خوشبختی آقای ایزدی: فیلمنامه

صحنه ۱
روز. داخلی.
کلاس درس در یکی از دبستانهای تهران. دانش آموزی نکات مهم صورت مساله ای را که آموزگارش می خواند، با گچ روی تخته سیاه می نویسد:
صدای آقای ایزدی:
شخصی زن و سه فرزند دارد. حقوق ماهیانه او هزار و دویست تومان است. اگر برای هریک از اعضای خانواده سالی یک جفت کفش با قیمت متوسط جفتی یک هزار ریال، یک دست لباس با قیمت متوسط چهارهزار و پانصد ریال، دو عدد پیراهن با قیمت متوسط هر عدد هزار و دویست ریال و دو دست لباس زیر با قیمت متوسط هر دست صد و بیست ریال بخرد ؛ ...
صدای هواپیماهائی که در آسمان پرواز میکنند، ایجاد مزاحمت می کند. دانش آموز به نشانه آنکه درست متوجه آخرین جمله آموزگارش نشده است، دست از نوشتن میکشد و به طرف آموزگار برمی گردد. دوربین در جهت نگاه دانش آموز حرکت میکند تا جائی که آموزگار، یعنی آقای ایزدی، در تصویر دیده می شود. آقای ایزدی، ضمن آنکه با صدائی بلندتر به خواندن صورت مساله ادامه میدهد، از پشت میز بلند می شود و یکی یکی پنجره های کلاس را می بندد...