خون آبی بر زمین نمناک: در نقد و معرفی بهرام صادقی
نویسنده:
حسن محمودی
درباره:
بهرام صادقی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
با کمال شعف به اطلاع دوستان و آشنایان میرساند که بهرام صادقی زنده است.
بله، زنده و حی و حاضر همانطور که بود بلند و باریک و با زهرخندی بر لب اصلا شوخی کرده است با همه ی ما، مگر از پس ۱۳۴، حتی از همان ۴، سال چاپ ملکوت. همین کارها را نمی کرد با تو، یا با هر کس؟ - پیغام می گذاشت که: «حتما حتما ببینمت، کار واجبی است.» روز و ساعت و حتی جای دقیق و عده را هم متذکر شده بود: «همان میز که سه کنج طرف راست فیروز است.»
بعد هم نمی آمد. یک هفته ای هیچ جا نمی آمد، گاهی حتی ماهی هیچ کس نمی دیدش. به هر جا هم که سر میزدیم بی فایده بود. بالاخره روزی در جایی پیدایش می شد. می خندید گاهی حتی سر چهارراهی و به ناگهان درنگی میکرد چیزی یادش آمده بود می گفت: «دو دقیقه همین جا باش بر می گردم.»
از خم کوچه که رد میشد باز برمی گشت: «جایی نروی ها» نمی آمد، می دانستیم که نمی آید اما می ایستادیم آنقدر که به قول خودش در سراسر حادثه:
«در اوایل جوان کریمی بود که به وعده اش وفا می کرد، ساعتها در انتظار دوستان معدودش در نقاط مختلف شهر می ایستاد و پابه پا می کرد و از آنجا که دوستانش دیر می آمدند، به بیماری واریس دچار شد.
سنگر و قمقمه های خالی (ص ۱۳۹)»...
با کمال شعف به اطلاع دوستان و آشنایان میرساند که بهرام صادقی زنده است.
بله، زنده و حی و حاضر همانطور که بود بلند و باریک و با زهرخندی بر لب اصلا شوخی کرده است با همه ی ما، مگر از پس ۱۳۴، حتی از همان ۴، سال چاپ ملکوت. همین کارها را نمی کرد با تو، یا با هر کس؟ - پیغام می گذاشت که: «حتما حتما ببینمت، کار واجبی است.» روز و ساعت و حتی جای دقیق و عده را هم متذکر شده بود: «همان میز که سه کنج طرف راست فیروز است.»
بعد هم نمی آمد. یک هفته ای هیچ جا نمی آمد، گاهی حتی ماهی هیچ کس نمی دیدش. به هر جا هم که سر میزدیم بی فایده بود. بالاخره روزی در جایی پیدایش می شد. می خندید گاهی حتی سر چهارراهی و به ناگهان درنگی میکرد چیزی یادش آمده بود می گفت: «دو دقیقه همین جا باش بر می گردم.»
از خم کوچه که رد میشد باز برمی گشت: «جایی نروی ها» نمی آمد، می دانستیم که نمی آید اما می ایستادیم آنقدر که به قول خودش در سراسر حادثه:
«در اوایل جوان کریمی بود که به وعده اش وفا می کرد، ساعتها در انتظار دوستان معدودش در نقاط مختلف شهر می ایستاد و پابه پا می کرد و از آنجا که دوستانش دیر می آمدند، به بیماری واریس دچار شد.
سنگر و قمقمه های خالی (ص ۱۳۹)»...
آپلود شده توسط:
Ataman
1403/10/22
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خون آبی بر زمین نمناک: در نقد و معرفی بهرام صادقی