هویدا: سیاستمدار پیپ، عصا، گل ارکیده - جلد ۲
نویسنده:
خسرو معتضد
درباره:
امیر عباس هویدا
امتیاز دهید
کتاب «هویدا: سیاستمدار پیپ، عصا و گل ارکیده» نوشته خسرو معتضد، به بررسی زندگی، مناصب سیاسی و اداری، و سرنوشت امیرعباس هویدا، نخستوزیر ایران در دوران پهلوی، میپردازد.
مطالب کتاب شامل موضوعاتی مانند خاطرات کودکی هویدا در دمشق، تحصیلات در اروپا، بازگشت به ایران، ورود به وزارت امور خارجه، عضویت در جمعیت فراماسونری، تصدی وزارت دارایی، دوران نخستوزیری، کابینهها، تعاملات با ساواک، سفرهای خارجی، زندگی شخصی، استعفا، زندان، محاکمات و سرانجام او میشود. همچنین، در صفحات پایانی کتاب، عکسهایی از مراحل مختلف زندگی و مدارج اداری هویدا به چاپ رسیده است.
از متن کتاب:
واقعاً هویدا را چه کسی می شناخت؟
فقط افراد معدودی از مردم کوچه و بازار از قدیمی ها از صاحب نظران از آنان که در هر مقوله اظهار نظر می کنند، هویدا را در اولین هفته های نخست وزیریش می شناختند. هویدا فقط در دولت و وزارت دارایی و شرکت ملی نفت و وزارت امور خارجه تا حدی شناخته شده بود. نخست وزیران گذشته ایران سالها و ماهها قبل از آنکه به کرسی صدارت بنشینند در جامعه شناخته شده بودند. اقبال را که در سال ۱۳۳۶ نخست وزیر شد مردم از سال ۱۳۲۳ یا ۱۳۲۴ می شناختند. مشهدیها او را از سال ۱۳۱۳ به یاد داشتند. حسین علاء از سالهای جنگ اول جهانی شهره بود. علم را از سال ۱۳۲۹ همه به یاد داشتند. شریف امامی از دوران جنگ جهانی دوم و بازداشت در اراک شهرتی به همر م رسانده بود. اما هویدا که بود؟
در همین سالهای اخیر از ۱۳۳۷ به اینطرف بیشتر عده ای از روزنامه نویسان زبان باز، قالتاق و اخاذ که به شرکت ملی نفت ایران رفت و آمد داشتند تا با توصیه مهندس عبدالله انتظام درویش صفت آگهی پرتاژ و آگهی رنگی پشت جلد برای نشریات خود بستانند، او را می شناختند. به اتاق او می رفتند با او چای و قهوه می نوشیدند تا آگهی ایرانول روغن موتور (ایرانی) و دیگر فرآورده های شرکت نفت یا آگهی پرتاژ درباره خدمات شرکت به کارگران را بگیرند و در نشریات خود بچاپانند و حق آگهی و حق رپرتاژ بگیرند. آگهی رپرتاژها معمولاً لوس و خنک و بچه فریب بود کسی آن را نمی خواند اما مانند چاه های آب حاج میرزا آقاسی برای روزنامه نگاران نان و آب داشت.
در حقیقت آقای هویدا معرف حضور عده کمی بود. او خود را اهل قلم می دانست. مطالبی سر هم می کرد مطالبی هم ترجمه می کرد. مدتی مجله پرخرج و بی محتوا و خانه خراب کن کاوش را به راه انداخته بود. مدتی مجله تلاش را راه اندازی کرده بود؛ مجلات دولتی سنگین از نظر حجم و کاغذ و مقوای جلد که به دست عده معدودی آن هم به صورت رایگان می رسید و خوانده و نخوانده آن را به کنجی می انداختند و گاهی قفسه های کتابخانه در فلان وزارتخانه یا موسسه دولتی را پر می کرد...
مطالب کتاب شامل موضوعاتی مانند خاطرات کودکی هویدا در دمشق، تحصیلات در اروپا، بازگشت به ایران، ورود به وزارت امور خارجه، عضویت در جمعیت فراماسونری، تصدی وزارت دارایی، دوران نخستوزیری، کابینهها، تعاملات با ساواک، سفرهای خارجی، زندگی شخصی، استعفا، زندان، محاکمات و سرانجام او میشود. همچنین، در صفحات پایانی کتاب، عکسهایی از مراحل مختلف زندگی و مدارج اداری هویدا به چاپ رسیده است.
از متن کتاب:
واقعاً هویدا را چه کسی می شناخت؟
فقط افراد معدودی از مردم کوچه و بازار از قدیمی ها از صاحب نظران از آنان که در هر مقوله اظهار نظر می کنند، هویدا را در اولین هفته های نخست وزیریش می شناختند. هویدا فقط در دولت و وزارت دارایی و شرکت ملی نفت و وزارت امور خارجه تا حدی شناخته شده بود. نخست وزیران گذشته ایران سالها و ماهها قبل از آنکه به کرسی صدارت بنشینند در جامعه شناخته شده بودند. اقبال را که در سال ۱۳۳۶ نخست وزیر شد مردم از سال ۱۳۲۳ یا ۱۳۲۴ می شناختند. مشهدیها او را از سال ۱۳۱۳ به یاد داشتند. حسین علاء از سالهای جنگ اول جهانی شهره بود. علم را از سال ۱۳۲۹ همه به یاد داشتند. شریف امامی از دوران جنگ جهانی دوم و بازداشت در اراک شهرتی به همر م رسانده بود. اما هویدا که بود؟
در همین سالهای اخیر از ۱۳۳۷ به اینطرف بیشتر عده ای از روزنامه نویسان زبان باز، قالتاق و اخاذ که به شرکت ملی نفت ایران رفت و آمد داشتند تا با توصیه مهندس عبدالله انتظام درویش صفت آگهی پرتاژ و آگهی رنگی پشت جلد برای نشریات خود بستانند، او را می شناختند. به اتاق او می رفتند با او چای و قهوه می نوشیدند تا آگهی ایرانول روغن موتور (ایرانی) و دیگر فرآورده های شرکت نفت یا آگهی پرتاژ درباره خدمات شرکت به کارگران را بگیرند و در نشریات خود بچاپانند و حق آگهی و حق رپرتاژ بگیرند. آگهی رپرتاژها معمولاً لوس و خنک و بچه فریب بود کسی آن را نمی خواند اما مانند چاه های آب حاج میرزا آقاسی برای روزنامه نگاران نان و آب داشت.
در حقیقت آقای هویدا معرف حضور عده کمی بود. او خود را اهل قلم می دانست. مطالبی سر هم می کرد مطالبی هم ترجمه می کرد. مدتی مجله پرخرج و بی محتوا و خانه خراب کن کاوش را به راه انداخته بود. مدتی مجله تلاش را راه اندازی کرده بود؛ مجلات دولتی سنگین از نظر حجم و کاغذ و مقوای جلد که به دست عده معدودی آن هم به صورت رایگان می رسید و خوانده و نخوانده آن را به کنجی می انداختند و گاهی قفسه های کتابخانه در فلان وزارتخانه یا موسسه دولتی را پر می کرد...
آپلود شده توسط:
hanieh
1404/01/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هویدا: سیاستمدار پیپ، عصا، گل ارکیده - جلد ۲