دنیای پر امید
نویسنده:
نسرین ثامنی
امتیاز دهید
رمان عاشقانه
ماه مبارک رمضان بود.در بازار ازدحام غریبی به چشم میخورد و رفت و آمد زیادی دیده میشد.فروشندگان میوه و تره بار،عرق ریزان و خسته،با دهان روزه دار خود،سروصدایی به راه انداخته و رهگذران را به خرید جنس خود ترغیب می نمودند.اواسط تابستان بود و هوا به شدت رو به گرمی مینهاد.گرما آنچنان طاقت فرسا بود که اکثر روزه داران،پس از اذان مغرب و صرف افطاری،به ظرفهای آب هجوم آورده و کمبود تشنگی چند ساعت روز را با خوردن آب خنک و گوارا برطرف می ساختند و جانی تازه می گرفتند.
علی هم از زمره همان روزه داران بود که در کنار جعبه های میوه نشسته و در سایه چادر برزنتی،که محدوده کسب او را مشخص میکرد پناه گرفته بود و گاهی هم با دست خود مگسهای سمج را از صورتش دور می ساخت و یا با
دستمالی،عرق صورتش را میگرفت و یا با آن به خودش باد میزد.
بیشتر
ماه مبارک رمضان بود.در بازار ازدحام غریبی به چشم میخورد و رفت و آمد زیادی دیده میشد.فروشندگان میوه و تره بار،عرق ریزان و خسته،با دهان روزه دار خود،سروصدایی به راه انداخته و رهگذران را به خرید جنس خود ترغیب می نمودند.اواسط تابستان بود و هوا به شدت رو به گرمی مینهاد.گرما آنچنان طاقت فرسا بود که اکثر روزه داران،پس از اذان مغرب و صرف افطاری،به ظرفهای آب هجوم آورده و کمبود تشنگی چند ساعت روز را با خوردن آب خنک و گوارا برطرف می ساختند و جانی تازه می گرفتند.
علی هم از زمره همان روزه داران بود که در کنار جعبه های میوه نشسته و در سایه چادر برزنتی،که محدوده کسب او را مشخص میکرد پناه گرفته بود و گاهی هم با دست خود مگسهای سمج را از صورتش دور می ساخت و یا با
دستمالی،عرق صورتش را میگرفت و یا با آن به خودش باد میزد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دنیای پر امید