امیلی دختر دره های سبز - جلد ۲
نویسنده:
ال. ام. مونتگمری
مترجم:
نغمه صفاریان پور
امتیاز دهید
از متن کتاب:
امیلی با بی میلی کتابفروشی را ترک کرد - جایی که بوی خوش کتابها و مجله های نو همچو رایحه ای شامه نو از او را سرمست کرده بود - و با شتاب مسیر خیابان پرنس را در پیش گرفت. هوا سرد بود و باد شدیدی می وزید. امیلی هر وقت می توانست به آن کتابفروشی می رفت و مسحور مجله هایی می شد که قدرت خریدشان را نداشت. آنها را بررسی می کرد تا دریابد هر یک چه نوع مطلبی را - خصوصاً در زمینه شعر چاپ می کنند. به این نتیجه رسیده بود که بعضی از شعرهای خودش از بسیاری از اشعار چاپ شده در مجلات چیزی کم ندارد ولی با این حال هنوز هم سردبیرها شعرهای ارسالی او را پس می فرستادند. امیلی تا آن زمان تعداد زیادی از تمبرهای آمریکایی اش را که با یک دلار پسر دایی جیمی خریده بود برای پست شعرهای نپخته اش صرف کرده بود، شعرهایی که همگی رد شده بودند. «خنده جغدش» را شش بار پس فرستاده بودند اما هنوز هم ایمانش را به خوب بودن آن از دست نداده بود. همان روز صبح برای هفتمین بار آن را درون صندوق پست انداخته بود. بعد از پست نامه به سمت پانسیون ایلز به راه افتاد و با خود گفت: «عدد هفت همیشه برای آدم شانس می آورد.» ساعت یازده امتحان ادبیات انگلیسی داشت و می خواست پیش از حاضر شدن در سر امتحان نگاهی به جزوه ایلز بیندازد...
بیشتر
امیلی با بی میلی کتابفروشی را ترک کرد - جایی که بوی خوش کتابها و مجله های نو همچو رایحه ای شامه نو از او را سرمست کرده بود - و با شتاب مسیر خیابان پرنس را در پیش گرفت. هوا سرد بود و باد شدیدی می وزید. امیلی هر وقت می توانست به آن کتابفروشی می رفت و مسحور مجله هایی می شد که قدرت خریدشان را نداشت. آنها را بررسی می کرد تا دریابد هر یک چه نوع مطلبی را - خصوصاً در زمینه شعر چاپ می کنند. به این نتیجه رسیده بود که بعضی از شعرهای خودش از بسیاری از اشعار چاپ شده در مجلات چیزی کم ندارد ولی با این حال هنوز هم سردبیرها شعرهای ارسالی او را پس می فرستادند. امیلی تا آن زمان تعداد زیادی از تمبرهای آمریکایی اش را که با یک دلار پسر دایی جیمی خریده بود برای پست شعرهای نپخته اش صرف کرده بود، شعرهایی که همگی رد شده بودند. «خنده جغدش» را شش بار پس فرستاده بودند اما هنوز هم ایمانش را به خوب بودن آن از دست نداده بود. همان روز صبح برای هفتمین بار آن را درون صندوق پست انداخته بود. بعد از پست نامه به سمت پانسیون ایلز به راه افتاد و با خود گفت: «عدد هفت همیشه برای آدم شانس می آورد.» ساعت یازده امتحان ادبیات انگلیسی داشت و می خواست پیش از حاضر شدن در سر امتحان نگاهی به جزوه ایلز بیندازد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی امیلی دختر دره های سبز - جلد ۲