تنها زمان خداست
نویسنده:
افسانه راکی
امتیاز دهید
از مقدمه کتاب:
می نویسم، یعنی به کلمات میآویزم تا هستی خویش را به آنها پیوند زنم و از "من" فراتر روم و خویشتن را در برابر "او" قرار دهم، تا از کلمات آینه ای بسازم برای نگریستن، دیدن و تماشا کردن. هر چند با کلمات میزیم و هستی یا توجیه هستی ام را در آنها و از آنها میجویم با اینهمه، اما از گفتن، تبها و توفانهای درون باز میمانم. شادی و درد واقعی را انسان میخندد، فریاد می کشد، میگرید و در خود فرو میریزد، اما کی آنهمه فریاد به نوشتن در میآید و چگونه میتوان به احساس خویش هستی بخشید، چه کلمات، نه خود احساس درد و شادی و نه حضور محض آن در جان و روح آدمی، که تکیه گاهی برای فرو ریختن احساس و اندیشه و اعتراف به آن و تنها وسیله ای برای ابراز دیگرگونه آن و شکل بخشیدن و آگاهی دادن بدانند
و این لحظه در بن بست کلام ایستاده ام و نمیدانم با کدام واژه کتابم را بیآغازم تا اندوه لانه کرده در قلب خویش را تصویر کنم، اندوهی که با از دست دادن دوستی دیرینه، رفیقی بی نظیر و یگانه (تارا خنج منش) بر وجودم سایه افکنده است...
بیشتر
می نویسم، یعنی به کلمات میآویزم تا هستی خویش را به آنها پیوند زنم و از "من" فراتر روم و خویشتن را در برابر "او" قرار دهم، تا از کلمات آینه ای بسازم برای نگریستن، دیدن و تماشا کردن. هر چند با کلمات میزیم و هستی یا توجیه هستی ام را در آنها و از آنها میجویم با اینهمه، اما از گفتن، تبها و توفانهای درون باز میمانم. شادی و درد واقعی را انسان میخندد، فریاد می کشد، میگرید و در خود فرو میریزد، اما کی آنهمه فریاد به نوشتن در میآید و چگونه میتوان به احساس خویش هستی بخشید، چه کلمات، نه خود احساس درد و شادی و نه حضور محض آن در جان و روح آدمی، که تکیه گاهی برای فرو ریختن احساس و اندیشه و اعتراف به آن و تنها وسیله ای برای ابراز دیگرگونه آن و شکل بخشیدن و آگاهی دادن بدانند
و این لحظه در بن بست کلام ایستاده ام و نمیدانم با کدام واژه کتابم را بیآغازم تا اندوه لانه کرده در قلب خویش را تصویر کنم، اندوهی که با از دست دادن دوستی دیرینه، رفیقی بی نظیر و یگانه (تارا خنج منش) بر وجودم سایه افکنده است...
آپلود شده توسط:
ملا ممدجان
1403/02/22
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تنها زمان خداست