آوار: فیلمنامه

برای فلسطین و شجاعان رزمنده اش که آوار را دیده اند و از پای ننشسته اند...

از متن کتاب:
در چشم انداز خرم حومه ی شهر "بلاده" مردی از دوردست سوی شهر پیش میآید. او همچون نقطه ای متحرک است که تنها میتوان تشخیص داد، جانداری از انواع حیواناتی است که روی زمین زندگی میکنند. او مردی میانه سال است . سروروی خاک آلود و موی نتراشیده ی صورتش ظاهرا از راه پیمائی طولانی او حکایت دارد. یک پایش براثر جراحتی کمی ناراحت است. یکبار نیز میایستد و لحظه ای به محلی که خار در پایش خلیده می پردازد. بالاپوش ژنده اش متعلق به افراد ارتش عثمانی است اما بدون کلاه وشلوار این "یونیفرم" مشکل میتوان او را یک نظامی عثمانی دانسته هر چند درجه ی یوزباشیگری بر با لاپوشش دیده می شود.
یوزباشی پیش میآید و بالاخره بر سر تکه زمینی که از اطراف بلندتر است میایستد و بانگاه خریداری به حومه ی
سرسبز شهر و منظر خود شهر مینگرد. لبخندی خفیف بگوشه ی لبش ظاهر میشود. شهر "بلاده" را از دور می بینیم و سوی آن پیش میرویم/ صدای مردی شنیده میشود:
صدا این قصه در سرزمینی پدید آمده است که امروز بر نقشه ی جغرافیای جهان نامی از آن نمیتوان یافت اما این چنین کسان که وقایع این قصه را ظاهرا" در سالهای دور گذشته پدیدآورده اند، درجهان بسیارند. قصه ی "زمین، انسان و دیگران "...