رفیق استالین: ترانه و غزل
نویسنده:
آرمین ابراهیمی
امتیاز دهید
شعر در میان معبد:
این لیوان را پر کن، لیوان بعدی نیز
مرا از آن بطری، در هر لیوان بریز.
یاری کنیدم تا از جا به پا خیزم
ای قطره های سرخ، ای خونهای عزیز!
از لیوانها بخواه، تا گرنش ام کنند
اینجا معبد منم، پدر، و هم فرزند.
هم بت خود منم، هم زانوی تعظیم
سنگ و طنابم من، مرا به من ببند.
هوا امشب مثل دیشب پر از عطر است.
و اول کتاب، در آخرین سطر است.
این چتر باران را دوست نمی دارد.
اما بدون ابر، کمد جای چتر است.
با چکمه های خیس، در آخر زمین،
هی میرفتم با خود از دره ای پایین
دوزخ جایی زیباست دوستان خوبم
فاصله اندک است از دعا تا نفرین.
خاک و باد و هیزم، آب و آتش تویی.
هر چه بود و گذشت، گشت و همه ش تویی
اکنون دیگر بس است. پس اعتراف کنم:
جهان مثلث است و هر ضلع اش تویی
تو یک تقاطعی در میان جان ام.
رگهای ایمان در، شک تا استخوان ام
دیوانه وار اکنون، رد می شوم از خویش
تا در تختخواب ات، آسوده بمانم.
لیوانات را باید پر کنم و سپس،
گم بشوم در تو، در بوسه هایی گس،
تو یک بال خود را، تفویض کن به من،
سپس فقط پرواز، آری، همین و بس.
این لیوان را پر کن و بعد خودت مرا
اکنون تنها مرا، و بعد فقط مرا.
معبد خود تویی مادر و هم فرزند.
سخت فقط مرا، و بعد راحت مرا...
بیشتر
این لیوان را پر کن، لیوان بعدی نیز
مرا از آن بطری، در هر لیوان بریز.
یاری کنیدم تا از جا به پا خیزم
ای قطره های سرخ، ای خونهای عزیز!
از لیوانها بخواه، تا گرنش ام کنند
اینجا معبد منم، پدر، و هم فرزند.
هم بت خود منم، هم زانوی تعظیم
سنگ و طنابم من، مرا به من ببند.
هوا امشب مثل دیشب پر از عطر است.
و اول کتاب، در آخرین سطر است.
این چتر باران را دوست نمی دارد.
اما بدون ابر، کمد جای چتر است.
با چکمه های خیس، در آخر زمین،
هی میرفتم با خود از دره ای پایین
دوزخ جایی زیباست دوستان خوبم
فاصله اندک است از دعا تا نفرین.
خاک و باد و هیزم، آب و آتش تویی.
هر چه بود و گذشت، گشت و همه ش تویی
اکنون دیگر بس است. پس اعتراف کنم:
جهان مثلث است و هر ضلع اش تویی
تو یک تقاطعی در میان جان ام.
رگهای ایمان در، شک تا استخوان ام
دیوانه وار اکنون، رد می شوم از خویش
تا در تختخواب ات، آسوده بمانم.
لیوانات را باید پر کنم و سپس،
گم بشوم در تو، در بوسه هایی گس،
تو یک بال خود را، تفویض کن به من،
سپس فقط پرواز، آری، همین و بس.
این لیوان را پر کن و بعد خودت مرا
اکنون تنها مرا، و بعد فقط مرا.
معبد خود تویی مادر و هم فرزند.
سخت فقط مرا، و بعد راحت مرا...
آپلود شده توسط:
کته کتاب
1402/10/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی رفیق استالین: ترانه و غزل