تشنگی و گشنگی: نمایشنامه در سه قسمت
نویسنده:
اوژن یونسکو
مترجم:
رضا کرم رضایی
امتیاز دهید
از متن کتب:
صحنه؛
یک اتاق غمناک، سمت چپ تماشاگران یک در، سمت راست یک بخاری ذغال سنگی آهنی، انتهای صحنه یک دیوار کثیف خاکستری، روبروی بخاری یک نیمکت فرسوده، یک چهارپایه کوچک و کوتاه، کنار چهار پایه یک ننوی بچه، روی دیوار سمت راست یک آینه کهنه، جلوی در یک چهار پایه با پایه های کج، یک میز ساده، یک صندلی با پایه های لق و پشت دیوار روبرو یک پستو است که نمایان و محو می شود و بعداً جای آنرا باغی رویائی میذگیرد. اتاق خفه و تاریک است هانس و ماری.
هانس: (به ماری) من تو رو نمی فهمم، به چه دلیل ما به اینجا برگشتیم؟ اونجا چقدر راحت بودیم، تو اون خونه ی جدید، اونجا که از پنجره ها آسمون دیده می شد، پنجره ها، که دور تا دور و همه جای اتاق بودن و از میون اونا از شمال و جنوب، مشرق و مغرب و جهات دیگری آسمون روشنایی تو اتاق میریخت. آدم میومد بیرون، رو بالکن طلایی. یادت هست که طلایی بود؟ پیش چشم ما اون دورای دور! نه، نه من نمیتونم بفهمم. برای چی دوباره برگشتیم اینجا؟...
بیشتر
صحنه؛
یک اتاق غمناک، سمت چپ تماشاگران یک در، سمت راست یک بخاری ذغال سنگی آهنی، انتهای صحنه یک دیوار کثیف خاکستری، روبروی بخاری یک نیمکت فرسوده، یک چهارپایه کوچک و کوتاه، کنار چهار پایه یک ننوی بچه، روی دیوار سمت راست یک آینه کهنه، جلوی در یک چهار پایه با پایه های کج، یک میز ساده، یک صندلی با پایه های لق و پشت دیوار روبرو یک پستو است که نمایان و محو می شود و بعداً جای آنرا باغی رویائی میذگیرد. اتاق خفه و تاریک است هانس و ماری.
هانس: (به ماری) من تو رو نمی فهمم، به چه دلیل ما به اینجا برگشتیم؟ اونجا چقدر راحت بودیم، تو اون خونه ی جدید، اونجا که از پنجره ها آسمون دیده می شد، پنجره ها، که دور تا دور و همه جای اتاق بودن و از میون اونا از شمال و جنوب، مشرق و مغرب و جهات دیگری آسمون روشنایی تو اتاق میریخت. آدم میومد بیرون، رو بالکن طلایی. یادت هست که طلایی بود؟ پیش چشم ما اون دورای دور! نه، نه من نمیتونم بفهمم. برای چی دوباره برگشتیم اینجا؟...
آپلود شده توسط:
Faryadesokoot
1403/08/17
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تشنگی و گشنگی: نمایشنامه در سه قسمت