کولی ها هم عاشق می شوند
نویسنده:
واسینی اعرج
مترجم:
سید حمیدرضا مهاجرانی
امتیاز دهید
سرآغاز داستان:
پدر، من چقدر شبیه توام!!
این چیزی بود که همیشه مادرم «آنجلینا آمانداین» می گفت. هم او که در دوران شیرین جوانی و خوش بالاییات «آنجی» صدایش می زدی.
همدیگر را برای اولین بار، خیلی اتفاقی و البته خیال انگیز، در ورودی میدان گاوبازی «وهران» دیدید. تا آنکه مرگ ستم کیش و قضا و قدر همچون فتنه ای کور شما را از هم جدا کرد. تو زیر شاخهای آن گاو دیوانه به نقطهٔ پایانیات رسیدی. همان گاوی که حتی اسمش هم دلها را می لرزاند و خوف را در وجود تماشاچی خانه میداد. بله، همان «مرگ آفرین» و یا «خرسنگ سیاه» را می گویم. پیش از آنکه با او سرشاخ شوی، یقین داشتی که پیروزی از آن توست و به راحتی از پس آن گاو دیوانه برمی آیی. اما در یک لحظه و درست همان موقعی که کار را تمام شده و او را از پا افتاده می دیدی آن فاجعه تلخ رخ داد.
و اما عشقم، آنجلینا...
مرگ طبیعی را از او دریغ داشتند. پنداری آن فرجام شومی که روحش را پرورده در پروا کرد، تا آخر عمر او را به حال خود راحت نگذاشت و چون پرهیبی پر هراس و شوم همواره از پیاش گام بر می داشت تا آنکه جانش را ربود. وقتی مردم سرگرم برگزاری جشنهای استقلال بودند، دستانشان پر از ستاره شادی، جانشان مست از رنگهای بدیع بهار و روانشان رقص کنان در شادی ... آنجلینا مقابل ورودی هتل مارتینز به همراه فردیناندز مارتینز، مدیر هتل، به ضرب گلوله OAS کشته شد...
بیشتر
پدر، من چقدر شبیه توام!!
این چیزی بود که همیشه مادرم «آنجلینا آمانداین» می گفت. هم او که در دوران شیرین جوانی و خوش بالاییات «آنجی» صدایش می زدی.
همدیگر را برای اولین بار، خیلی اتفاقی و البته خیال انگیز، در ورودی میدان گاوبازی «وهران» دیدید. تا آنکه مرگ ستم کیش و قضا و قدر همچون فتنه ای کور شما را از هم جدا کرد. تو زیر شاخهای آن گاو دیوانه به نقطهٔ پایانیات رسیدی. همان گاوی که حتی اسمش هم دلها را می لرزاند و خوف را در وجود تماشاچی خانه میداد. بله، همان «مرگ آفرین» و یا «خرسنگ سیاه» را می گویم. پیش از آنکه با او سرشاخ شوی، یقین داشتی که پیروزی از آن توست و به راحتی از پس آن گاو دیوانه برمی آیی. اما در یک لحظه و درست همان موقعی که کار را تمام شده و او را از پا افتاده می دیدی آن فاجعه تلخ رخ داد.
و اما عشقم، آنجلینا...
مرگ طبیعی را از او دریغ داشتند. پنداری آن فرجام شومی که روحش را پرورده در پروا کرد، تا آخر عمر او را به حال خود راحت نگذاشت و چون پرهیبی پر هراس و شوم همواره از پیاش گام بر می داشت تا آنکه جانش را ربود. وقتی مردم سرگرم برگزاری جشنهای استقلال بودند، دستانشان پر از ستاره شادی، جانشان مست از رنگهای بدیع بهار و روانشان رقص کنان در شادی ... آنجلینا مقابل ورودی هتل مارتینز به همراه فردیناندز مارتینز، مدیر هتل، به ضرب گلوله OAS کشته شد...
آپلود شده توسط:
elahehj
1403/07/29
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کولی ها هم عاشق می شوند