حالی ست مرا ...
نویسنده:
منصور اوجی
امتیاز دهید
دویست و پنجاه و دو رباعی در عشق و مدح عشق
از مقدمه کتاب:
عاشقانش بحق خواهند خواند عارفانش؟ نمیدانم شاید...
و اما تا شاعران و خنیاگرانش بخوانند و زینت سرود و سرایش خود کنند این مختصر را بر پیشانی این دفتر می نویسم تا نشانه ای برجا گذاشته باشم از چگونگی پیدایش این رباعیات.
این رباعیات بیان کلامی حالی ست که دیر سالی ست در من است و با من، حالی که پرشور است و شیرین و رنگین و یکه و مبارک. و چون سرمنشاء خود به یکباره و ناگهانی آمدند بی هیچ کوششی و به صبح و ظهر و پسین و وقت و بی وقت آمدند و حتی به خواب و بیداری ... منتها به یک سال پائیز ۶۶ تا پائیز ۶۷. درست سدی بود شکسته و هجوم سیل رباعی بود که در من و بر من جاری می شد و می آمد، می جوشید و می آمد. چند چند می آمد درهم می شد و می آمد از درون هم می آمد. و این هجوم چنان بود که مرا حتی مجال ثبت همه آنها نبود و من آنهائی را که مجال ثبتم افتاد، بی هیچ دستکاری و با همان درشتناکیهای وزنی و کلامی و حتی گاه با عبارات و مصراعهای تکراری که با خود داشتند، صفحه کاغذ برنشاندم. گرچه می توانستم بعداً پاره ای از آنها را بیرون بریزم و یا آنها را به آسانی درست کنم ولی نکردم و آنها را با همان ترتیبی که آمده بودند حتی بی هیچ نظم و ترتیب الفبائی که لازمه چنین دفترهایی ست یک کاسه کردم و آن کاسه را با همان طبیعت طبیعی خود جلو چشم شما گذاشته ام و برخوان شما که می بینید. چرا که مصنوع را دوست نمی داشتم که شرابم خانگی بود و شراب خانگی را با دردش خوش می داشتم و دارم ... و اما برای رهایی نه از آن حال که هنوز در من است و با من دست کم برای خلاصی از ثبت کلامی آن حال کل آنها را یکجا به چاپ می سپارم تا بل که بتوانم به کارهای کلامی دیگر برسم؛ به شعرهائی که زبان و بیان دیگری می طلبند و می خواهند...
از مقدمه کتاب:
عاشقانش بحق خواهند خواند عارفانش؟ نمیدانم شاید...
و اما تا شاعران و خنیاگرانش بخوانند و زینت سرود و سرایش خود کنند این مختصر را بر پیشانی این دفتر می نویسم تا نشانه ای برجا گذاشته باشم از چگونگی پیدایش این رباعیات.
این رباعیات بیان کلامی حالی ست که دیر سالی ست در من است و با من، حالی که پرشور است و شیرین و رنگین و یکه و مبارک. و چون سرمنشاء خود به یکباره و ناگهانی آمدند بی هیچ کوششی و به صبح و ظهر و پسین و وقت و بی وقت آمدند و حتی به خواب و بیداری ... منتها به یک سال پائیز ۶۶ تا پائیز ۶۷. درست سدی بود شکسته و هجوم سیل رباعی بود که در من و بر من جاری می شد و می آمد، می جوشید و می آمد. چند چند می آمد درهم می شد و می آمد از درون هم می آمد. و این هجوم چنان بود که مرا حتی مجال ثبت همه آنها نبود و من آنهائی را که مجال ثبتم افتاد، بی هیچ دستکاری و با همان درشتناکیهای وزنی و کلامی و حتی گاه با عبارات و مصراعهای تکراری که با خود داشتند، صفحه کاغذ برنشاندم. گرچه می توانستم بعداً پاره ای از آنها را بیرون بریزم و یا آنها را به آسانی درست کنم ولی نکردم و آنها را با همان ترتیبی که آمده بودند حتی بی هیچ نظم و ترتیب الفبائی که لازمه چنین دفترهایی ست یک کاسه کردم و آن کاسه را با همان طبیعت طبیعی خود جلو چشم شما گذاشته ام و برخوان شما که می بینید. چرا که مصنوع را دوست نمی داشتم که شرابم خانگی بود و شراب خانگی را با دردش خوش می داشتم و دارم ... و اما برای رهایی نه از آن حال که هنوز در من است و با من دست کم برای خلاصی از ثبت کلامی آن حال کل آنها را یکجا به چاپ می سپارم تا بل که بتوانم به کارهای کلامی دیگر برسم؛ به شعرهائی که زبان و بیان دیگری می طلبند و می خواهند...
آپلود شده توسط:
Alisson90
1404/01/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی حالی ست مرا ...