شبات
نویسنده:
اسماعیل خلج
امتیاز دهید
از متن کتاب:
صحنه؛
کوچه یی در، جلو از راست به چپ. دکه یی در سمت چپ. در ورودی یک خانه در سمت راست. داخل خانه دو اطاق و یک مستراح، یک حوض با شمعدانی هایی در اطرافش در وسط.
تاریکی - صدای کوبیدن به یک در.
صدای هاشم: آقای رحیمی آقای رحیمی!
صدای زن رحیمی: چی شده؟ چیه؟
صدای هاشم: آقای رحیمی هستند؟
صدای زن رحیمی: خوابیده. چکارش داری سر ظهری؟
صدای هاشم: بیدارش کن، بهش بگو، رادیو گفته ممکنه زلزله بیاد.
صدای رحیمی: چیه ؟ چی شده ؟
صدای هاشم: آقای رحیمی! رادیو گفته ممکنه زلزله بیاد. چون شما از مردن می ترسین، خواستم خبرتون کنم که توی خواب نمیرین.
صدای رحیمی: مرتیکه چرا مردم رو زابراه میکنی؟ پدر سوخته، نمیذاری مردم بخوابند، الهی خدا ازین بدترت کنه.
صدای کوبیدن دری دیگر...
صحنه؛
کوچه یی در، جلو از راست به چپ. دکه یی در سمت چپ. در ورودی یک خانه در سمت راست. داخل خانه دو اطاق و یک مستراح، یک حوض با شمعدانی هایی در اطرافش در وسط.
تاریکی - صدای کوبیدن به یک در.
صدای هاشم: آقای رحیمی آقای رحیمی!
صدای زن رحیمی: چی شده؟ چیه؟
صدای هاشم: آقای رحیمی هستند؟
صدای زن رحیمی: خوابیده. چکارش داری سر ظهری؟
صدای هاشم: بیدارش کن، بهش بگو، رادیو گفته ممکنه زلزله بیاد.
صدای رحیمی: چیه ؟ چی شده ؟
صدای هاشم: آقای رحیمی! رادیو گفته ممکنه زلزله بیاد. چون شما از مردن می ترسین، خواستم خبرتون کنم که توی خواب نمیرین.
صدای رحیمی: مرتیکه چرا مردم رو زابراه میکنی؟ پدر سوخته، نمیذاری مردم بخوابند، الهی خدا ازین بدترت کنه.
صدای کوبیدن دری دیگر...
آپلود شده توسط:
Faryadesokoot
1403/10/29
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شبات