سگ های ولگرد: فیلمنامه
نویسنده:
مرضیه مشکینی
امتیاز دهید
برگرفته از متن کتاب:
افغانستان
خرابه های کابل روز:
بیابانهای پر زباله. گونیهای روی دوش کودکان پابرهنه از کاغذهای باطله پر می شوند. گلغتی دختر ۶ ساله با موهایی ژولیده و دستهایی چروکیده کتاب نیمه سوخته ای را از لای آشغال ها بیرون می کشد.
گلغتی: لالا (داداش) این سو سیل کن! (نگاه کن) یک کتاب یافتم. (کتاب نیمه سوخته ای را به دست برادرش زاهد ۹ ساله می دهد.) این کتابو می فروشیم یا که در می دیم؟ (می سوزانیم)
زاهد کتاب را می گیرد و درون گونی می اندازد. صدای پارس سگی شنیده می شود.
صدای بچه ها: زاهد! زاهد!
زاهد نگاه می کند. گروهی از بچه ها با مشعل های آتش در دست در پی سگ کوچک سفید و پشمالویی گذاشته اند. زاهد گونی آشغال را بر دوش می اندازد و به بچه ها می پیوندد. گلغتی با نگرانی به زاهد که از او دور می شود نگاه می کند.
گلغتی: زاهد بیا که بریم دیر میشه دیگه ما رو در بندی خانه (زندان) راه نمیدن!...
بیشتر
افغانستان
خرابه های کابل روز:
بیابانهای پر زباله. گونیهای روی دوش کودکان پابرهنه از کاغذهای باطله پر می شوند. گلغتی دختر ۶ ساله با موهایی ژولیده و دستهایی چروکیده کتاب نیمه سوخته ای را از لای آشغال ها بیرون می کشد.
گلغتی: لالا (داداش) این سو سیل کن! (نگاه کن) یک کتاب یافتم. (کتاب نیمه سوخته ای را به دست برادرش زاهد ۹ ساله می دهد.) این کتابو می فروشیم یا که در می دیم؟ (می سوزانیم)
زاهد کتاب را می گیرد و درون گونی می اندازد. صدای پارس سگی شنیده می شود.
صدای بچه ها: زاهد! زاهد!
زاهد نگاه می کند. گروهی از بچه ها با مشعل های آتش در دست در پی سگ کوچک سفید و پشمالویی گذاشته اند. زاهد گونی آشغال را بر دوش می اندازد و به بچه ها می پیوندد. گلغتی با نگرانی به زاهد که از او دور می شود نگاه می کند.
گلغتی: زاهد بیا که بریم دیر میشه دیگه ما رو در بندی خانه (زندان) راه نمیدن!...
آپلود شده توسط:
Faryadesokoot
1403/03/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سگ های ولگرد: فیلمنامه