اسارت و خانم خلایق زود فراموش می کند
نویسنده:
حسین عازمی خواه
امتیاز دهید
از نمایشنامه اسارت:
صحنه؛
اتاقی ساده با پنج در. یک در سمت راست. یک در سمت چپ و سه در، در انتهای صحنه وقتی درها بسته است، دیوار صاف و بدون روزن بنظر می رسد. در ابتدای نمایش و همزمان با بازشدن پرده، فقط یک در سمت راست باز و باقی درها بسته است.
یک چهار پایه در وسط صحنه و یک جا لباسی کار صحنه با یک روپوش سفید (مانند آنکه مردان به تن دارند)، تنها لوازم داخل صحنه را تشکیل می دهد.
پرده که کنار می رود، سه مرد سپیدپوش با عینکهای دودی بر چشم، در حالیکه دستهایشان به یک رشته زنجیر که سر آن در دست دختر است بسته شده وارد می شوند. دختر به سختی قدم بر میدارد. مانند اینست که گرفتار واقعی اوست. از چشمهایش هر اس می بارد. نگران است. با وحشت به اطراف صحنه چشم می دوزد. وقتی بوسط صحنه می رسند، ناگهان زنجیرها گسسته می شود و بر زمین می ریزد. دختر با وحشت قدمی براست و چپ برمیدارد و با هراس بیشتر به سه مرد چشم می دوزد...
صحنه؛
اتاقی ساده با پنج در. یک در سمت راست. یک در سمت چپ و سه در، در انتهای صحنه وقتی درها بسته است، دیوار صاف و بدون روزن بنظر می رسد. در ابتدای نمایش و همزمان با بازشدن پرده، فقط یک در سمت راست باز و باقی درها بسته است.
یک چهار پایه در وسط صحنه و یک جا لباسی کار صحنه با یک روپوش سفید (مانند آنکه مردان به تن دارند)، تنها لوازم داخل صحنه را تشکیل می دهد.
پرده که کنار می رود، سه مرد سپیدپوش با عینکهای دودی بر چشم، در حالیکه دستهایشان به یک رشته زنجیر که سر آن در دست دختر است بسته شده وارد می شوند. دختر به سختی قدم بر میدارد. مانند اینست که گرفتار واقعی اوست. از چشمهایش هر اس می بارد. نگران است. با وحشت به اطراف صحنه چشم می دوزد. وقتی بوسط صحنه می رسند، ناگهان زنجیرها گسسته می شود و بر زمین می ریزد. دختر با وحشت قدمی براست و چپ برمیدارد و با هراس بیشتر به سه مرد چشم می دوزد...
آپلود شده توسط:
Faryadesokoot
1403/10/10
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اسارت و خانم خلایق زود فراموش می کند