بهار آواره: مجموعه شعر
نویسنده:
کامبیز گیلانی
امتیاز دهید
از شعر مهتاب افسانه ای:
می روم که از نسیم بهاری
دامنی بسازم
بازش کنم
تا گلهای فراموش شده را
به آزادی نشان بدهم.
می روم
تا شیشه های پنجره را
ریسمانی کنم
تا افق
در آن ستاره بزاید
می روم
با دلی که در نسیم
و در شیشه
یله است.
وقتی که
آوازه ی دشت های طلایی
در صدای پرنده یی پیچید
باز خواهم گشت؛
با توبره یی از نور
که
از نسیم می تابد.
وقتی ستارگان
با صداقت شب های زمین
بوسه بر بافه ی گیسوان عشق زدند
صدای آوازم
در کوه می پیچد...
بیشتر
می روم که از نسیم بهاری
دامنی بسازم
بازش کنم
تا گلهای فراموش شده را
به آزادی نشان بدهم.
می روم
تا شیشه های پنجره را
ریسمانی کنم
تا افق
در آن ستاره بزاید
می روم
با دلی که در نسیم
و در شیشه
یله است.
وقتی که
آوازه ی دشت های طلایی
در صدای پرنده یی پیچید
باز خواهم گشت؛
با توبره یی از نور
که
از نسیم می تابد.
وقتی ستارگان
با صداقت شب های زمین
بوسه بر بافه ی گیسوان عشق زدند
صدای آوازم
در کوه می پیچد...
آپلود شده توسط:
محراب
1403/05/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بهار آواره: مجموعه شعر
-------------------------------------------------
امیدهایم، آرزوهایم، و حتی تلاش هایم،
غرق شد،
در مشکلات زندگی،
در حسادتهای اطرافیان،
و در بدخواهی مردم.
ای انسانها
چقدر حقیرید و بدبخت،
ناتوانید
و نمیخواهید که دیگران بتوانند
خاک بر سرتان...
و دیگر هیچ