکن در مورد ما فیلسوفان چطور؟ آیا به راستی هنگام به کارگیری واژه شناخت، معنایی بیشتر از آنچه مردمان در نظر دارند آن منظور می داریم؟ زمانی چیزی برایمان آشناست که به آن عادت کرده باشیم و از برخورد با آن دستخوش تحیر نشویم و برایمان روزمره شده باشد، روشی باشد که با آن پیوند خورده ایم و خلاصه این که به مدد آن احساس راحتی می کنیم.»
بر اساس این دیدگاه نیچه «شناخت» در نزد مردم عادی به معنای تبدیل چیزی ناآشنا، به چیزی آشنا است به بیان دیگر مردم به هنگام صحبت از «شناخت» به تفسیر تجربیاتشان می پردازند و آنها را چنان می پرورانند که در قلمروی فهم روزمره و عادیشان جای گیرند. در این رویکرد نیچه، دو نکته جلب نظر می کند: نخست، این که براساس ادعای او، «آشنایی» می تواند یکی از مشخصه های تعریف واژه «شناخت» از دیدگاه مردم عادی باشد از اینرو نیچه به طور ضمنی این نکته را تایید می کند که می توان براساس نقش یک کلمه در زندگی و یا کاربردهای روزمره به درک معنای آن کلمه نائل شد؛ و این یعنی برای تحلیل معنایی یک کلمه باید به چگونگی کاربرد آن در بین مردم اهمیت داد. نکته دوم، این که نیچه مدعی است که فیلسوفان نیز از این وضعیت مستثنا نیستند بر این اساس، هنگامی که فلاسفه از شناخت می گویند و یا این واژه را به کار م یگیرند، همچون سایرین در تلاش اند تا چیزی را که در نظرشان ناشناس می آید، با عباراتی آشنا شرح دهند. این گونه است که نیچه ما را به بررسی این احتمال دعوت می کند که شاید فلاسفه نیز همچون سایر مردمان در واقع بیش از آن که درصدد دستیابی به «شناخت» از جهان پیرامونشان باشند، می خواهند در جهان احساس راحتی کنند...
آپلود شده توسط:
شازده
1404/01/25
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خیزش ناموجودها: تولد کنش گر - زندگی