رسته‌ها
من هم بودم
امتیاز دهید
5 / 4
با 3 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4
با 3 رای
به‌روایت خود سردوزامی، داستان خطابش به احمد میرعلایی است. کسی که سردوزامی داستان را برای او نوشته، قصد داشته بفرسته که یک‌روزی بهش زنگ می‌زنند و می‌گویند میرعلایی به‌قتل رسیده است. داستان راجع به زندگی نویسنده‌اش است و اینکه چطور از خیاطی که برای اولین بار در هفده سالگی رمان می‌خواند می‌شود کسی که میان‌بُرهای پیاپی عاقبت نویسنده می‌شود.

از متن کتاب:
آقای میر علایی، عکست را توی زنده رود دیدم دلم برات تنگ شد. من تو را این جوری نمی دیدم. آخرین تصویری که ازت در ذهن من مانده بود همان تصویر توی کافه چارلی بود. حالا چاق شده ای. (آقای میر علایی من از کلماتی که پشتش معنای دیگری باشد متنفرم، این را همین حالا بگویم که هر جمله ای که می نویسم فقط معنای همان جمله را می دهد. یعنی اگر میگویم چاق شده ای، منظورم فقط و فقط چاق شدن است.) اگر این عکست را نمی دیدم هنوز هم همان تصویر را داشتم. البته بعدها هم دیدمت. یک بار تو جلسه جنگ اصفهان که کوندرا خواندی. یک بار هم توی خانه خودت که گمانم فردای همان روز بود. اما من فقط آن تصویر قدیمی را داشتم که توی کافه چارلی بود. گلشیری و بزرگ نیا و کلباسی و سهراب هم بودند.
کافه شلوغ بود.
پر از دود بود.
و صدایی که از لای دود می آمد:
به حکم آن که ندارم
حضور بی رخ دوست...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
56
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
کته کتاب
کته کتاب
1403/06/21

کتاب‌های مرتبط

مینی بوس
مینی بوس
4 امتیاز
از 2 رای
فرهنگ بی فرهنگها: سگ کرد
فرهنگ بی فرهنگها: سگ کرد
3.8 امتیاز
از 4 رای
هجرانی
هجرانی
4.1 امتیاز
از 7 رای
تلنگرهای بی درنگ
تلنگرهای بی درنگ
4.7 امتیاز
از 6 رای
نوشته های بی سرنوشت
نوشته های بی سرنوشت
4.5 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی من هم بودم

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
من هم بودم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک