حضرت والا
نویسنده:
نجیب محفوظ
مترجم:
کریم پورزبید
امتیاز دهید
حضرت والا دیدگاه نجیب محفوظ را در مورد زندگی آشکار میکند. داستان مردی که به قلبش خیانت و به عشق پشت کرد و به دنبال زنی از طبقه اجتماعی بالا رفت تا یکی از پلههای ترقی او شود که بتواند از آن بالا برود و به هدف اول و آخرش برسد: مدیر کل. اگر زن همان زندگی است پس هر کسی که از آن چشم بپوشد ناچار از خود زندگی نیز باید چشم بپوشد و بدین ترتیب خود را در معرض معامله به مثل قرار میدهد. حتی اگر آن شخص «عثمان بیومی» باشد که در رسیدن به هدف مقدس تلاش کند: «هدف زندگی همان راه مقدس است، راه بزرگی، یا تحقق الوهیت روی زمین است.» در حالی که او درنگ میکند و از خود میپرسد: «کدام هدف است و کدام وسیله، زن یا رتبه؟»
از متن کتاب:
در باز شد. اتاق فراخ و بی نهایت به نظر می رسید. دنیایی بود پر از معانی و اشیایی هیجان آور ، نه مکانی محدود که فقط چند تا شیء در آن باشد. باور کرد که اتاق، افرادی را که واردش می شوند می بلعد و ذوب می کند. در جا درونش شعله ور شد و در شگفتی جادویی غرق گشت. همان لحظه تمرکزش را از دست داد. هرچه نفْس، هوس دیدنش می کند نظیر زمین، دیوارها و سقف، به باد فراموشی سپرد. حتی گویی خداوندگار آرمیده در پشت میز را هم ندید. شوک الکتریکی به او وارد شد، شوکی الهام بخش و خلاق. این شوک، عشقی دیوانه وار را به همراه خوشی زندگی با قدر و منزلت والا و نیروی سلطه گرش در عمق قلبش کاشت. در آن هنگام ندای قدرت از او خواست تا سجده کند و او را تشویق کرد از خودش بگذرد، اما هم چون دیگران شیوه تقوا، خاکساری، اطاعت و امان را در پیش گرفت. همانند کودکی که پیش از آن که خواسته اش را تحمیل کند، اشک زیادی بریزد، برای پرهیز از وسوسه نگاه زیرچشمی به خداوندگار آرمیده در پشت میز مقاومتی نکرد، سپس چشمانش را پایین انداخت، آراسته به تمام توانایی اش برای تواضع...
بیشتر
از متن کتاب:
در باز شد. اتاق فراخ و بی نهایت به نظر می رسید. دنیایی بود پر از معانی و اشیایی هیجان آور ، نه مکانی محدود که فقط چند تا شیء در آن باشد. باور کرد که اتاق، افرادی را که واردش می شوند می بلعد و ذوب می کند. در جا درونش شعله ور شد و در شگفتی جادویی غرق گشت. همان لحظه تمرکزش را از دست داد. هرچه نفْس، هوس دیدنش می کند نظیر زمین، دیوارها و سقف، به باد فراموشی سپرد. حتی گویی خداوندگار آرمیده در پشت میز را هم ندید. شوک الکتریکی به او وارد شد، شوکی الهام بخش و خلاق. این شوک، عشقی دیوانه وار را به همراه خوشی زندگی با قدر و منزلت والا و نیروی سلطه گرش در عمق قلبش کاشت. در آن هنگام ندای قدرت از او خواست تا سجده کند و او را تشویق کرد از خودش بگذرد، اما هم چون دیگران شیوه تقوا، خاکساری، اطاعت و امان را در پیش گرفت. همانند کودکی که پیش از آن که خواسته اش را تحمیل کند، اشک زیادی بریزد، برای پرهیز از وسوسه نگاه زیرچشمی به خداوندگار آرمیده در پشت میز مقاومتی نکرد، سپس چشمانش را پایین انداخت، آراسته به تمام توانایی اش برای تواضع...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی حضرت والا