در ساواک: از دفترچه خاطرات یک زندانی
نویسنده:
علی ابومحمد
امتیاز دهید
از متن کتاب:
- آقا! . . شما آقای ... هستید؟
- بله
- لطفا بفرمائید شهربانی آقای رئیس با شما کار داشتند!
و بدینوسیله" او" دستگیر و بهمراهی چند تن از مامورین با تاکسی بشهربانی رفت.
"او" میدانست کار رئیس چیست! او نمیخواهد درباره مسائل مذهبی با اجتماعی با اخلاقی با او صحبت کند. مقام ریاست گرفتار منصب است و هدفت تنها حفظ آنست و بدینحساب باید مامور اجرای دستورات مافوق باشد. اینها ازخودشخصیتی ندارند و از نظر روانی نمره "منش" آنها "صفر" است. بقول مشیرالدوله (صدراعظم دولت قاجار) جناب "مارلینگ" وزیر مختار دولت علیه انگلستان، اتکا شما بقوای عظیم بری و بحری انگلستان است، اگر قدرت عظیم انگلستان را از شما گرفته، مرا هم جدای از ایران حساب نموده، ما را در دو کفه بگذارند، معلوم نیست شما سنگین تر باشید. پس شخص مشیرالدوله به شما اجازه تعدی نمی دهد و بنابراین دستوری از بالا رسیده و رئیس تنها عامل اجرای آنست و ناپلئون درباره سناتورهایش معتقد بود بزرگان امروز، خائنان فردا (ص ۳۰۳ ناپلئون بقلم اکادمبین نازله.) برابر این تصور - تصور روحی بی "منش" دارای "خلا " وجدانی...
بیشتر
- آقا! . . شما آقای ... هستید؟
- بله
- لطفا بفرمائید شهربانی آقای رئیس با شما کار داشتند!
و بدینوسیله" او" دستگیر و بهمراهی چند تن از مامورین با تاکسی بشهربانی رفت.
"او" میدانست کار رئیس چیست! او نمیخواهد درباره مسائل مذهبی با اجتماعی با اخلاقی با او صحبت کند. مقام ریاست گرفتار منصب است و هدفت تنها حفظ آنست و بدینحساب باید مامور اجرای دستورات مافوق باشد. اینها ازخودشخصیتی ندارند و از نظر روانی نمره "منش" آنها "صفر" است. بقول مشیرالدوله (صدراعظم دولت قاجار) جناب "مارلینگ" وزیر مختار دولت علیه انگلستان، اتکا شما بقوای عظیم بری و بحری انگلستان است، اگر قدرت عظیم انگلستان را از شما گرفته، مرا هم جدای از ایران حساب نموده، ما را در دو کفه بگذارند، معلوم نیست شما سنگین تر باشید. پس شخص مشیرالدوله به شما اجازه تعدی نمی دهد و بنابراین دستوری از بالا رسیده و رئیس تنها عامل اجرای آنست و ناپلئون درباره سناتورهایش معتقد بود بزرگان امروز، خائنان فردا (ص ۳۰۳ ناپلئون بقلم اکادمبین نازله.) برابر این تصور - تصور روحی بی "منش" دارای "خلا " وجدانی...
آپلود شده توسط:
شازده
1403/03/09
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در ساواک: از دفترچه خاطرات یک زندانی